بخار شدن انسان ها در بمباران اتمی ژاپن

بخار شدن انسان ها در بمباران اتمی ژاپن
آذر 1, 1402
805 بازدید

وقتی درهای جهنم به روی هیروشیما باز شد سال ۱۹۴۵ میلادی است؛تاریخ صحیح روز دوم ماه مه است،نیروهای مختلط روسی،آمریکایی،انگلیسی و فرانسوی،برلین،پایتخت مقتدر آلمان نازی را درهم کوبیده و تکه تکه کرده اند؛سران نازی یا کشته یا اسیر و یا ناپدید شده اند حتی آدولف هیتلر پیشوای نازی،طبیعی است که در این هنگامه که آلمان […]

وقتی درهای جهنم به روی هیروشیما باز شد
سال ۱۹۴۵ میلادی است؛تاریخ صحیح روز دوم ماه مه است،نیروهای مختلط روسی،آمریکایی،انگلیسی و فرانسوی،برلین،پایتخت مقتدر آلمان نازی را درهم کوبیده و تکه تکه کرده اند؛سران نازی یا کشته یا اسیر و یا ناپدید شده اند

آخرین روزهای عمر هیتلر

آدولف هیتلر رهبر آلمان و کسی بود که جنگ جهانی دوم را به راه انداخت

حتی آدولف هیتلر پیشوای نازی،طبیعی است که در این هنگامه که آلمان در جنگ جهانی دوم شکست خورده است،گردانندگان دولت آلمان نازی چاره ای جز تسلیم آن هم تسلیم بدون قید و شرط ندارند،رئیس این گردانندگان،دریاسالار دونیتس است؛فرمانده ی نیروی دریایی آلمان که در آن لحظات خطیر به جای هیتلر همه کاره ی آلمان شده بود.

تصرف ساختمان پارلمان آلمان نازی توسط نیروهای شوروی-1945

تصرف ساختمان پارلمان آلمان نازی توسط نیروهای شوروی-1945

برنامه ای که متفقین؛آمریکا،شوروی،انگلیس و فرانسه برای پایان جنگ ترتیب داده بودند درست اجرا شد،آلمانِ شکست خورده و متلاشی شده به زانو درآمد و دریاسالار دونیتس بدون قید و شرط تسلیم شد،آلمانی ها در همه ی جبهه ها اسلحه ها را بر زمین گذاشتند،اما جنگ جهانی دوم که همین آلمان تسلیم شده و به زانو درآمده آن را به راه انداخته بود،هنوز تمام نشده بود،زیرا در آن طرف دنیا در قاره ای دیگر هنوز جنگ با کمال شدت جریان داشت،این جنگ جنگی بود میان امپراتوری ژاپن و ایالات متحده آمریکا،میدان جنگ،جنگلهای انبوه،باتلاقهای مخوف و جزایر کوچک و دورافتاده ی اقیانوس آرام بود،ایالات متحده ی آمریکا با همه ی امکانات فراوان جنگی و اقتصادی خود قادر به مقابله با ژاپنی ها که بسیار سخت کوش و سخت جان بودند نبود.

امپراتور هیروهیتو در سال ۱۹۳۸-وی در زمان جنگ جهانی دوم امپراتور ژاپن بود

امپراتور هیروهیتو در سال ۱۹۳۸-وی در زمان جنگ جهانی دوم امپراتور ژاپن بود

آخرین فرمان

آلمان،شکست خورده؛ایتالیا،به زانو درآمده؛بلغارستان،رومانی،اتریش و سایر متحدین آلمان هم درهم شکسته شدند،اما ژاپنی ها که از روز ۷ دسامبر ۱۹۴۱ با حمله به پرل هاربر،بندر آمریکایی در اقیانوس آرام،به کمک آلمان وارد جنگ شده بود،بدون کوچکترین احساس ضعف هم چنان می جنگیدند،پایان جنگ معلوم نبود،همین نامعلومی بود که سبب شد تا رئیس جمهور جدید ایالات متحده ی آمریکا،هری اس. ترومن،که بعد از مرگ فرانکلین دلانو روزولت،در ۱۲ آوریل ۱۹۴۵ از معاونت به ریاست جمهوری رسیده بود،آخرین فرمان را صادر کند.

هری اس.ترومن رئیس جمهور آمریکا و کسی بود که فرمان حمله اتمی به ژاپن را صادر کرد

هری اس.ترومن رئیس جمهور آمریکا و کسی بود که فرمان حمله اتمی به ژاپن را صادر کرد

صدور این آخرین فرمان،شاید یکی از فجیع ترین فرمان های دوران جنگ جهانی دوم محسوب شود و نیز شاید این فرمان،فرمان تعویض دوره ی تمدن بشری بود،زیرا رئیس جمهور آمریکا در آن فرمان به نیروی هوایی آمریکا دستور داده بود تا ژاپن را با بمب اتمی بمباران کند،این اولین بار بود که در جهان از اتم،از نیروی شگرف مهیب و جادویی اتم استفاده می شد و افسوس که این اولین استفاده،یک استفاده ی مرگبار بود،استفاده ای برای محو و نابودی صدها هزار مردم بی گناهی که به قول برتراند راسل فیلسوف معروف انگلیسی:«ناگهان به دود و بخار و گاز مبدل شدند و به ابدیت پیوستند.»
معمولاً هریک از اختراعاتی که به دست افراد بشر انجام شده،کم و بیش تأثیرات و تغییرات زیادی در سرنوشت ملت ها داشته از اختراع چرخ توسط بشر اولیه تا اختراع هواپیما و از اختراع اهرم تا اختراع ماشینهای الکترونیکی،ولی شاید برای هیچ اختراعی به اندازه ی اختراع بمب اتمی این قدر مقدمه چینی نشده و تلاش به عمل نیامده بود،شاید به همین جهت است که اختراع بمب اتمی یکی از چند اختراعی است که مثل اختراع هواپیما و ماشین چاپ جزو رویدادهای مهم تاریخ جهان محسوب می شود.
اینشتین-فرمی-ترومن-تیبتس

اتم چیست…؟ علم فیزیک می گوید … کوچکترین ذره ی یک عنصر که دیگر از آن ریزتر نشده و دارای تمام خواص آن عنصر باشد… به عبارت بهتر،وقتی ما یک حبه ی قند را آن قدر کوچکتر و ریزتر و خردتر کردیم که دیگر نتوانستیم آخرین ذره ی قند را کوچکتر کنیم،یک اتم به دست آورده ایم و این اتم مربوط به یک عنصر و دو عنصر نیست،بلکه تمام عناصر طبیعت دارای اتم هستند،علمای قدیمی این اتم را ذره یا جزء لایتجزی می خواندند و معتقد بودند که دیگر این ذره یا این اتم قابل شکسته شدن و ریزتر شدن نیست،زیرا هر اتم دارای تعداد معینی پروتون و الکترون است که طبق قاعده ای معین که درباره ی هر عنصر فرق می کند،پروتون ها در مرکز اتم به یکدیگر چسبیده اند و هسته ی اتم را تشکیل می دهند و الکترون ها مانند سیاراتی که دور خورشید می گردند دور پروتونها در گردشند،این چرخش ابدی است… حال اگر بتوان به وسیله ای،این گردش ابدی را متوقف سازیم،اتم خرد شده است،این کاری بود که آلبرت اینشتین دانشمند و فیزیکدان معروف آلمانی آن را آغاز نمود،فرمی اسرار آن را کشف کرد،ترومن دستور استفاده از آن را صادر کرد و بالاخره یک سرگرد نیروی هوایی ایالات متحده ی آمریکا به نام پل تیبتس آن دستور را اجرا کرد.

پاول تیبتس(نفر وسط)به همراه دستیارانش

پل تیبتس(نفر وسط)به همراه دستیارانش

از خواندن این چند سطر مطالب خشک علمی زیاد ناراحت نشوید و ناراحتی خود را برای موقعی بگذارید که در سطور آینده خواهید خواند که چگونه با فشار یک دکمه ی کوچک در یک لحظه،یک آن،به اندازه ی مدتی که آهی از دل پردردی برون آید،صدها هزار بشر کباب شدند،سوختند،دود شدند و به گاز و غبار مبدل گردیدند…دانشمندان فیزیک راز شکفتن هسته اتم را کشف کرده بودند،یک دانشمند ریاضیدان یهودی مذهب به نام آلبرت اینشتین که هیتلر پیشوای حزب نازی او را از آلمان فراری داده بود،فرمول توقف الکترون های چرخنده به دور پروتون ها را به دست آورد،به این ترتیب کلکسیون اسلحه ی بشر که ابتدا سنگ،چوب و پاره استخوان بود و به کارد،شمشیر،خنجر و نیزه مبدل شد و سپس به توپ،تفنگ،تانک و دینامیت تبدیل یافت؛کامل شد….بشر بمب اتمی را کشف کرده بود…
گام نخستین
اختراع بمب اتمی را قدم به قدم دنبال کنیم،قدم اول روز ۲۹ سپتامبر 1901 میلادی در شهر رم پایتخت ایتالیا برداشته شد،در این روز انریکو فرمی اولین کسی که درباره ی اتم به تحقیق پرداخت متولد شد،انریکو فرمی در ۱۹۲۰ میلادی جوانی ۱۹ ساله بود،لاغراندام با چشمانی کوچک،سری بزرگ و دستهایی دراز که به هرکس شباهت داشت جز یک فارغ التحصیل رشته ریاضی و فیزیک،نبوغ علمی او سبب شد تا دو سال بعد از دانشگاه پیزای ایتالیا فارغ التحصیل شود… بعد به چند دانشگاه دیگر رفت و در ۲۵ سالگی استاد دانشگاه معروف رم شد،از همین جاست که قدم دوم برداشته می شود،انریکو فرمی در سال ۱۹۴۲ میلادی،بعد از این که پروفسور فردریک ژولیو کوری و همسرش مادام ایرن کوری،قانون بمباران کردن عناصر شیمیایی را کشف کردند و ثابت کردند که با این بمباران میتوان عناصر شیمیایی را دارای خاصیت رادیواکتیویته ساخت،دست به کار شد تا اتم را بشکافد و در این راه چندان پیش رفت که توانست بعد از آزمایش های بسیار،اتم یک عنصر کمیاب به نام اورانیوم را بشکافد.

انریکو فرمی دانشمند ایتالیایی

انریکو فرمی دانشمند ایتالیایی

منتها این شکافتن نه انفجاری داشت،نه صدایی و نه کسی مجروح و مصدوم شد،بلکه در آزمایشگاه اتفاق افتاد و چندان بی سر و صدا انجام شد که خود فرمی نیز نفهمید که اتم را شکافته،بلکه خیال می کرد که ماده ی جدیدی کشف کرده است.
تب اتم هنوز دنیا را نگرفته بود،جز دانشمندان فیزیکی و کارمندان مؤسسات تحقیقاتی اتمی هنوز هیچ کس در دنیا از اسرار اتم اطلاع نداشت… دنیا به فرمان آدولف هيتلر،بنيتو موسولینی و ژنرال تویو،نخست وزیر امپراتوری ژاپن،در آتش جنگ می سوخت،هر روز هزاران انسان به هزاران وسیله ی مختلف از پای در می آمدند؛در حالی که در پشت درهای بسته هیأتهای دولت،در همه ی ممالک،فقط یک سؤال بر زبان ها جاری بود:چه کنیم که جنگ زودتر تمام شود،
در آزمایشگاه ها دانشمندان فیزیک به تلاش مشغول بودند،تلاشی سخت و پیگیر.

هيتلر پیش قدم بود

از وقتی آشکار شد فلزی که انریکو فرمی به دست آورده چیز تازه ای نیست،بلکه اتم بمباران شده و شکافته شده ی اورانیوم است،دانشمندان همه ی ممالک درصدد پیدا کردن وسیله ای بودند که بتوان با آن نیروی زایدالوصفی را که بر اثر خرد شدن و شکستن اتم به وجود می آید،مهار کنند،هیتلر،بیش از سایر رهبران دول جنگجو اصرار داشت که بمب اتمی داشته باشد،زیرا به خوبی دریافته بود که دیگر دوران توپ و تفنگ به پایان رسیده است و برنده ی جنگ دولتی است که به اسلحه ی اتمی مجهز باشد،برای این که دانشمندان آلمانی بتوانند هرچه زودتر بمب اتمی را به دست آورند یک کارخانه بزرگ تولید آب سنگین – که در کار تحقیقات اتمی بسیار لازم است – در نروژ که تحت سلطه و نفوذ آلمانی ها بود به وجود آوردند،حقیقتاً نیز دانشمندان آلمانی به موفقیت های درخشانی نایل شدند و نزدیک بود که آلمان اولین کشور اتمی جهان شود؛ولی یک گزارش سری از مأمور شماره ی اف – اس ۹۵۸ – یو در نروژ که متفقین را از عواقب این تحقیقات برحذر داشته بود ارسال شد تا چرچیل نخست وزیر انگلستان دستور انهدام کارخانه ی آب سنگین آلمانی ها را در نروژ صادر کند،در نتیجه ۲۵۰ هواپیمای بمب افکن و شکاری متفقین به سرپرستی سرهنگ ۲ چارلز رانور،این کارخانه ی بزرگ را که بیش از ۲۰۰ توپ ضدهوایی از آن محافظت می کردند چنان درهم کوبیدند که همه امیدها و آرزوهای هیتلر در مورد به دست آوردن بمب اتمی،نقش برآب شد.

وینستون چرچیل،نخست وزیر بریتانیا در بحبوحه جنگ جهانی دوم

وینستون چرچیل،نخست وزیر انگلستان در زمان جنگ جهانی دوم

از آن پس هیتلر چند بار دیگر کوشید تا شاید بتواند در یکی از کشورهای اشغالی اروپا کارخانه تولیدات آب سنگین را به راه بیندازد و به بمب اتم دست یابد،ولی هر بار هواپیماهای انگلیسی و آمریکایی و یکی دو بار نیز نیروهای پارتیزان و چریک طرفدار متفقین،مانع اجرای این کار شدند،در همین موقع که آلمانِ در آستانه ی پیروزی،از دست یافتن به بمب اتمی که در حقیقت ورق برنده جنگ جهانی دوم بود محروم می شد؛در سه کشور دیگر یعنی روسیه،انگلستان و آمریکا،دانشمندان اتمی سخت سرگرم تلاش برای یافتن فرمول بمب اتم بودند و از میان این سه کشور ایالات متحده ی آمریکا به سبب داشتن امکانات بیشتر پیشاپیش دیگران قرار داشت.
آخرین قدم
هفده هیأت تحقیقاتی در هفده تیم اتمی و در هفده مرکز تحقیقاتی با بودجه ای هنگفت به دنبال اتم بود،همه ی این تیم ها از برجسته ترین کارشناسان امور فیزیکی تشکیل شده بود و همه ی آنها تا مراحل نهایی پیش رفته،ولی در آخرین مراحل متوقف شده بودند،از قضای روزگار درست در همان ایام که توپ های سنگین شوروی عمارات فرماندهی و ستاد کل نیروهای آلمان نازی را در برلین درهم می کوبید و سربازان متفقین سوار بر تانکها،خیابانها و کوچه ها و میدان های برلین را تصرف می کردند،کار ساختن بمب اتمی نیز به پایان رسیده بود،این کار مهم را دانشمندان اتمی آمریکایی به پایان رساندند.

آلبرت اینشتین،دانشمند آلمانی

آلبرت اینشتین،دانشمند آلمانی

اتم خرد شد،اتم شکافته شد… و به مصداق شعر دل هر ذره را که بشکافی – آفتابیش در میان بینی؛فرمول اینشتین از یک ذره ی ناچیز،نیرویی خارق العاده ساخت و در حقیقت یک آفتاب سوزان از دل اتم بیرون کشید؛منتها هنوز معلوم نبود که این بمب جدید و این اتم شکافته شده تا چه حد به درد میخورد؟… تا چه حد به درد صلح و تا چه حد به درد جنگ؟… و روی این اصل لازم بود که آن را آزمایش کنند اولین محل آزمایش در صحرای نیومکزیکو در جنوب آمریکا و محلی به نام آلاماگوردو انتخاب شد،نتیجه ی حاصله بسیار رضایت بخش بود،همان طور که تصرف قسطنطنیه به دست ترکان عثمانی،دوران قرون قدیم را به دوران قرون وسطی مبدل ساخت؛همان طور که اختراع ماشین بخار دوران قرون جدید را به قرون معاصر تبدیل کرد؛اختراع بمب اتم نیز دنیا را از مرحله ای به مرحله ای دیگر سوق داد و در سرنوشت همه ی ملل و دول جهان بدون این که بخواهند یا اطلاعی داشته باشند مؤثر واقع شد،زیرا این درست است که قربانی بمب اتم ژاپنی ها شدند،ولی همین اتم منفجر کننده و ویران کننده،بعدها به کار صلح نیز آمد و شعار معروف اتم برای صلح،توسط هری ترومن و آیزنهاور در همه ی دنیا پخش شد.

ناو یواس‌اس آریزونا متعلق به ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده که در طی حمله به پرل هاربر کاملاً از بین رفت، ۷ دسامبر ۱۹۴۱

ناو یواس‌اس آریزونا متعلق به ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده که در طی حمله ژاپن به پرل هاربر کاملاً از بین رفت، ۷ دسامبر ۱۹۴۱

لحظه سرنوشت

اینک به روزی بازگردیم که برای اولین بار بمب اتمی رسماً در یک جنگ به کار گرفته شد… فرمان به کار بردن این بمب را ترومن صادر کرد؛ترومن به کنگره ی آمریکا گزارش داد که اگر ژاپن با بمب اتمی بمباران نشود،آمریکا هیچ گاه از دام مهیبی که ژاپنی ها در اقیانوس آرام بر سر راه وی گسترده اند خلاصی نخواهد یافت،وقتی رقم حقیقی تلفات جنگی یک ماهه آمریکا را در جزایر خاور دور برای نمایندگان کنگره خواند و آن را با تلفات ژاپنی ها مقایسه کرد؛حتی بدبین ترین نمایندگان کنگره نسبت به عقاید ترومن نیز با رئیس جمهوری هماهنگ شدند.
روز ۶ اوت سال ۱۹۴۵ میلادی،سه ماه و چند روز بعد از این که آلمان نازی از پای درآمد و تسلیم شد،نیروی هوایی آمریکا نیرویی را برای بمباران ژاپن مأمور کرد و این نیرو را فقط یک هواپیمای نیروی هوایی از نوع فوق دژ پرنده تشکیل می داد،هواپیمایی مخصوص بمباران های مناطق دور،خلبانی آن را یک افسر کارکشته و مطلع قدیمی از قهرمانان جنگ به نام سرهنگ پل تیبتس عهده دار بود.

بمباران هیروشیما

بمباران هیروشیما

هیروشیما قبل و بعد از بمباران اتمی

مأموریت منحصر به فرد
گروه ۵۰۹ تحت فرماندهی سرهنگ پل سی تیبتس جونیور،در پایان ماه ژوئیه ۱۹۴۵ هزاران ساعت صرف آموزش برای اجرای مأموریت منحصر به فرد و مرگبارشان کردند،از آنجا که این مأموریت اهمیت ویژه ای داشت،افراد تحت فرمان تيبتس،بسیار ارزشمندتر از آن بودند که در بمباران های معمولی جان آنها را به خطر اندازند،سایر افراد پایگاه تینیان که در بمباران های معمولی غیراتمی شرکت می کردند می دیدند که خلبانان و افراد گروه ۵۰۹ از خدمات ویژه ای برخوردارند،ولی هرگز به مأموریت های مثل آنان فرستاده نمی شوند،هنگامی که این خلبانان معمولی برای مأموریتهای خطرناکشان به پرواز درمی آمدند یا از آن باز می گشتند،به افراد گروه ۵۰۹ می گفتند:عزیز دردانه،آنها به افراد گروه تیبتس متلک می گفتند و الفاظی غیر دوستانه در موردشان به کار می بردند.
پل دبليو تيبتس فرمانده گروه ۵۰۹
پل وارفيلد تيبتس جونيور،نخستین بار در دوازده سالگی سوار هواپیما شد،پدرش فروشگاه شیرینی فروشی داشت،پل جوان تصمیم گرفت برای پیشرفت کارشان شکلات هایی را که به یک چتر نجات سفید وصل شده بودند از هواپیمایی که بر فراز یک پیست مسابقه پرواز می کرد پایین بیندازد،تیبتس در سال ۱۹۱۵ در ایلینویز به دنیا آمد،پس از فارغ التحصیل شدن از آکادمی نظامی غربی برای تحصیل در رشته پزشکی وارد دانشگاه شد،ولی عشقش به پرواز در سال ۱۹۳۷ او را به سوی نیروی هوایی ارتش کشاند،در سال ۱۹۴۲ وی فرمانده اسکادران بمب افکن ۳۴۰ گروه بمباران ۹۷ شد و در مأموریت های جنگی در اروپا،بیست و پنج بار پرواز کرد،در سال ۱۹۴۳ او را به آمریکا بازگرداندند تا در آزمایش سوپرفورترس (فوق دژ پرنده) جدید بمب افکن ہی۔ ۲۹ کمک کند،وی چهارصد ساعت پرواز آزمایشی با بی ۲۹ را با موفقیت پشت سر گذاشت و در نتیجه با تجربه ترین خلبان بی ۲۹ در سراسر جهان شد،تیبتس برای اجرای مأموریت خطیر سازمان دادن و آموزش خلبانان جنگنده منصوب شد تا وظیفه ی پرتاب بمب اتمی را اگر زمانی ساخته شد،انجام دهند،در اواخر دهه ۱۹۴۰ تیبتس در مقام مشاور فنی نیروی هوایی که سلاح های اتمی را در جنوب اقیانوس آرام آزمایش می کردند،خدمت می کرد،تیبتس پیش از بازنشستگی با درجه سرتیپی در سال ۱۹۶۶ در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در فرانسه خدمت می کرد و سپس پروژه هایی را در پنتاگون در واشینگتن دی سی به انجام رسانید،تیبتس کماکان در مقام خلبان جت پرواز می کرد و مشاور پرواز هم بود،همچنین دست آخر به مقام ریاست هیئت پروازهای جت رسید که در کلمبوس در اوهایو استقرار یافته بود.

سرهنگ پل تیبتس

سرهنگ پل تیبتس،خلبان هواپیمایی که بمب اتمی را بر روی هیروشیما انداخت

بخش پرواز گروه ۵۰۹ همچنان به حالت آماده باش بودند و همواره بمب افکن های خود را برای مأموریت آماده نگه می داشتند،هرچند که هنوز تیبتس به خلبانان و کارکنان مربوطه نگفته بود که چه مأموریتی در پیش دارند،در اواسط ماه ژوئیه،تیبتس خبردار شد که گروه پرواز و خدمه غیر پروازی ممکن است از یکدیگر جدا شوند و به گروههای دیگر در تینیان ملحق شوند،برخی از گروه های پرواز،کمبود خلبان داشتند،زیرا عده ای از آنان در مأموریتهای جنگی در ژاپن کشته شده بودند،فرماندهان نظامی در پایگاه که از مأموریت گروه زیردست تیبتس خبر نداشتند،به این فکر افتادند که می توانند این کمبود را از خلبانان گروه ۵۰۹ تأمین کنند،ولی تیبتس به هر ترتیبی که بود گروه ۵۰۹ را دست نخورده نگه داشت و آنها به آموزشهای خود ادامه دادند و منتظر ماندند،در ۲۵ ژوئیه همان روزی که ترومن فرمان به کار بردن بمب اتمی را صادر کرد گروه ۵۰۹ دستور کارشان را طی فرمانی فوق محرمانه از ژنرال اسپاتس دریافت کردند،این فرمان برای گرووز،ژنرال ارشد نیز ارسال شد،بخش هایی از متن فرمان به قرار زیر بود:
گروه ۵۰۹ بیستمین نیروی هوایی به محض مساعد شدن شرایط جوی نخستین بمب ویژه خود را حدوداً بعد از ۳ اوت ۱۹۴۵ در بمبارانی آشکار بر یکی از این هدفها فرو خواهد افکند،هیروشیما،کوکورا،نیگاتا یا ناگازاکی.

شهرهای محکوم به فنا
حتی پیش از تصمیم برای انداختن بمب بر روی ژاپن سلسله بحث هایی درگرفته بود که بر روی کدام شهر باید بمب انداخته شود،کمیته موقت در ماه مه در زمینه اهداف احتمالی بحث کرده بود،در آغاز شهر کیوتو یکی از اهداف مورد نظر بود،ولی در ۱۲ ژوئن،استیمسون وزیر جنگ در ملاقات با ژنرال گرووز اصرار کرد که شهر کیوتو را از فهرست خارج کنند،استیمسون قبلاً از شهر کیوتو دیدن کرده بود،شهری که در گذشته پایتخت امپراتوری ژاپن بود و برای اهمیت فرهنگی و مذهبی ای که این شهر برای ژاپنی ها داشت،احترام قائل بود،استیمسون اخطار کرد اگر این کار صورت گیرد ژاپن هرگز آمریکا را برای ویران کردن چنین شهر مورد احترامی نخواهد بخشید،وی به گرووز گفت: این آخرین باری است که من حرفم را درباره چنین تصمیمی ابراز می دارم،بعداً رئیس جمهور نظر استیمسون را تأیید کرد،در این فهرست شهر دیگری جای کیوتو را گرفت و آن ناگازاکی بود،طراحان نظامی از بمباران غیراتمی شهرهایی که در فهرست بودند،سر باز زدند،به این دلیل که می خواستند آثار همه جانبه ی بمباران اتمی را بررسی کنند.
تصمیم بر آن شد که نخستین بمب اورانیومی را بر شهر هیروشیما بیندازند،این شهر هفتمین شهر بزرگ ژاپن بود با جمعیتی حدود سیصد هزار نفر،هیروشیما در کنار رودخانه اوتا واقع شده بود،در نزدیکی دریای داخلی ژاپن در جنوب جزیره اصلی ژاپن به نام هونشو،ارتش دلایل خود را برای انتخاب هیروشیما بیان کرد: یکی آن که این شهر مرکز ستاد یازدهمین هنگ ارتش ژاپن است،در عین حال مرکز مهمات و تجهیزاتی است که به آسانی به نقاط دیگر ارسال می شوند،همچنین پایگاهی مناسب برای قرنطینه است؛هیروشیما یک امتیاز دیگر هم داشت که سبب می شد نخستین هدف بمب اتمی باشد،این شهر یکی از چهار شهری بود که در آن اردوی اسیران جنگی متفقین وجود نداشت.
مردم هیروشیما گاه و بیگاه در این باره صحبت می کردند،که چرا طی جنگ این شهر بمباران نشده است،در حالی که بارها صدای آژیر خطر را شنیده و صدها بار به پناهگاه ها رفته بودند،شایعاتی هم بر سر زبان ها بود که یک مقام آمریکایی خویشاوندانی در این شهر دارد و به همین دلیل هم هیروشیما از بمباران جان سالم به در برده است،در اوت ۱۹۴۵ مردم از فرط محرومیت و گرسنگی و دیگر مشکلاتی که هر روز با آنها روبه رو بودند خسته شده بودند،هوای فوق العاده گرم نیز بر ناراحتیهایشان افزوده بود،هیروکو ناکاموتو،پسری چهارده ساله،حال و هوای شهرش را در روزهای پیش از فروافکندن بمب چنین توصیف می کند:
اغلب شب ها نمیتوانستیم بخوابیم…. در خانه پناهگاه ضدهواییمان خفه کننده و در عین حال پر از پشه بود که بی رحمانه ما را می گزیدند… من نیز مانند همه ی مردم هیروشیما همیشه خسته بودم،خیلی هم خسته.

هنری استیمسون،وزیر جنگ وقت آمریکا

هنری استیمسون،وزیر جنگ وقت آمریکا

ماه ژوئیه هم به پایان رسید،اما باز هم نشانی از تسلیم شدن ژاپنی ها دیده نمی شد،در حالی که آخرین اعلامیه ی پوتسدام هشدار می داد که: راهی که ژاپن برگزیده نابودی کامل و مطلق است.

آیا طبق برنامه بمب انداخته خواهد شد؟ بعضیها هنوز هم به شدت با این کار مخالفت می کردند،در شیکاگو لئو زیلارد که هنوز هم امیدوار بود نظر ترومن را تغییر دهد،یک بار دیگر دست به دامان رئیس جمهور شد،وی گزارش فرانک را دوباره ارائه داد با یادداشتی با این مضمون:
اگر طی اعلامیه ای عمومی به ژاپنی ها اطمینان داده شود که می توانند در آینده،زندگی مسالمت آمیزی در کشورشان داشته باشند،اما پس از آن باز هم ژاپنی ها از تسلیم شدن خودداری ورزند،ملت ما با قاطعیت خود را ناگزیر می بیند که به بمب اتمی متوسل شود،اما باید در نظر داشت که تصمیم برای به کارگیری بمب اتمی نباید در هیچ زمانی بدون توجه جدی به مسئولیتهای اخلاقی گرفته شود.
خواهش های لئو زیلارد و دیگر افراد همفکر او بیهوده بود،در ۴ اوت سرهنگ تیبتس فرمانده گروه ۵۰۹،افراد نیروی هوایی و دانشمندانی را که در تینیان کار می کردند،به اختصار در جریان امور قرار داد،وی به گروه گفت: سلاحی را که ما قصد داریم به کار بریم به تازگی با موفقیت در خاک آمریکا آزمایش شده است. دستوراتی دریافت کرده ایم که این سلاح را بر خاک دشمن فرو افکنیم.
تيبتس پس از بیانات مختصرش درباره مأموریت،ناخدا ویلیام دیک پارسونز را به دیگران معرفی کرد،کسی که در ساختن این بمب کمک کرده بود و سرپرست گروه دانشمندانی بود که به تینیان آمده بودند تا بمب را سوار کنند،پارسونز به گروهی که گرد آمده بودند گفت این بمب چیز جدیدی در تاریخ جنگ است،
در ادامه افزود این بمب می تواند همه چیز را در مساحتی به وسعت حدود پنج کیلومتر نابود کند،هنوز هم پرسش های مهمی باقی بود،پارسونز به اطلاع گروه رسانید که این نوع بمب (وی واژه اتمی را به کار نبرد) هرگز تاکنون از هیچ هواپیمایی به بیرون پرتاب نشده است،در میان آن گروه،هیچ کس دقیقاً نمی دانست چه اتفاقی خواهد افتاد.

ویلیام دیک پارسونز

ناخدا ویلیام دیک پارسونز در ساخت،آماده سازی و پرتاب بمب اتمی کمک زیادی کرد

ما چه کار کردیم

ششم اوت،ساعت ها پیش از طلوع آفتاب،سرهنگ تیبتس و افرادش از میان نورهای درخشان و جمعیتی نزدیک به صد نفر عبور کردند و به سمت انولاگی (هواپیمای تیبتس) رفتند،این گروه صد نفری عبارت بودند از مقامات نظامی،دانشمندان،مأموران امنیتی و عکاسان،تیبتس بعدها به خاطر آورد که ژنرال گرووز به او گفته بود مردم زیادی حضور خواهند یافت،ولی او از روی باند از دیدن این جمعیت صحنه ای از فیلمبرداری های هالیوود به یادش آمد،رفتار و حالت تیبتس جدی و استادانه بود،وی از ایراد سخنرانی خودداری کرد،پس از گرفتن آخرین عکس دسته جمعی در ساعت ۲۰ ۲ بامداد تیبتس گفت: بسیار خوب برویم کار را شروع کنیم،در داخل بمب افکن بی ۲۹،گذشته از خدمه،بمب اورانیومی پسر کوچک هم بود که وزنش به چهار هزار کیلو می رسید،همچنین هفت هزار و ششصد گالن سوخت که بتواند این هواپیمای سنگین را حدود بیست هزار کیلومتر ببرد و بازگرداند،پیش از بلند شدن هواپیما از زمین،بمب هنوز مسلح نشده بود،یعنی آمادگی انفجار نداشت،این وظیفه ی دیک پارسونز بود که در مسیر پرواز به سوی ژاپن این کار را انجام دهد.

دیک پارسونز دریاسالار اتمی
مردی که قطعات پسر کوچک را در آسمان روی هم سوار کرد،ناخدای نرم سخن آمریکایی،ویلیام سی. دیک پارسونز بود،پارسونز رئیس بخش مهمات بود و همچنین نقش معاون را در لوس آلاموس بر عهده داشت،وی با مهارت های خود در نقش دانشمند و مهندس،کمک کرد تا نظریه های اتمی به صورت سلاح های واقعی و قابل استفاده در آیند،پارسونز در سال ۱۹۰۱ در شیکاگو به دنیا آمد،ولی در فورت سامنر در نیومکزیکو بزرگ شد،در دوران کودکی آرزو داشت که ملوان شود،در سال ۱۹۱۷ در آکادمی نیروی دریایی در آناپولیس پذیرفته شد،همکلاسی هایش به او لقب دیکون داده بودند که مخفف آن دیک میشود و این به علت خوی جدی و نام خانوادگی اش بود،در همین آناپولیس بود که پارسونز با همسر آینده اش آشنا شد،مارتا کلووریوس،دختر یک دریاسالار که از مشهورترین خانواده های شاغل در نیروی دریایی آمریکا بودند،پارسونز کارشناس اسلحه شد و در عین حال در زمینه سیستم های رادار و سایر فناوری های پیشرفته کار می کرد،نقش او در پروژه ی منهتن (پروژه ی تولید بمب اتمی) منحصر به فرد بود،وی نه تنها در لوس آلاموس در ساختن بمب کمک کرد،بلکه همچنین به همراه سلاح های اتمی به تینیان رفت و با خلبانان بی ۲۹ که قرار بود بمب را پرتاب کنند،همکاری کرد،بالاخره هنگامی که هواپیمای انولاگی (حامل بمب) به هیروشیما نزدیک می شد،بمب اتمی را مسلح کرد،آلبرت و آل کریستمن که در کتابی با عنوان،هدف هیروشیما:دیک پارسونز و ابداع بمب اتمی،به زندگی پارسونز پرداخته اند و نوشته اند:از میان تمام افرادی که در هواپیما بودند فقط پارسونز،تیبتس و سرگرد توماس فربی،مأمور پرتاب بمب،اطلاع داشتند که این بمب از نوع هسته ای است،به راستی پارسونز یکی از معدود افراد در پروژه منهتن بود که به تمام اسرار مربوط به بمب اتمی واقف بود،اسرار علمی،نظامی،مهندسی،نصب،تحویل و پرتاب بمب.
پس
از سال ۱۹۴۵ و تا زمان مرگش در سال ۱۹۵۳،پارسونز که به درجه دریاسالاری ترفیع یافته بود،بر روی نخستین آزمایش های اتمی بعد از جنگ کار کرد و نیز به طرح های تکمیل سلاح های هسته ای برای نیروی دریایی کمک کرد،بنا به گفته ی نویسندگان زندگی نامه پارسونز،میراث زندگی او در این خلاصه می شود:زندگی کردن برای پیشرفت سلاح ها و فناوری نیروهای نظامی آمریکا،آموزش جدی در زمینه سلاح های هسته ای،فلسفه ای برای همکاری علمی – نظامی برای پژوهش و پیشرفتهای علمی.

پل تیبتس و هواپیمای بی-29 با نام انولاگی که بمب اتمی را بر روی هیروشیما انداخت

پل تیبتس و هواپیمای بی-29 با نام انولاگی که بمب اتمی را بر روی هیروشیما انداخت

در ساعت ۲:۴۵ بامداد،هنگامی که انولاگی از زمین برخاست،هم خلبانان و سرنشینان هواپیما و هم افراد مانده در پایگاه نفس راحتی کشیدند،با وجود وزن غیرعادی بارهای سنگین که بالغ بر شصت و پنج تن می شد،هواپیما باند فرودگاه را طی کرد و ارتفاع گرفت،یک ساعت قبل،سه فروند هواپیمای شناسایی این مسیر را طی کرده و برای آگاهی از وضع آب و هوای هدف های احتمالی،به طرف ژاپن رفته بودند،دو بمب افکن بی ۲۹ دیگر حامل ابزار و دستگاه های مخصوص،یک هواپیمای دیگر حامل عکاسان،جزء گروه هواپیماهایی بودند که انولاگی را همراهی می کردند،مدت کوتاهی پس از ساعت ۳:0۶ بامداد،بمب مسلح شد،فیوز رادار بر روی بمب طوری تنظیم شد که در ارتفاع دو هزار پایی به کار بیفتد،در این هنگام بود که تیبتس به شکلی حساب شده و سنجیده افرادش را بدینگونه از جریان آگاه کرد:
ما در حال حمل نخستین بمب اتمی جهان هستیم،هنگامی که بمب پرتاب شد ستوان بِسِر واکنش های ما را از آنچه می بینیم ضبط و ثبت خواهد کرد،این واکنش ها در تاریخ ثبت خواهد شد؛مواظب زبانتان باشید،نه دستپاچه شوید و نه شلوغ کنید.
تیبتس می دانست آنچه او و افرادش در حال انجام دادن آن هستند،فراتر از یک مأموریت معمولی است،تیبتس بدون اطلاع افرادش قوطی کوچکی همراه داشت که حاوی دوازده کپسول سیانور بود،وی دستور داشت در صورتی که در معرض تیراندازی ژاپنی ها قرار گرفتند،به هر یک از افرادش یک کپسول بدهد تا با خوردن آن به زندگیشان خاتمه دهند،این کار مانع از زندانی و شکنجه شدن آنها به دست ژاپنی ها می شد.

تیبتس کپسول سیانور همراه خود داشت تا اگر در خطر اسارت به دست ژاپنی ها بودند،خودکشی کنند

تیبتس کپسول سیانور همراه خود داشت تا اگر در خطر اسارت به دست ژاپنی ها بودند،خودکشی کنند

هدف هیروشیماست
در طول پرواز،انولاگی با هواپیماهایی ارتباط برقرار می کرد که برای بررسی وضع آب و هوای شهر مورد هدف احتمالی قبلاً راهی شده بودند،تیبتس پیامی دریافت کرد بدین قرار: بمب نخستین؛معنایش این بود که بمب را روی نخستین هدف در فهرست پرتاب کنید،تیبتس رو به افرادش کرد و گفت: هدف هیروشیماست.
انولاگی با نزدیک شدن به مقصدش به هواپیماهای جنگی دیگر علامت داد که برای پرتاب بمب خود را آماده می کند،سروان رابرت لوئیس،کمک خلبان،در دفترچه پروازش نوشت چیزی نمانده که بمب را به هدف بزنیم،تیبتس عینک های محافظ تیره را بین افراد تقسیم کرد تا به چشمان خود بزنند،تا این هنگام چند ساعت از مسلح کردن بمب می گذشت،تیبتس و افرادش با دانستن این که هم اکنون دارند تاریخ را رقم می زنند بمب پسر کوچک را از دریچه ی مخصوص به بیرون پرتاب کردند.
در ساعت ۴۳ :۱۶ : ۸ بامداد (به وقت رسمی ژاپن) نخستین بمب اورانیومی جهان در ارتفاع ۱۸۵۰ پایی (حدوداً ۶۰۰ متری) بر فراز هیروشیما به صورت توپ آتشین بزرگی منفجر گردید،چند لحظه نگذشت که سرنشینان هواپیما صدای رعد آسایی شنیدند،امواجی شوک آور هواپیما را به بالا پرتاب کردند،هنگامی که بمب افکن بی ۲۹ از لرزش و تکان بازایستاد،سرنشینان از منظره ای که از پنجره های هواپیما مشاهده می کردند،غرق حیرت شدند،ابر بزرگ اتمی که بر اثر انفجار ایجاد شده بود تبدیل شد به توده ای بزرگ از رنگهای متلاطم،تيبتس بعدها در این باره نوشت: نور درخشانی داخل هواپیما را روشن کرد،ما بازگشتیم تا نظری به هیروشیما بیندازیم شهر با آن ابر وحشتناک پوشانده شده بود،ابرهایی که میجوشیدند و به شکل قارچ سر برمی آوردند،سرنشینان هواپیما فریاد می کشیدند نگاه کن…به آن نگاه کن،بعضی از سرنشینان انولاگی شدیداً تحت تأثیر این رویداد بی سابقه قرار گرفتند،لوئیس نوشت:خدای من ببین ما چه کار کردیم یکی دیگر گفت: شکر خدا که جنگ پایان یافت و من دیگر در معرض شلیک نخواهم بود می توانم به خانه بازگردم.

جهنم بر روی زمین

این انفجار با نیرویی بین پانزده تا بیست کیلوتُن در دَم حدود هفتاد تا صدهزار نفر را کشت،دست کم شصت و نه هزار نفر هم آسیب دیدند،حرارت این انفجار مافوق تصور بود،درجه حرارت روی زمینی که مستقیماً زیر انفجار واقع شده بود (موسوم به فوق مرکزی) به حدود چهارهزار درجه سانتیگراد رسید،گرم تر از سطح خورشید،حتی به فاصله ی حدود یک و نیم کیلومتری هم گرما به آن اندازه بود که چوب را بسوزاند و شعله ور سازد،مردمی که سه کیلومتر با انفجار فاصله داشتند دچار سوختگی شدید پوستی شدند،بادهای طوفانی شدید حاصل از انفجار به کوههای اطراف هیروشیما برخورد و سپس کمانه کرد و در بازگشت خسارات بیشتری وارد کرد.

ابر اتمی حاصل از انفجار در هیروشیما

ابر اتمی حاصل از انفجار در هیروشیما

آکیرا اونوگی شانزده ساله به هنگام فروافتادن بمب به اتفاق یکی از دوستانش و چهار عضو خانواده در خانه بود،خانه ای که حدود یک کیلومتر از مرکز انفجار فاصله داشت،وی بعدها جریان را این چنین به خاطر آورد:
زیر لبه ی پشت بام بودم که یک برق آبی رنگی دیدم،شبیه جرقه ای که از چرخ ترن برمی خیزد یا از اتصال دو سیم برق به یکدیگر،پس از آن یک بخار انفجاری روی داد…. من و دوستم به اتاق دیگری پرتاب شدیم،من مدتی بیهوش بودم و هنگامی که به هوش آمدم خود را در تاریکی یافتم.

خانه این جوان مانند بسیاری از خانه های دیگر آن ناحیه ویران شده بود،سفال های پشت بام و گرد و خاک،اونوگی را در بر گرفته بود،مردم آه و ناله می کردند و
با فریاد درخواست کمک می نمودند،اونوگی با کنار زدن خاکهای آوار،مادر،هر سه خواهرش و یکی از خواهرزاده هایش را از زیر خاک بیرون آورد،آن طرف تر اونوگی منظره ای دید که شوکه شد،یکی از مردان همسایه را دید که تقریبا برهنه بود،او به یاد آورد که تمام پوست بدنش ور آمده و کنده شده بود و به سرانگشتانش آویزان مانده بود،من با او صحبت کردم ولی او خسته تر و درمانده تر از آن بود که پاسخی بدهد،وی نومیدانه در جستجوی افراد خانواده اش بود. 

افراد خانواده که با آتش محاصره شده بودند،به سوی رودخانه اوتا گریختند،چند ساعت بعد قطره های درشت باران سیاهی از آسمان باریدن گرفت،در جوار رودخانه،اونوگی مردمی را دید که سوختگی ها و زخم های وحشتناکی بر بدن داشتند،پوست های کنده شده از بدن اجساد مردگان لابه لای خاک های نیم سوخته افتاده بودند،آنها که زنده مانده بودند از لباس مردگان برای باندپیچی زخم هایشان استفاده می کردند.
هنگام انفجار بمب،فرِد هاساگاوای پانزده ساله که در حال رفتن به مأموریتی بود،بر روی سکویی در ایستگاه راه آهن ایستاده بود،ناگهان محکم به زمین کوبیده شد و در همان دم حس شنوایی اش را از دست داد او می گوید: صورت تمامی مردم چنان ورم کرده بود که دیگر به شکل آدمیزاد نبودند،من خیال می کردم آنها مرده اند،زنان را نمی شد از مردان تشخیص داد،آنها همگی درخواست آب می کردند.
دختری به نام تااِکو ترامائه او هم پانزده ساله که در همان روز و همان ساعت در سازمان مرکزی تلفن کار می کرد بعدها گفت:
من در آسمان آبی و صاف چیزی درخشان مشاهده کردم،هرچه نور بزرگتر می شد آن چیزهای درخشان هم بزرگتر می شدند،برقی دیده شد… انفجار دقیقاً در برابر چشمانم صورت گرفت،با فروریختن ساختمان های اطرافم،صدای وحشتناکی شنیده شد،صدای فریاد کسانی را می شنیدم که درخواست کمک می کردند و در عین حال مادرشان را می خواستند،من زیر چیزی گیر افتاده بودم و دیگر قدرت تکان خوردن نداشتم.
بیرون پنجره،شعله ی قرمزرنگی در آسمان تیره دیده شد،رایحه ای شبیه بوی گوگرد فضا را پر کرد و ترامائه احساس کرد هوایی لزج و آمیخته با شن وارد بینی و دهانش شد،وی مانند بسیاری دیگر از مردمان به سوی رودخانه شتافت و سعی کرد در آن شنا کند،در نیمه راه ضعف کرد،ولی یکی از معلمان مدرسه اش به کمک وی شتافت،ترامائه فریادهای دردناک درخواست کمک را شنید و دیگر ندید که به کجا می رود.

کوسوکه،سرهنگی شاغل در ارتش ژاپن در سال ۱۹۴۵ بعدها چنین گفت:
نمی توانم آنچه را دیدم به درستی بیان کنم،گویی جهنم به روی زمین آمده بود،رودخانه پر شده بود از چوب های شعله ور و سوزان،رودخانه مانند رودی از آتش شده بود،مردمی که خود را به رودخانه می رساندند،در آن رودخانه ی آتشین به هلاکت می رسیدند،کاری از دست ما ساخته نبود،انفجار بمب باد شدیدی تولید کرده بود،باد پس از برخورد با کوه کمانه می کرد،جهنم بود،کسانی را دیدم که در جستجوی آب بودند اما به محض نوشیدن آب می مردند،خیلی ها را دیدم که برای یافتن آب به رودخانه رفتند اما در راه مردند،تمامی شهر نابود شده بود و می سوخت،جایی برای پناه بردن نبود.

ویرانه های هیروشیما بعد از بمباران اتمی

ویرانه های هیروشیما بعد از بمباران اتمی

یک پزشک آنچه را آن روز دیده بود چنین بیان کرد:
چیزی ندیدم که سوخته و مچاله شده نباشد،داخل ترامواها،دهها پیکر انسانی چنان سیاه شده بودند که قابل شناسایی نبودند،جسدهایی بودند که گویی زنده زنده آنها را جوشانده اند،مردی که به صورت وحشتناکی سوخته بود به جسد دیگری چسبیده بود،در یک آب انبار آن قدر آدم مرده بود که حتی جا نبود به زمین بیفتند.
سروان میتسوا فوشیدا،خلبان نیروی هوایی امپراتوری ژاپن با هواپیمایش در حال بازگشت به هیروشیما بود و این زمانی بود که انفجار صورت گرفته بود،وی ابری را بر فراز شهر بمب زده مشاهده کرد،وقتی به پایین نظر انداخت غرق حیرت شد. بعدها وی در این باره چنین گفت: مطلقاً [هیروشیما] دیگر سرِ جایش نبود،از تمام نقاط و محلات شهر آتش زبانه می کشید.

درباره ی تلفات هیروشیما تا به حال مطالب زیادی نوشته شده است ولی همه در یک مورد اتفاق عقیده دارند:در همان ابتدای انفجار یک سوم مردم شهر به تمام معنی نابود شدند؛یعنی نه از بدنشان چیزی باقی ماند،نه از استخوان ها،نه از لباس و کفششان،بعدها وقتی آب ها از آسیاب افتاد،مقامات آمریکایی توضیح دادند که این صد هزار نفر بدون این که کشته شوند بخار شده اند و ذرات وجودشان به ابدیت پیوسته است،یک سوم دیگر جمعیت هیروشیما یعنی در حدود یکصدهزار نفر دیگر بعدها بر اثر عوارض ناشی از تشعشعات رادیو اکتیویته موجود در بمب اتم،دچار بیماری ها و زخمهای عفونی شدید شدند و با کمال زجر و عذاب جان سپردند،بقیه که در نقاط دور از حیطه ی بمب اتم بودند و یا به عللی زخمهای کوچک برداشته بودند،زنده ماندند تا حوادث وحشتناک روز ششم ماه مه ۱۹۴۵ را برای سایرین بازگو کنند.

خاکستر مرگ
گذشته از کشته ها،زخمی ها و زخم های سطحی،خود تشعشعات رادیواکتیو هم برای بازماندگان انفجار اتمی که به هی باکوشا معروف بودند (به معنی مردم آسیب دیده از انفجار) و هم برای خانواده هایشان،مشکلات و دردهای فزاینده ای ایجاد می کرد،به هنگام انفجار،اشعه ایکس،اشعه گاما و مقدار زیادی نوترون آزاد شده بود،استرانیتوم ۹۰،سنریوم ۱۳۷ و سایر مواد حاصله از انفجار در اتمسفر پراکنده شده بودند،غبار انفجار اتمی که خاکستر مرگ نامیده شد،مردم را به شیوه ای نامرئی به هلاکت می رساند و مجروح می کرد،مردم از آسیب های بدنی گوناگون رنج می بردند،از جمله خونریزی های داخلی،ریزش مو،زخم های پوستی،حالت تهوع،اسهال،خستگی،آب مروارید و کم خونی شدید.
در سال های بعد از انفجار بمب،هر سال هزاران نفر بر اثر بیماری های مزمن ناشی از مسمومیت تشعشعات رادیواکتیو،جان خود را از دست می دادند،قرار گرفتن در معرض اشعه رادیواکتیو،همچنین باعث تغییرات ژنتیکی می شد،مثلاً بعضی ها عقیم می شدند یا فرزندانشان ناقص الخلقه به دنیا می آمدند.

آثار بمباران اتمی بر پشت یک مرد اهل ژاپن

آثار بمباران اتمی بر پشت یک مرد اهل ژاپن

راز برملا می شود

در ششم اوت،سرتیتر روزنامه ها به مردم حیرت زده اطلاع دادند که یک بمب اتمی بر روی ژاپن انداخته شده است،خبرنگاران بمب اتمی را مرگبارترین سلاح تاریخ نام دادند و اعلام کردند عصر تاریخی جدیدی آغاز شده است؛عصر اتم. ترومن در آن روز مصاحبه ای مطبوعاتی ترتیب داد و طی آن سعی کرد درباره ی بمب اتمی توضیح دهد و آن را با دیگر سلاح های شناخته شده مقایسه کند: شانزده ساعت پیش یک هواپیمای آمریکایی بمبی بر روی هیروشیما انداخت،این شهر یکی از پایگاه های نظامی مهم ژاپن است،بمب مزبور قدرتی بیش از قدرت بیست هزار تن ماده تی ان تی دارد،این بمب بیش از دو هزار بار قدرتمندتر است از بمب انگلیسی گرند اسلم(صدای بسیار بلند) یعنی بزرگترین بمبی که در تاریخ جنگ تاکنون به کار گرفته شده است… اکنون با این بمب ما قدرت تخریبی جدید و فوق العاده ای به قدرت در حال رشد نیروهای مسلحمان بخشیده ایم… و این همان بمب اتمی است،نیروی اتم یعنی نیروی اساسی برای حرکت کائنات نیرویی که خورشید قدرتش را از آن می گیرد اکنون بر سر کسانی فرود آمده است که جنگ را به خاور دور کشانده اند.

در ۹ اوت ترومن طی یک سخنرانی رادیویی دلیل و منطق به کارگیری چنین سلاح وحشتناکی را توضیح داد:
بمب اتمی به کار گرفته شد علیه کسانی که بدون اطلاع قبلی به ما در پرل هاربر حمله کردند،علیه کسانی که اسیران جنگی آمریکایی را گرسنگی دادند،شکنجه دادند و اعدام کردند؛علیه کسانی که تمام قوانین جنگی بین المللی را زیر پا گذاشتند،ما بمب را به کار بردیم تا رنج و عذاب جنگ را به سر آریم،تا جان هزاران هزار جوان آمریکایی را نجات دهیم.
ترومن در پایان اخطار کرد که خرابی های بیشتری در شرف وقوع است:
جهان توجه خواهد کرد که نخستین بمب اتمی بر روی هیروشیما انداخته شد،بر روی پایگاهی نظامی،برای آن که مایل نبودیم نخستین حمله تا حد امکان باعث کشتار مردم غیرنظامی شود،ولی آن حمله صرفاً هشداری بود برای حوادثی که بعداً اتفاق خواهد افتاد،اگر ژاپن تسلیم نشود،بمب های دیگری بر روی مراکز صنایع نظامی اش افکنده خواهد شد و متأسفانه هزاران غیرنظامی جان خود را از دست خواهند داد،من به مردم غیرنظامی ژاپن توصیه می کنم که بی درنگ شهرهای صنعتی را ترک گویند و جان خود را نجات دهند.

مأموریت دشوار

پس از بمباران هیروشیما،ژاپنی ها حرکتی جدی برای پایان دادن به جنگ از خود نشان ندادند،ملل بی طرف کوشیدند که حکومت ژاپن را ترغیب به پذیرش
اعلامیه پوتسدام کنند و بعضی از سیاستمداران ژاپنی و اعضای کابینه به تسلیم شدن و پایان دادن به جنگ روی خوش نشان دادند،وزیر خارجه ژاپن شیگِنوری توگو در هشتم اوت به امپراتور گفت که معتقد است ژاپن باید شرایط پوتسدام را بپذیرد وگرنه کشور نابود خواهد شد،امپراتور هيروهيتو موافقت کرد و سپس توگو پیامی در این زمینه به کانتارو سوزوکی،نخست وزیر ژاپن فرستاد،وی ترتیبی داد که در نهم اوت این مسئله در شورای عالی جنگ مطرح شود،وزیر جنگ ژاپن کورچیکا آنامی و رؤسای ستاد ارتش امپراتوری و نیروی دریایی هنوز این شکست را نمی پذیرفتند،به عقیده ی آنها با وجود این حقیقت که دشمن یک چنین سلاح نیرومندی دارد باز هم ممکن است کشور دوام بیاورد.
چند روز طول کشید تا رهبران ژاپن به شدت ویرانی و خسارت فوق العاده ای که بمب ایجاد کرده بود پی ببرند،ارتباط ها در هیروشیما مطلقاً قطع شده بود و گزارش هایی که در این مورد به توکیو فرستاده می شد،آن قدر تکان دهنده بود که باور کردنش دشوار بود.
در چنین اوضاع و احوالی ترومن در رادیو سخنرانی دیگری ایراد کرد و به ژاپن اخطار کرد که شهرهای دیگر این کشور نیز بمباران خواهد شد،یک هواپیمای بی ۲۹ به نام باكس کار،بمب اتمی دیگری بر روی ژاپن انداخته بود،این بمب نمونه ای از بمب پلوتونیومی ای بود که در ترینیتی (نام اولین آزمایش بمب اتمی) آزمایش شده بود،سرگرد چارلز سوینی،خلبان بیست و چهارساله،هواپیمایی را به پرواز درآورد که پیش از این هواپیمای حامل ابزار و وسایلی بود که انولاگی را همراهی می کرد،برخلاف پرواز انولاگی که با تشریفات انجام شد و مقامات عالی رتبه و عکاسان آن را بدرقه کردند،برای بدرقه این هواپیما کسی نیامد،هنگام سوار شدن کارکنان اصلی به هواپیما،کشیشی که آنجا بود دعاهایی برایشان خواند،سوینی مصمم بود مأموریتش را با موفقیت به انجام رساند،بعدها فکر آن روزش،هنگامی که بمب مرد چاق را سوار هواپیما کردند به خاطرش آمد: اگر خطای احمقانه ای از من سر بزند گرفتاری به دست ژاپنی ها را به شرمندگی در برابر تيبتس ترجیح می دهم،پیش از پرواز باکس کار دو هواپیمای هواشناسی به سوی هدف پرواز کرده بودند تا یک ساعت پیش از بمباران وضع هوا را گزارش دهند،هواپیماهای دیگری نیز هواپیمای حامل بمب را همراهی می کرد،یک هواپیمای بی ۲۹ حامل دستگاه های عکسبرداری و چند دانشمند بود،سروان فرِد باک که معمولاً خلبان هواپیمای باکس کار بود،اکنون مأموریت داشت یک هواپیمای حامل دستگاه های مخصوص اندازه گیری الکترونی را خلبانی کند،داخل این هواپیمای بی ۲۹ که نامش هنرمند بزرگ بود،ویلیام لارنس گزارشگر علمی روزنامه نیویورک تایمز بود،چهارمین بمب افکن هواپیمایی بود که در نقش محافظ دو هواپیمای دیگر پرواز می کرد.

بر روی هواپیمای بی 29 باکس کار این تصویر شیطنت آمیز از ماموریتش نقاشی شده بود

بر روی هواپیمای بی 29 باکس کار این تصویر شیطنت آمیز از ماموریتش نقاشی شده بود

هواپیمای باکس کار بمبی سنگین تر و پیچیده تر از بمبی که انولاگی روی هیروشیما انداخت حمل می کرد،مرد چاق وزنش بیش از چهارهزار کیلوگرم بود و خلبانان و کسانی که در پرواز شرکت نداشتند از آن نگران بودند که این هواپیمای بی ۲۹ نتواند با این بار گران پرواز کند،همین که هواپیما در ساعت ۳:۴۹ بامداد (به وقتِ تینیان) باند فرودگاه را ترک کرد،تقریباً با آب اقیانوس برخورد کرد.
خطرهای دیگری نیز وجود داشت،برخلاف بمب اورانیومی داخل انولاگی که در هواپیمای در حال پرواز مسلح و آماده می شد این بمب که جیمیک نام داشت از قبل مسلح و برای انفجار آماده شده بود،این احتمال جدی وجود داشت که اگر هواپیمای باکس کار هنگام بلند شدن از باند به جایی یا چیزی بخورد بمب منفجر شود آن وقت نه تنها هواپیما بلکه اصلاً خود جزیره تینیان از بین می رفت،همکاران سوینی سیزده نفر بودند بدین قرار: دستیار وی ستوان فیلیپ بارِنس،کمک خلبان سروان دان چارلز چاک آلبری،خلبان سوم فردریک اولیوی،دریانورد ناخدا جیمز جیمی ون پلت،کارشناس اسلحه ستوان فردریک اَشورت،کارشناس پرتاب بمب سروان کرمیت بی ین،مسئول رادیو گروهبان اِیب استیپزر،کارشناس رادار گروهبان اِدباکلی و بالاخره کارشناس اندازه گیری رادار ستوان جیکب بِسِر (که پیش از این هم در مأموریت انداختن بمب بر روی هیروشیما شرکت داشت)
همه ی آنها فیلم های انفجار آزمایشی بمب پلوتونیومی در ترینیتی را دیده بودند،بنابراین حالا دیگر جای هیچ گونه اشتباهی نبود،این افراد همه می دانستند که بمب را باید به گونه ای بیندازند که در معرض رادار شهر مورد هدف نباشد،هدف آنها شهر کوکورا بود،کوکورا در گوشه ی شمال شرقی جزیره کیوشو واقع شده بود و مرکز اصلی تولید سلاح های اتوماتیک ژاپن بود،در عین حال مرکز اصلی کشتی سازی و تولید تجهیزات دریایی.

سرگرد چارلز سوینی خلبان هواپیمایی که بمب اتمی را بر روی ناگازاکی انداخت

سرگرد چارلز سوینی خلبان هواپیمایی که بمب اتمی را بر روی ناگازاکی انداخت

سوینی به افرادش گفت: به یاد داشته باشید که این مأموریت به هر قیمتی که شده باید انجام گیرد ما باید این بمب را به هدف بزنیم حتی اگر لازم باشد که خودمان هم با آن پایین برویم،همین طور که به سوی کوکورا پیش می رفتند مشکلات دیگری بروز کرد،به علت نداشتن دید کافی هنگامی که سوینی به محل قرار رسید،فقط یکی از هواپیماهای همراه آن یعنی هنرمند بزرگ به آنجا آمده بود سوینی به این امید که با هواپیمای سوم تماس برقرار کند،یعنی هواپیمایی که حامل دستگاههای عکسبرداری بود،در آن منطقه به مدت چهل و پنج دقیقه دور زد،در حالی که طبق قرار قبلی بایستی فقط پانزده دقیقه دور میزد،ولی باز هم هواپیمای دیگری به محل نرسید سوینی منصرف شد و به سوی کوکورا بازگشت.

ناگهان افراد حاضر در محفظه ی بمب مشاهده کردند که از جعبه ی سیاهی که حاوی سوئیچ هایی برای مسلح کردن بمب بود،نور قرمزرنگی به طور نامنظمی به بیرون جرقه می زند،یک جای کار می لنگید،باریس و آشورت وحشت زده پوشش جعبه را باز کردند که ببینند چه اتفاقی رخ داده است،باریس متوجه شد که دو تا از سوئیچ ها برعکس چرخانده شده اند،وی به سرعت آنها را چرخاند و تنظیم کرد بدین ترتیب آنها یک فاجعه هوایی را مرتفع کردند،پس از آن کارشناسان متوجه شدند که ابرهای ضخیمی شهر کوکورا را پوشانده اند،یکی از افراد نیز گمان می کرد که هواپیماهای جنگنده ژاپنی را بر فراز کوکورا دیده است. کم مشکل داشتند که ناگهان افراد متوجه شدند دستگاهی که بنزین را از تانک ذخیره به مخزن اصلی هواپیما می رساند از کار افتاده است،این بدان معنا بود که آنها دیگر به سوخت اضافی که مورد نیازشان بود دسترسی نخواهند داشت. اکنون متوجه شدند اگر قرار باشد مأموریت خود را به طور کامل انجام دهند و به جزیره تینیان بازگردند،باید با سرعت و دقت پروازشان را انجام دهند.
بدین ترتیب باکس کار به سوی ناگازاکی رهسپار شد،شهری که مراکز اصلی کشتی سازی و تعمیر تجهیزات دریایی در آنجا قرار داشت،در ناگازاکی نیز وضع هوا نامساعد بود،هفتاد درصد شهر را ابر پوشانده بود،در این موقع سوینی دریافت که مقدار سوخت هواپیما فقط به اندازه ای است که یک دور بر روی شهر بزند و سپس بازگردد،آنها موفق شدند ناگازاکی را پیدا کنند و همین که ون پلت به سراغ دستگاه رادار رفت که مطمئن شود آنها درست بر فراز شهر ناگازاکی قرار دارند،بی ین در لابه لای ابرها روزنه ای پیدا کرد که از آنجا شهر نمایان بود،وی در بلندگو فریاد زد:یک روزنه پیدا کردم شهر را می بینم هدف را می بینم بمب را رها کنید.
به محض آنکه بمب مرد چاق به پایین رها شد،سوینی هواپیما را با سرعت برگرداند،همان طور که قبلاً تمرین کرده بودند،هنگامی که موج انفجار به هواپیما خورد و تکانش داد،سرنشینان با نفسهای حبس شده در سینه به تماشای منظره پرداختند،ابر بزرگ قارچی شکل به بالا صعود کرد و به طرف آنها آمد،سوینی موفق شد که به موقع از مهلکه بگریزد،به علت کمبود سوخت سوینی به جای بازگشت به تینیان به سوی اوکیناوا رفت و هنگامی که به آنجا رسید مخزن سوخت هواپیما تقریباً خالی بود.

ناگازاکی در میان ویرانه ها
بمب دقیقاً به هدف اصابت نکرده بود حدود سه کیلومتر دورتر منفجر شده بود با وجود این خسارات و ویرانی های بزرگ ایجاد کرده بود،به ویژه در منطقه صنعتی ناگازاکی،در زمان انفجار بمب این جا هم مانند هیروشیما مردم در حال فعالیت های روزانه شان بودند،رفتن به مدرسه،آشپزی،خانه داری،کار در ادارات،بیمارستان ها،کارخانه ها یا در خارج از خانه.
از جمعیت ۴۲۲۰۰۰ نفری ناگازاکی ۳۹,۰۰۰ نفر در دم جان باختند و بیش از ۲۵,۰۰۰ نفر زخمی شدند،سه کارخانه ی مهم جنگی،دو کارخانه ی اسلحه سازی و یک کارخانه تولید فولاد نابود شدند.

جسد سوخته فردی در ناگازاکی

جسد سوخته فردی در ناگازاکی

ساختمان های چوبی با پشت بامهای کاهگلی فوراً آتش گرفتند،بادهای داغ ناشی از انفجار مردم را از درون خانه هایشان به کوچه و خیابان می کشاند،آثار به جامانده از بناها و چیزهای دیگر که در هوا به پرواز درآمده بودند،بیشتر باعث مجروح شدن و مرگ مردم می شد،مردم در حال فرار به پناهگاه ها برای درخواست کمک از شدت درد فریاد می کشیدند،بعد از ظهر آن روز دودی سیاه و قطرات باران چرب و سیاه از آسمان فرو می ریخت،این بمب قدرتی داشت معادل بیست و دو هزار تن تی ان تی که قوی تر از آن بمب اورانیومی بود که بر روی هیروشیما رها شد،با وجود این خسارات وارده بر ناگازاکی کمتر از خسارات هیروشیما بود،برای این که اطراف ناگازاکی کوهی وجود نداشت تا فشار انفجار و بادهای حاصله از آن پس از برخورد با کوه به شهر بازگردد و خسارات بیشتری وارد کند،این امر مایه تسلی مردمی نبود که از آثار بمب رنج بردند و آسیب دیدند.

این جا هم مانند هیروشیما خانواده هایی بودند که در آن روز چند عضو خود را از دست دادند یا به کلی از میان رفتند،در کلیسای جامع اوراکامی،روحانیون و نیز کسانی که به کلیسا می رفتند،بر اثر انفجار بمب در فاصله ی حدود چهارصد متری آنجا،همگی جانشان را از دست دادند،همین طور در یک جشن عروسی که در حدود سیصد متری نقطه انفجار برپا بود،مهمانان و میزبانان همگی جان باختند.

خبرنگاری به نام جینجی ساتو،مقاله ای درباره ی خسارات و ویرانی های وارد شده به شهر،قطع برق،از بین رفتن لوله های آب،قطع ارتباط تلفنی،از میان رفتن مراکز بهداشتی،درمانی و سایر خدمات نگاشت،او نوشت:
تا این موقع اطلاعاتی در مورد ماهیت این بمب جدید منتشر نشده است. بسیاری از مردم نام این بمب را پیکادون (جرقه و صدا) گذاشته اند،بعضی ها بر این باورند این بمب نیرویش را از خورشید می گیرد،زیرا هر دو بمب در روشنایی روز انداخته شدند.

در دو شهر محنت زده ی هیروشیما و ناگازاکی هزاران نفری که از حادثه جان به در برده بودند،سرپناه،غذا و آب آشامیدنی نداشتند،باند پانسمان،مرهم و ضماد برای سوختگی و وسایل پزشکی بسیار کمیاب بود،بیمارستان ها و درمانگاه ها ویران شده بودند،بسیاری از پزشکان و پرستاران کشته یا زخمی شده بودند و همین باعث کمبود پرسنل باصلاحیت پزشکی برای کمک به قربانیان بی شمار بود.
تعداد جان باختگان ناشی از دو بمب اتمی بین ۰۰۰ ۱۱۵ تا ۳۴۰۰۰۰ نفر تخمین زده می شد،ولی رقم دقیق قربانیان نامعلوم است،آمار دقیقی از سرشماری این شهر پیش از انداختن بمب وجود ندارد؛بسیاری از مردم شهر به هنگام جنگ از این شهر رفته بودند به همین ترتیب بسیاری از قربانیان هم یا شناسایی نشدند یا به شمارش نیامدند،گذشته از همه اینها عده ای غیرنظامی و نیز سرباز ژاپنی،تعدادی کارگر کره ای که در کارخانه ها کار می کردند و چهار اسیر جنگی آمریکایی که در آن هفته در هیروشیما بازداشت بودند همگی ناپدید شدند.

ابر قارچ مانند حاصل از انفجار بمب اتمی در ناگازاکی

ابر قارچ مانند حاصل از انفجار بمب اتمی در ناگازاکی

تسلیم شدن ژاپن

بلافاصله شورای عالی جنگی ژاپن تشکیل شد و به پیشنهاد امپراتور برای جلوگیری از ازدیاد تلفات ناشی از انفجارهای احتمالی آینده،دولت ژاپن تصمیم گرفت که تسلیم شود و به این ترتیب جنگ جهانی دوم پایان یافت.

وزیرخارجه امپراتوری ژاپن درحین امضای قرارداد تسلیم ژاپن برروی عرشه کشتی آمریکایی یواس‌اس میزوری.

وزیرخارجه امپراتوری ژاپن درحین امضای قرارداد تسلیم ژاپن برروی عرشه کشتی آمریکایی یواس‌اس میزوری

اگر دولت ایالات متحده ی آمریکا اولین قدرت اتمی جهان در پایان جنگ جهانی دوم بود،امروزه دیگر اولین قدرت نیست؛زیرا به غیر از آمریکا،دولت های روسیه،بریتانیای کبیر،جمهوری فرانسه،چین کمونیست و حتی هندوستان و پاکستان نیز دارای قدرت اتمی هستند،گویا این که همه ی دنیا تصمیم به استفاده مسالمت آمیز از اتم دارند؛ولی آینده ی دنیا با این قدرت های اتمی چه خواهد بود؟ فقط خدا می داند.

بمب پسر کوچک-بمبی که به روی هیروشیما انداخته شد

بمب پسر کوچک-بمبی که به روی هیروشیما انداخته شد

بمب مرد چاق-بمبی که بر روی ناگازاکی انداخته شد

بمب مرد چاق-بمبی که بر روی ناگازاکی انداخته شد

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,