منشور کوروش؛نشانِ انسانیت

منشور کوروش؛نشانِ انسانیت
بهمن 30, 1401
323 بازدید

کوروش کبیر،بنیانگذار سلسله ی هخامنشی،یکی از بزرگترین پادشاهانی بود که جهان به خود دیده است،نام پدر وی کمبوجیه و نام مادرش ماندانا بود،وی از تبار بزرگان بود و خاندانی قدرتمند و بانفوذ داشت. پدر او،یعنی کمبوجیه،پادشاه “اَنشان” (یک ایالت عیلامی مهم در ایران باستان و در ناحیه غربی استان فارس امروزی) بود،کوروش در سال 558 […]

کوروش کبیر،بنیانگذار سلسله ی هخامنشی،یکی از بزرگترین پادشاهانی بود که جهان به خود دیده است،نام پدر وی کمبوجیه و نام مادرش ماندانا بود،وی از تبار بزرگان بود و خاندانی قدرتمند و بانفوذ داشت.

پدر او،یعنی کمبوجیه،پادشاه “اَنشان” (یک ایالت عیلامی مهم در ایران باستان و در ناحیه غربی استان فارس امروزی) بود،کوروش در سال 558 پیش از میلاد،جانشین پدرش شد و مانند او به حکومت مادها،وفادار بود،تا اینکه در سال 550 پیش از میلاد،علیه پادشاهی ماد قیام کرد،کوروش “آستیاگ” آخرین پادشاه ماد را شکست داد و پادشاهی هخامنشیان را بنیان نهاد،همچنین در سال 546 پیش از میلاد،”کِرُزوس” پادشاه لیدیه (پادشاهی  باستانی در غرب آناتولی و در ترکیه امروزی)را مغلوب کرد و در 539 پیش از میلاد،بر “نَبونید” پادشاه بابِل غالب شد،بدین ترتیب پادشاهی هخامنشیان،گسترش زیادی پیدا کرد.

رویدادنامه نبونید

رویدادنامه نبونید؛که به شرح وقایع دوران حکومت نبونید،آخرین پادشاه بابل و همچنین وقایع امپراتوری کوروش می پردازد

قلمرو این امپراتوری تحت فرمانروایی کوروش از بالکان تا آسیای مرکزی را در بر می­ گرفت،طبق رکوردهای جهانی گینس، امپراتوری هخامنشیان، بزرگ­ترین امپراتوری در طول تاریخ از نظر درصد جمعیت بوده است که حدود ۵۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان در آن زمان، یعنی  ۴۴ درصد جمعیت جهان در این امپراتوری زندگی می­ کردند،به علاوه متعددترین امپراتوری جهان بود و اقوام،قبایل،زبان­ها،فرهنگ­ها و ادیان مختلف را در بر می­ گرفت،آسان گیری با مردم،از بارزترین مشخصه­ های این امپراتوری بود.

فتح بابل واقعه ی مهمی در دوران حکومت کوروش بود،این واقعه از حیث اقدامات کوروش پس از فتح بابل،بسیار حائز اهمیت است،کوروش پس از  فتح بابل منشوری صادر کرد که بیانگر عقاید وی در خصوص حقوق ملت­ها و اقوامی بود که تحت سلطنت وی قرار داشتند،این اقدامات سبب ماندگاری نام کوروش در طول تاریخ تا به امروز شده است،منشور کوروش، علاوه بر شرح فتح بابل و شکست نبونید، بیانگر آزادیِ ادای وظایف مذهبی و زندگی بر طبق عقاید و ایمان ملل و اقوام مختلف است،هم­چنین طبق منشور، آن­هایی که به عنوان اسیر جنگی به بابل منتقل شده بودند، اجازه پیدا می ­کنند که به سرزمین خودشان برگردند،یکی از این اقوام یهودیان است که حتی به آن­ها کمک مالی و سیاسی هم داده می­ شود تا به سرزمین خود بازگردند و معبد اورشلیم را بازسازی نمایند،منشور کوروش از این حیث،یک سند حقوقی بسیار مهم است و نشانگر اهمیت آزادی و مدارای مذهبی می باشد.

در سال 1879 میلادی(1258 شمسی) به دنبال کاوش های گروه انگلیسی در شهر باستانی بابل در میاندورود(بین النهرین) استوانه ای از گل پخته به دست باستان شناسی کَلدانی (کلدانیان نام قومی بود که سالها قبل از میلاد،برای مدتی در بابل حکومت می کردند) به نام “هُرمزد رَسام” (1910_1826 میلادی)پیدا شد،که امروزه در موزه ی بریتانیا،در شهر لندن نگهداری می شود.

بررسی های نخستین نشان می داد که گرداگرد این استوانه ی گِلی را نوشته هایی به خط و زبان بابلی نو (اَکَدی) در برگرفته است،که گمان می رفت نوشته ای از فرمانروایان آشور و بابل باشد،اما بررسی های بیشتری که بعد از گَرته برداری و آوانویسی و ترجمه ی آن انجام شد،نشان داد که این نوشته در سال 539 پیش از میلاد،به فرمان کوروش کبیر،به هنگام ورود به شهر بابل نوشته شده است.

منشور کوروش

منشور کوروش هخامنشی

شکل ظاهری این فرمان،به مانند استوانه ای دیده می شود که میانه ی آن قطورتر از دوسوی آن است،ثبت و انتشار فرمان ها و یادمان های رسمی بر روی استوانه ی گلی و نیز بر روی لوحه های مسطح،از سابقه ای دیرین در ایران و میاندورود برخوردار بوده،که گونه ی استوانه ای آن نسبت به بقیه،پایداری و دوام بیشتری داشته است،بی تردید این فرمان در نسخه های متعددی برای ارسال به نواحی گوناگون،نوشته شده بوده که امروزه تنها یکی از آنها به دست آمده است.

استوانه ی کوروش آسیب هایی جدی به خود دیده است،بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگیِ بیش از حد،قابل خواندن نیستند،نوشته های بخش های آسیب دیده را تنها با توجه به اندازه ی فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن،می توان تا حدودی بازسازی کرد،که در این بازسازی نیز،بی گمان احتمال اشتباهاتی وجود دارد،بدین لحاظ و نیز به دلیل اینکه در خوانش و ترجمه ی نوشته های بابلی،هنوز هم اتفاق نظر وجود ندارد،متن منشور کوروش در ترجمه های گوناگون،به تفاوت هایی دچار آمده است،با این نگرش،هیچ یک از ترجمه های امروزی کتیبه،معادل دقیق معنای عبارت های اصلی آن را ارائه نمی کنند،استناد به محتوای کتیبه و به ویژه کلیدواژه ها،می بایست با دقت و وسواس بسیاری،صورت پذیرد،بی تردید استناد به کتیبه،هنگامی با اطمینان بیشتری ممکن می شود که واژه یا مفهومی خاص،در بیشتر پژوهش ها،به گونه ی کم و بیش یکسانی،برگردان شده باشند.

در دانشگاه “ییل” (دانشگاهی قدیمی در شهر نیوهِیوِن ایالت کِنِتیکِت آمریکا) کتیبه ی کوچک و آسیب دیده ای نگهداری می شود که پروفسور “پاوْل ریچارد بِرگِر” (مورخ و متخصص زبانهای باستانی بین النهرین و استاد دانشگاه مونستِر آلمان) در سال 1975 میلادی،آن را بخش گمشده ای از استوانه ی کوروش دانست،این بخش توسط وی به کتیبه ی اصلی اضافه گردید و نه سطر پایانی فعلی آن را تشکیل می دهد(سطرهای 37 تا 45).

فرمان کوروش بزرگ از زمان پیدایش تا به امروز بارها ترجمه و ویرایش و پژوهش شده است،پیش از همه،جوان پرشور و کاشف رمز خط میخی فارسی باستان،یعنی “هِنری کِرِسْویک راولینسون” (خاورشناس بریتانیایی) در سال 1880 میلادی و بعدها،”ف.ویسباخ در 1890،گ.ریختر در 1952،آ.اوپنهایم در 1955،و.اِیلرز در 1974،ج.هارماتا در 1974،پ.برگر در 1975،ا.کورت در 1983،پ.لوکوک در 1999″ و بسیاری دیگر آن را تکرار و کامل تر کردند.

ترجمه و انتشار فرمان کوروش بزرگ،پرده از نادانسته های بسیار برداشت و به زودی به عنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوق دانان کشورهای مختلف جهان در سال 1969 میلادی،با گردهمایی در کنار آرامگاه کوروش در پاسارگاد،از او به نام نخستین بنیان گذار حقوق بشر جهان یاد کردند و او را ستودند،حقوقی که انسان امروز پس از دو هزار و پانصد سال،در اندیشه ی ایجاد و فراهم سازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آن را در سر می پروراند.

درفش شهباز

درفش شَهباز طلایی؛درفش کوروش بزرگ و درفش اصلی امپراتوری هخامنشی بود

همچنین نسخه ای بدلی از منشور کوروش به عنوان کهن ترین فرمانِ شناخته شده ی تفاهم و همزیستی ملتها،در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری می شود،این کتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قَیمومَت،جای دارد.

اما چه عاملی سبب شده است که فرمان کوروش بزرگ به این پایه از شهرت برسد؟

پاسخ این پرسش هنگامی درک می شود که فرمان کوروش را با نوشته های دیگر فرمانروایان هم عصر وی و حکمرانان امروزی،به مقایسه بگذاریم و بین آنها داوری کنیم.

“آشور نصیرپال دوم” (پادشاه آشور از 884 تا 859 قبل از میلاد) که فاتحی سنگ دل و سفّاک بود،در کتیبه ی خود نوشته است:

«…به فرمان آشور و ایشتار،خدایان بزرگ و حامیان من…ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم…حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم…بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم،هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم…»

در کتیبه ی “سِناخِریب” (پادشاه آشور از 705 تا 681 پیش از میلاد) چنین نوشته شده است:

«…وقتی که شهر بابل را تصرف کردم،تمام مردم شهر را به اسارت بردم،خانه هایشان را چنان ویران کردم که به صورت تلی از خاک درآمد،همه ی شهر را چنان آتش زدم که روزهای بسیار دود آن به آسمان می رفت،نهر فرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه ها را نیز با خود ببرد…»

در کتیبه ی “آشور بانیپال” (پادشاه آشور از 668 تا 627 پیش از میلاد) پس از تصرف شهر شوش آمده است:

«…من شوش،شهر بزرگ مقدس…را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم…من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود،شکستم…معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خدایان و الهه هایشان را به باد یغما دادم،سپاهیان من وارد بیشه های مقدسش شدند که هیچ بیگانه ای از کنارش نگذشته بود،آن را دیدند و به آتش کشیدند،من در فاصله ی یک ماه و بیست و پنج روز راه،سرزمین شوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم…ندای انسانی و …فریادهای شادی…به دست من از آنجا رخت بربست،خاک آنجا را به توبره کشیدم و به ماران و عقرب ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند…»

و در کتیبه ی “نَبوکَد نَصَر دوم” (پادشاه کلدانی بابل از 605 تا 562 قبل از میلاد) که به نام “بُختُ النَصَّر دوم” نیز مشهور است (او کسی بود که به اورشلیم حمله کرد و معبد سلیمان و شهر اورشلیم را ویران نمود،یهودیان را نیز اسیر کرد و به بابل فرستاد،باغ های معلق بابل که از عجایب هفتگانه ی دنیای باستان است،به دستور او ساخته شد،گفته می شود دانیال نبی_مدفون در شهر شوش استان خوزستان_ در زمان وی می زیسته است) آمده:

«…فرمان دادم که صد هزار چشم درآورند و صد هزار ساق پا را بشکنند،هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خانه هایشان را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده ای از آنجا برنخیزد…»

اما برخلاف رفتارهای ناپسند حاکمان بابل و آشور،کوروش کبیر بعد از فتح بابل و ورود به آن،با اینکه از قدرت فوق العاده ای برخوردار و پادشاه نیرومندترین امپراتوری باستان بود،نه تنها حاکم مغلوب را به زنجیر نکشید،بلکه او را به حاکمیت ناحیه ای گماشت و با مردم شهر نیز با نهایت مهربانی و بزرگی منشی رفتار کرد،وی بعد از ورود به بابل،فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که نزدیک به هفتاد سال در بابل اسیر بودند،هزاران ظرف ساخته شده از طلا و نقره،که متعلق به یهودیان بود و پادشاه بابل،آنها را به زور تصاحب کرده بود،به آنان بازگرداند و اجازه داد که در سرزمین خود،نیایشگاهی بزرگ،برای خویش برپا کنند،خوش رفتاری کوروش با یهودیان،موجب کوچ بسیاری از آنها به ایران شد و در درازای بیست و پنج قرن،هیچگاه بین آنان و ایرانیان،جنگ و درگیری رخ نداد و آنها ایران را وطن دوم خود می دانستند،در این باره در باب های گوناگون اسفار عزرا و اشعیا در کتاب تورات(عهد عتیق) ضمن نامیدن کوروش با عنوان ‹مسیح خداوند› آمده است:

«خداوند روح کوروش،پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود،فرمانی صادر کند و بنویسد:کوروش،پادشاه فارس چنین می فرماید که یَهْوِه،خدای آسمان،مرا امر فرموده است،که خانه ای برای او در اورشلیم که در یهودا است،بنا نمایم،پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد و به اورشلیم که در یهودا است برود و خانه ی یهوه را که خدای حقیقی است،در اورشلیم بنا نماید…؟پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه ی خداوند را که در اورشلیم است بنا نمایند…و کوروش پادشاه،ظروف خانه ی خداوند را که نبوکد نصر،آنها را از اورشلیم آورده و در خانه ی خود گذاشته بود،بیرون آورد و به رئیس یهودیان سپرد.»

انسان بالدار

سنگ نگاره انسان بالدار؛منسوب به کوروش کبیر_پاسارگاد،فارس

فرمانی که کوروش صادر کرد،برخاسته از قلب ایرانی او بود،قلبی که متعلق به سرزمینی سرشار از مهربانی و زیبایی بود،سرزمین کهن و جاودان ایران،که در آیین دیرینه اش،قتل و غارت و ویران کردن،جایگاهی ندارد و کوروش کبیر هم به رسم نیاکان خویش،این کارها را انجام نداد و بر طبق این آیین عمل کرد.

سنگ نوشته کوروش بزرگ در پاسارگاد

سنگ نوشته کوروش بزرگ در پاسارگاد؛تلفظ نوشته به خط میخی این است: اَدَم کوروش، خشایَثِی یَه، هخامنیشی یَه_ یعنی: من کوروش،شاه هخامنشی؛در کتیبه موجود در پاسارگاد ما شاهد سه سطر می باشیم که سطر اول با خط میخی هخامنشی،سطر دوم با خط میخی عیلامی و سطر سوم با خط میخی اکدی حکاکی شده اند و هر سه به یک معنا می باشند

منشور کوروش هخامنشی،ارمغانی است از سرزمین ایران،برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می برد.

برگردان و ترجمه متن کامل این منشور چنین است:

خط 1. «کوروش» (در متن بابلی : «کو – رَ – آش»)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابـِل»(با – بی – لیم)، شاه «سـومـر»(شو- مـِ – ری) و «اَکـَّد»(اَ‌ک – کـَ – دی – ای)، …

خط 2. … همه جهان.

از این جا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کوروش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که می‌تواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو می‌شود:

خط 3. … مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.

خط 4. او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی به جای آن گذاشت.

خط 5. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه»(اِ- سَگ – ایلَـه)(اسگیله همان نیایشگاه مَردوک یا خدای بزرگ است) برای شهر «اور»(او – ریم) و دیگر شهرها ساخت.

خط 6. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود … هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد، خشونت و بدکرداری.

خط 7. او کارهای … روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می‌کرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَـردوک»(اَمَـر – اوتو) خدای بزرگ روی برگرداند.

خط 8 او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر را آزار می‌داد. او با کارهای خشن خود مردم را نابود می‌کرد … همه مردم را.

خط 9. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنلیل / ایـلـّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد … دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند.

خط 10. مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه شان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابـِل» بازگردند.

خط 11. ساکنان سرزمین «سومِـر» و «اَکـَّد» مانند مردگان شده بودند. مردوک به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.

خط 12. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کوروش» پادشاه «اَنـْشان»(اَن – شـَ – اَن) را برخواند. از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.

خط 13. او تمام سرزمین «گوتی»(کو – تی – ای) را به فرمانبرداری کوروش درآورد. همچنین همه مردمان «ماد»(اوم – مـان مَـن – دَه) را. کـوروش با هر «سیاه سر» (منظور همه انـسان‌ها) دادگرانه رفتار کرد.

خط 14. کوروش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود.

خط 15. او کوروش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی داشت.

خط 16. لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانه‌ای شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره می‌سپردند.

خط 17. مردوک مقدر کرد تا کوروش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نـَبـونـید»(نـَ – بو – نـَ- اید) شاه را به دست کوروش سپرد.

خط 18. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکـَّد و همه فرمانروایان محلی فرمان کوروش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند.

خط 19. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.

از این جا به بعد، روایت به صیغه اول شخص و از زبان کوروش بازگو می‌شود:

خط20.منم «کوروش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَّد، شاه چهار گوشه جهان.

خط 21. پسر «کمبوجیه»(کـَ- اَم – بو – زی – یَه)، شاه بزرگ، شاه «اَنـْشان»، نـوه «کـوروش»(کـوروش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش پیش» (شی – ایش – بی – ایش)، شاه بزرگ، شاه اَنشان.

خط 22. از دودمانی کـه همیشه شاه بوده‌اند و فرمانروایی اش را «بـِل / بعل» (بـِ – لو) (خداوند / = مردوک) و «نـَبـو»(نـَ بو)(نبو ایزد نویسندگی و دبیری بوده و نیایشگاه او به نام “اِزیدَه” خوانده می شده است)گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛

خط 23. همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

خط 24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

خط 25. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم. نـَبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.

خط 26. من برده داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.

خط 27. او بر من، کوروش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،

خط 28. برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته اند؛

خط 29. و همه پادشاهان سرزمین‌های جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین»(دریای مدیترانه تا دریای فارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «آموری»(اَ – مور – ری – ای)، همه چادرنشینان،

خط 30. مـرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از … تا «آشـور» (اَش – شور) و «شوش» (شو – شَن)

خط 31. من شهرهای «آگادِه»(اَ – گـَ – دِه)، «اِشنونا»(اِش – نو – نَک)، «زَمبان»(زَ – اَم – بـَ – اَن)، «مِتورنو»(مـِ – تور – نو)، «دیر»(دِ – ایر)، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آن سوی «دجله»(ای – دیک – لَت) که ویران شده بود را از نو ساختم.

خط 32. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.

خط 33. هم چنین پیکره خدایان سومر و اَکـَّد را که نـَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرّمی،

خط 34. به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین شان بازگرداندم،

خط 35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: «به کوروش شاه، پادشاهی که تو را گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند(بهشت) ارزانی دار.»

خط 36. بی گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم) …

از اینجا به بعد بخش نویافته ای است که البته دنباله ی بدون فاصله ی سطور بالا نیست،چرا که قسمتهایی از منشور در گذر زمان آسیب دیده و نوشته های آن قسمتها قابل خواندن نیست:

خط 37. … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردک‌ها و کبوتران…

خط 38. … باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور-اِنلیل»(ایم – گور – اِن – لیل) را استوار گردانیدم …

خط 39.… دیوار آجری خندق شهر را،

خط 40 … که هیچ یک از شاهان پیشین با بردگان ِبه بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛

خط 41. … به انجام رسانیدم.

خط 42. دروازه‌هایی بزرگ برای آن‌ها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ…

خط 43. … کتیبه‌ای از پادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال»(آش – شور – با – نی – اَپ – لی)

خط 44. …

خط 45. … برای همیشه

در پایان ذکر این نکته ضروری است که ورود کوروش به بابل بدون جنگ و پیکار،نه تنها در منشور خود او،بلکه در متون بابلی همچون ‹سالنامه نبونید› و نیز در ‹تواریخ هرودوت_کتاب یکم› تایید شده است،پذیرش کوروش توسط مردم نیز،در کتاب ‹کوروش نامه› نوشته ی “گِزِنفون” (مورخ یونانی که بین سالهای 430 تا 354 پیش از میلاد می زیسته است) تایید شده است،گزنفون اظهار می دارد که مردمان همه ی کشورها،با رضایت خودشان،پادشاهی و اقتدار کوروش را پذیرفته بودند،همچنین گشایش و بازسازی نیایشگاه ها به فرمان کوروش،دست کم در یک متن دیگر شناخته شده است،بر این لوح چهار سطری که از “اَرَخ” (شهری باستانی در بین النهرین بوده است) کشف شده است،آمده:

«منم کوروش،پسر کمبوجیه،شاه توانمند،آنکه اِسَگیلَه و اِزیدَه را بازساخت…»

آرامگاه کوروش بزرگ

آرامگاه کوروش بزرگ_پاسارگاد

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,