قتل های بی رحمانه در تاریخ

قتل های بی رحمانه در تاریخ
مهر 15, 1402
84 بازدید

چشم تاریخ،اتفاقات گوناگونی را دیده است،اتفاقات عجیب،ترسناک و غیرقابل باور،قتل های بی رحمانه و زجرکش کردن نیز که عمدتاً توسط افراد قدرتمند صورت گرفته اند،جزئی از این اتفاقات اند،این نوع از قتل ها،به منظور انتقام گیری،مجازات مجرمان،ایجاد رعب و وحشت،برقراری نظم و تثبیت قدرت انجام می شده اند،البته درک چگونگی این اعمال،شاید برای خواننده ی […]

چشم تاریخ،اتفاقات گوناگونی را دیده است،اتفاقات عجیب،ترسناک و غیرقابل باور،قتل های بی رحمانه و زجرکش کردن نیز که عمدتاً توسط افراد قدرتمند صورت گرفته اند،جزئی از این اتفاقات اند،این نوع از قتل ها،به منظور انتقام گیری،مجازات مجرمان،ایجاد رعب و وحشت،برقراری نظم و تثبیت قدرت انجام می شده اند،البته درک چگونگی این اعمال،شاید برای خواننده ی امروزی سخت باشد،اما باید گفت،شرایط در گذشته مانند حال حاضر نبوده و زندگی مردم اغلب همراه با خشونت،خون و خونریزی،جنگ و ناامنی بوده و روش های حکومت داری پادشاهان نیز در بسیاری از موارد،با ایجاد وحشت در بین مردم بوده است.

کشتن هم نوع از اول خلقت انسان وجود داشته است

کشتن هم نوع از اول خلقت انسان وجود داشته است

در متن زیر چند نمونه از قتل های بی رحمانه در تاریخ ذکر شده است:

ریختن نقره ی مذاب در چشم و گوش

در سال 597 هجری شمسی،فرستادگان چنگیزخان در نیشابور،به نزد سلطان محمد خوارزمشاه آمدند،آنها نامه ی چنگیزخان را آورده بودند که وی در آن،خواستار بازرگانی با سلطان محمد شده بود،چنگیزخان در نامه ی خود،سلطان محمد را مانند یکی از گرامی ترین فرزندان خویش،خوانده بود،سلطان از این سخن ناخرسند شد،وی محمود خوارزمی را فراخواند و از او خواست که در دستگاه چنگیزخان،خبرچین او باشد،به هر روی سلطان محمد اجازه داد تا بازرگانی بین مغولستان و ایران برقرار شود.

مدتی بعد،عده ای بازرگان از مغولستان به ایران آمدند،آنها به شهر ”اُترار“ (شهری قدیمی که هم اکنون ویرانه هایش در قزاقستان امروزی است) رفتند،حاکم اترار ”غایرخان“ (اینالْجِق ملقب به غایرخان که از خویشاوندان تَرکان خاتون،مادر سلطان محمد خوارزمشاه بود) بود،او بیست هزار جنگجو در اختیار داشت،وی بر اساس برخی نقل ها،چون آن بازرگانان را جاسوس دربار چنگیزخان می پنداشت و یا بر حسب نقلی دیگر،چون طمع در اموال ایشان کرده بود،آنها را بازداشت کرد و برای کسب تکلیف به سلطان محمد نامه نوشت،سلطان محمد نیز در یک اشتباه فاحش،حکم قتل آنان را صادر کرد،غایرخان هم بازرگانان را بی مال و بی جان کرد،وقتی خبر به چنگیزخان رسید،سخت در خشم شد و سفیرانی را برای اظهار شکایت نزد سلطان محمد فرستاد،بازهم در یک اشتباه بدفرجام،سلطان محمد یکی از سفیران را کشت و دو نفر دیگر را با ریش و سبیل تراشیده به دربار چنگیز برگرداند،بعد از آن بود که چنگیز،برای حمله به ایران آماده شد،سلطان محمد نیز از رویارویی با وی پرهیز کرد،از شهرهایی که چنگیز در ابتدا تصرف کرد،شهر اترار بود،شهر چند ماه در محاصره بود تا سرانجام سقوط کرد،مغولان به درون شهر رخنه كردند و مردم را دسته دسته چون رمه ی گوسفند از شهر بیرون راندند و كشتند و هر آنچه بود،غارت كردند،غایر خان با گروهی از سپاهیان خود درون قلعه پناه گرفتند،لشكریان پنجاه پنجاه بیرون می‌آمدند،جنگ می‌كردند و كشته می‌شدند،یك ماه جنگ بر این روال ادامه یافت،سرانجام غایر خان با دو تن از یاران خویش بر بام رفتند تا آن دو تن نیز كشته شدند،غایر خان که راه گریز نداشت و تنها شده بود،بر سر مغولان خشت های دیوار را می‌افكند،عاقبت مغولان به فرمان جوجی (پسر چنگیز) بارو و حصار اترار را با خاك یكسان كردند و غایر خان را دستگیر نمودند،به فرمان چنگیزخان در چشم و گوش غایرخان،نقره ی مذاب ریختند و بدین ترتیب او را به طرز فجیعی به قتل رساندند.

چنگیزخان مغول یکی از بی رحم ترین انسان هایی بود که پا به عرصه ی دنیا گذاشت

چنگیزخان مغول یکی از بی رحم ترین انسان هایی بود که پا به عرصه ی دنیا گذاشت

زیر پای فیل له کردن

ابن بقیه (وفات 356 هجری شمسی) وزیر عزالدوله بختیار دیلمی (356-321 هجری شمسی)بود،عزالدوله پسر معزالدوله دیلمی بود،عزالدوله که از فرمانروایان آل بویه ی عراق بود،پسرعمویی داشت به نام عضدالدوله دیلمی (361-315 هجری شمسی) عضدالدوله که بر فارس حکم می راند،پسر رکن الدوله دیلمی بود،عضدالدوله بر قلمروی عزالدوله چشم طمع داشت،اما تا روزی که پدرش یعنی رکن الدوله زنده بود،نتوانست به هدفش برسد،بعد از مرگ رکن الدوله در سال 355 هجری شمسی،عزالدوله و وزیرش ابن بقیه،به دلجویی از افراد خاندان و کارگزاران رکن الدوله مانند فخرالدوله،حسنویه کرد و…پرداختند تا همه را بر دشمنی با عضدالدوله،همدست سازند،عضدالدوله به عراق رفت و بر عزالدوله پیروز شد،عزالدوله،همه ی دارایی های خود را از شهرهای بصره و بغداد به شهر واسط برده بود،او وزیر خود،ابن بقیه را دستگیر کرد و به عضدالدوله پیغام فرستاد و خواستار سازش شد،اما به زودی از این کار پشیمان گردید و بار دیگر در برابر عضدالدوله ایستاد،عضدالدوله در سال 356 هجری شمسی به بغداد آمد و پیکی به نزد عزالدوله فرستاد و پیغام داد که به فرمانبرداری او گردن نهد و هرجا خواهد برود،عزالدوله قبول کرد،آنگاه عضدالدوله از عزالدوله خواست تا وزیرش را دست بسته نزد او بفرستد،عزالدوله هم چشمان ابن بقیه را کور کرد و وی را به دربار عضدالدوله فرستاد،در آنجا،ابن بقیه را به فرمان عضدالدوله به زیر پای فیل افکندند و به طرز وحشتناکی او را خرد کردند و کشتند.

فردی که زیر پای فیل می افتاد،تمام استخوان هایش خرد می شد

سرنوشت کسی که زیر پای فیل انداخته می شد،این بود که تمام استخوان هایش خرد شود و بمیرد

دو نیمه کردن بدن با بستن به درخت

هارون الرشید،خلیفه ی عباسی در سال 175 هجری شمسی،علی بن عیسی بن ماهان را برای فرمانروایی خراسان،انتخاب کرد،او ده سال در خراسان حکمرانی کرد،در روزگار فرمانروایی او،حمزه ی خارجی،به خیزش و سرکشی برخاست،حمزه به پوشنگ رفت و در آنجا عمرویه بن یزید ازدی به جنگ او رفت،در این جنگ حمزه پیروز و عمرویه کشته شد،سپس علی بن عیسی،پسر خود حسین را به مصاف او فرستاد،ولی او از ترس نتوانست با حمزه بجنگد،علی بن عیسی،پسر دیگر خود،عیسی را به جنگ با حمزه فرستاد،اما او شکست خورد و به نزد پدر بازگشت،پدرش دوباره وی را به مقابله با حمزه فرستاد،حمزه در نیشابور بود و جنگ در باخرز روی داد،حمزه گریخت و پیروانش کشته شدند،به فرمان عیسی،روستاهایی را که مردمش به حمزه یاری رسانده بودند،آتش زدند و اهلش را از دم تیغ گذراندند.

علی بن عیسی،طاهر بن حسین (ذوالیمینین) را به فرمانداری پوشنگ برگماشت،حمزه برای رویارویی با طاهر به پوشنگ رفت،در آنجا مدرسه ای بود و سی کودک در آن درس می خواندند،به دستور حمزه،همه ی آنها را به همراه معلمشان کشتند،طاهر این ماجرا را شنید،بنابراین به روستایی رفت که عده ای از خوارج،یعنی یاران حمزه،در آن می زیستند،این عده از خوارجی بودند که از جنگ پرهیز کرده و سازمانی هم برای سپاه نداشتند،طاهر همه ی آنها را کشت و دارایی هایشان را نیز گرفت،آنها هر مردی از خوارج را می گرفتند،بین دو درخت می بستند که آن دو درخت را با زور زیاد،به سوی یکدیگر،خم کرده بودند،آنها یک پای هر مرد را به یک درخت و پای دیگرش را به درخت دیگر می بستند،سپس همزمان هر دو درخت را آزاد می کردند تا به جای نخست خود برگردد،وقتی درخت ها آزاد می شدند،آن مرد به دو پاره قسمت می شد،پاره ای از تن او بر یک درخت و پاره ای دیگر بر درخت دیگر آویزان می ماند.

نگاره ای از طاهر ذوالیمینین در میدان جنگ

نگاره ای از طاهر بن حسین

خفه کردن در خاکستر

اردشیر درازدست،پادشاه هخامنشی،در سال 424 قبل از میلاد درگذشت،خشایارشاه دوم،پسر اردشیر،از بانویی به نام داماسپیا بود که جانشین او شد،خشایارشاه دوم برادری ناتنی به نام سُغدیان داشت که از همسر دیگر اردشیر،به اسم آلوگونه،متولد شده بود،سغدیان با همدستی صاحب منصبی به نام فارناسیاس،خشایارشاه دوم را چهل و پنج روز بعد از به تخت نشستن کشت و سپس خود بر مسند پادشاهی تکیه زد.

سغدیان بلافاصله بعد از به قدرت رسیدن،بزرگی به نام بغُ راز را کشت،این فرد به اردشیر بسیار وفادار بود و سغدیان از دیرباز،کینه ی او را در دل داشت،وی فرمان کشتن بغ راز را داد و جلادانش او را سنگسار کردند،بغ راز مورد علاقه ی مردم و سپاهیان بود،از همین روی و همچنین به خاطر کشته شدن خشایارشاه دوم،مردم و سپاهیان،سخت از سغدیان،دلگیر شدند،سغدیان در آغاز درصدد برآمد تا با دادن پول و پیشکش،دل سپاهیان را به دست آورد،اما در این راه کامیاب نشد،او وقتی که دید مردم هم از او روی برمی گردانند،به گمان اینکه از سوی برادرانش برانگیخته می شوند،درباره ی آنها گمان بد برد و به ویژه درباره ی یکی از آنها به نام اوخوس که فرماندار باختر بود،بدگمان شد و او را به نزد خود فراخواند،اوخوس که از اندیشه ی سغدیان با خبر بود،مدتی در رفتن درنگ کرد و لشکری بزرگ فراهم آورد و بعد به سوی پایتخت رفت،چیزی نگذشت که اَرباریوس،سردار سواره نظام،آرکانِس فرماندار مصر و آرتُکسارِس،یکی از نزدیکان اردشیر،به او پیوستند و تاج پادشاهی بر سرش گذاشتند.

اوخوس خواست که سغدیان را دستگیر کند،بنابراین او را فراخواند و گفت که به جانش گزندی نمی رساند،سغدیان دودل بود،هر چند که یاران نزدیکش او را از رفتن بازمی داشتند ولی چون ترسیده بود سرانجام گول اوخوس را خورد و به نزدش رفت،اوخوس وی را دستگیر کرد و فرمان داد تا او را در خاکستر خفه کنند،بدین ترتیب که اتاقکی را پر از خاکستر کردند و او را روی خاکسترها انداختند،سغدیان به تدریج در خاکستر فرو می رفت تا اینکه در آن مدفون گردید و خفه شد.

زنده به گور کردن

هولاکوخان،نوه ی چنگیزخان مغول و بنیان گذار سلسله ی ایلخانان در ایران،در سال 643 شمسی،در حوالی شهر مراغه ی امروزی،درگذشت،بنا بر آیین مغولی دخمه ای ساختند و جواهر بسیار در آن ریختند،چند دختر زیبا را آراسته به جامه های گرانبها و طلادوزی شده،هم خانه ی او کردند تا از ترس تاریکی،وحشت تنهایی،تنگی مکان و رنج و عذاب،در امان بماند،هلاکو در هنگام مرگ،48 سال سن داشت،او در کنار رود جغاتو درگذشت و وی را در جزیره ی تلا واقع در دریاچه ی ارومیه بر فراز کوه شاهو در نزدیکی دهخوارقان دفن کردند،خواند امیر،بر این شیوه ی خاکسپاری خُرده گرفته و می گوید: «زهی عقل و دانائی اشراف و اعیان مغول،که همت بر امثال این افعال بی حاصل می گماشتند و آن را سبب مسرت و حضور اموات خود می پنداشتند.» گویا این سنت تا روزگار سلطان غازان در بین آنها پابرجا بوده است.

آیین زنده به گور کردن انسان به همراه متوفی،در گذشته جزء آداب و رسوم مغولان بود

آیین زنده به گور کردن انسان به همراه متوفی،جزء آداب و رسوم مغولان بود

پاره پاره کردن بدن 

در سفرنامه ی برادران شرلی (آنتونی و رابرت شرلی،دو سیاستمدار انگلیسی بودند که از طرف ملکه ی انگلستان به عنوان سفیر به دربار شاه عباس اول صفوی آمدند و سفرهای زیادی به کشورهای مختلف داشتند) نوشته شده است:

«روزی به شهری رسیدیم به نام آنا،که عثمانی ها بر آن فرمان می راندند،ولی مردم آنجا از اعراب بودند و نزدیک به دو میل دورتر از آن شهر،پادشاه عربستان،چادرهای خود را برپا کرده بود،می گویند این پادشاه سوگند خورده بود تا هنگامی که کشور خود را از عثمانی ها نگرفته،همچنان در چادر زندگی کند،چون نزدیک شهر رسیدیم به شیوه ی معمول خود شلیک کردیم،تا رسیدن خود را به آگاهی برسانیم،یکی از عثمانی ها که گلوله ای در توپ خود گذاشته بود،همراه ما شلیک کرد،اما این گلوله به یکی از نگهبانان پادشاه اعراب که در کنار رودخانه راه می رفت و چهل و پنج نفر همراه داشت،برخورد کرد و او را کشت،همراهان او برای انتقام گیری شمشیر کشیدند،ولی نمی دانستند باید از چه کسی انتقام دوستشان را بگیرند،آن عثمانی که گلوله را شلیک کرده بود،از جای خود برخاست و گفت که یکی از این مسیحیان گلوله را انداخته است،اعراب این را که شنیدند بر روی قایق ما ریختند و سوگند می خوردند که یکی از ما را زنده نخواهند گذاشت،ولی خدا به داد ما رسید،زیرا که یک نفر عثمانی که از سادات بود و در همان قایق نشسته بود،به درون آب پرید و به اعراب گفت،دوست شما را فلانی کشته و من دیدم که او گلوله در توپ گذاشت،اعراب ایستادند و دست از آزار ما برداشتند،سپس به طرف آن عثمانی حمله کردند و او را با شمشیر پاره پاره نمودند،به طریقی که اندام های او را قطع و به هوا پرتاپ می کردند.

انسان های بسیاری در طول تاریخ تکه تکه شده اند و با وضع فجیعی کشته شده اند

انسان های بسیاری در طول تاریخ تکه تکه و با وضع فجیعی کشته شده اند

تکه تکه کردن و در آتش انداختن

ابومحمد عبدالله با نام اصلی روزبه پور داذویه معروف به اِبْنِ مُقَفَّع (زادهٔ 103 شمسی در فیروزآباد فارس – درگذشتهٔ ۱38 شمسی در بصره) نویسنده و مترجم ایرانی آثار پهلوی به عربی و ساکن بصره بود،او با کنیه ی «ابومحمد» نیز شناخته می‌شد،ابن مقفّع از برجسته‌ترین نمایندگان تفکر علمی در سده ی دوم هجری بود.

روزبه کتاب‌های زیادی از پارسی میانه به عربی برگرداند،از میان کتاب‌هایی که روزبه ترجمه کرد می‌توان از کلیله و دمنه،تاجنامه ی انوشیروان،آیین نامه،سخنوری بزرگ(الأدب الکبیر) و سخنوری خُرد(الأدب الصغیر) نام برد.

درباره ی چگونگی مرگ وی در تاریخ آمده است:سفیان بن معاویه مهلبی از ابن مقفّع کینه ای قدیمی به دل داشت،چرا که سفیان در سال 122 شمسی،به‌ قصد حکومت‌ بر شهر شاپور عازم شد اما با نیرنگ‌ ابن‌ مقفّع‌ شکست‌ خورد و گریخت‌،همچنین ابن مقفّع در مجالس مختلف او را مورد تمسخر قرار می داد و ریشخند می کرد،به علاوه ابن مقفّع با امان نامه ای که برای عموی خلیفه ی عباسی یعنی منصور،به او نوشته بود (عیسی و عبدالله و سلیمان،عموهای منصور بودند،عبدالله در برابر خلیفه،شورش کرده بود،اما شکست خورد و بعد عیسی و سلیمان برای نجات جانش،سعی کردند از منصور برایش امان نامه بگیرند) باعث خشمگین شدن منصور شد (چرا که در امان نامه سخنان جسارت آمیز نوشته بود) و البته به دلایلی دیگر که در تاریخ ذکر شده است (مثل نگرانی منصور از برخی نوشته های سیاسی ابن مقفّع در باب نحوه ی حکومت داری) سرانجام موجب گردید که منصور،خلیفه ی عباسی،دستور مرگ او را صادر کند،این دستور به گوش سفیان نیز رسید و او هم که موقعیت را برای انتقام گیری مناسب می دید،برای کشتن ابن مقفّع نقشه کشید،ماجرای روز قتلش اینگونه بوده است:

«عیسی‌ که‌ در کار عبدالله‌ با سلیمان‌ به‌ بصره آمده‌ بود،ابن‌ مقفّع‌ را پی‌ کاری‌ نزد سفیان‌ فرستاد،ابن‌ مقفّع‌ که‌ بر جان‌ خود بیمناک‌ بود،نخست‌ ابا کرد،اما عاقبت‌ به‌ همراهی‌ ابراهیم‌ بن‌ جبله‌ نزد او رفت‌،او می‌خواست‌ این‌ دیدار را دوستانه‌ جلوه‌ دهد،زیرا به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «بیا نزد سفیان‌ رویم‌ و پیغام‌ امیر را برسانیم‌ و بر او درود گوییم‌؛چه‌ از وقتی‌ که‌ به‌ بصره‌ آمده‌ایم‌،به‌ دیدار او نرفته‌ایم‌،می‌ترسم‌ گمان‌ بد نماید و این‌ تأخیر را به‌ دلگیری‌ و دشمنی‌ حمل‌ کند» در دیوان‌ امارت‌،آن‌ دو را به‌ داخل‌ راه‌ دادند و جایی‌ نشاندند تا امیر اجازه دیدار دهد،حاجب نخست‌ ابراهیم‌ را نزد امیر برد و سپس‌ عبدالله‌ را فراخواند،اما او را به‌ جای‌ بارگاه‌ امیر،به‌ اتاقی دیگر بردند و دست‌هایش‌ را بستند،آنگاه‌ امیر که‌ می‌خواست‌ نزد ابراهیم‌ تظاهر به‌ بی‌اطلاعی‌ کند،از حاجب‌ خود خواست‌ که‌ عبدالله‌ را به‌ درون‌ فرستد،اندکی‌ بعد حاجب‌ باز آمد و گفت‌: عبدالله‌ رفته‌ است‌،سفیان‌ خطاب‌ به‌ ابراهیم‌ اظهار داشت‌ که‌ ابن‌ مقفّع‌ مغرورتر از آن‌ است‌ که‌ بماند،زیرا از اینکه‌ ابراهیم‌ را زودتر پذیرفته‌،خشمناک‌ شده‌ است‌،سپس‌ سفیان‌ ابراهیم‌ را تنها گذاشت‌ و خود نزد ابن‌ مقفّع‌ شتافت‌ … سفیان با خشم به ابن مقفّع گفت:یادت هست درباره ی مادر من چه می گفتی؟ابن مقفّع ترسید و از او امان خواست،سفیان گفت:مادر من چنان که تو گفتی شهوت پرست باد اگر من تو را نکشم،به کشتنی جدید و بی مانند،آنگاه‌ گفت تنوری‌ برافروزند و اندام‌های‌ ابن‌ مقفّع‌ را یکی‌ یکی‌ ببرند و به‌ آتش اندازند،حاجب اندام های او را یکی یکی می برید و جلوی چشمانش در آتش می افکند،ابن مقفّع از شدت درد و وحشت نعره می زد،در همان حال سفیان به ابن مقفّع می گفت‌: «ای‌ ابن‌ زندیقه‌،پیش‌ از آنکه‌ به‌ آتش‌ جهنم بسوزی‌،به‌ آتش‌ دنیایت‌ بسوزانم‌»،بدین ترتیب ابن مقفّع را به طرزی بسیار فجیع و وحشیانه کشتند.

نگاره ای از ابن مقفّع

نگاره ای از ابن مقفّع

بستن جلوی توپ
به نظر می‌رسد که مجازات بستن جلوی توپ،ابتکار انگلیسی‌ها باشد،آن ها در هند،شورشی‌ها را این‌گونه مجازات می‌کردند،در ایران دوره قاجار،مجازات بستن جلوی توپ در جاهایی که وضع مالی حاکمان خوب بود و می‌توانستند خرج باروت را بدهند،رواج پیدا کرد،معمول این بود که دزدها و راهزن‌ها را جلوی توپ می‌بستند،اما بعدها،این مجازات چنان عمومی شد که هر مجرمی را که هوس می‌کردند،جلوی توپ می‌بستند،این اقدام،به نوعی،قدرت‌نمایی حکومت نیز محسوب می‌شد و با آن از مردم زهرچشم می‌گرفت،این روش در دوره ناصرالدین‌شاه،در برخی نقاط کشور،از جمله پایتخت،به کار گرفته می‌شد و آن‌قدر عمومیت داشت که اصطلاح «گوشت جلوی توپ» در میان مردم پایتخت و سپس دیگر نقاط کشور،رایج شد،حُسن این روش آن بود که کارِ محکوم را سریع می‌ساخت و او را به رنج و درد جانکاه مبتلا نمی‌کرد،جرج کارتر استنت در توصیف آن می‌نویسد:

زندانی معمولاً به توپی بسته می‌شود به گونه‌ای که لوله ی آن،در فرورفتگی مهره های کمرش قرار بگیرد،با شلیک توپ،کله ی او ده،پانزده متر به هوا پرتاب می‌شود،بازوها در هوا پرواز می‌کنند و شاید نود متر دورتر سقوط می‌کنند،پاها زیر لوله ی سلاح ول می‌شود و بدن به معنای واقعی کلمه،منفجر می‌شود و ذره‌ای از آن بر جای نمی‌ماند.

محکومی که در شیراز برای کشته شدن در جلوی توپ بسته اند

محکومی که در شیراز برای اعدام در جلوی توپ بسته اند

گچ گرفتن محکومان
شاید یکی از عجیب‌ترین روش‌های اجرای مجازات اعدام محکومان،در دوره قاجار،گچ گرفتن آن ها باشد،محکوم را در جایی که معین شده بود نگه می‌داشتند؛بعد اطراف او را با آجر و گچ بالا می‌آوردند تا مانند یک مجسمه سفید،روی زمین استوار شود،معمولاً مسیری را برای پیشاب و پساب و نیز،تنفس محکوم،روی مجسمه باز می‌گذاشتند تا بیشتر زنده بماند و بیشتر رنج ببرد و او،در یک فرایند دردناک و تدریجی،جان می‌سپرد،نمونه‌هایی از این نوع مجازات،توسط عکاسان اروپایی که در دوره قاجار به ایران آمدند،ثبت و ضبط شده است که تعدادی از آن ها مربوط به دورانی است که ژاندارمری ایجاد شده بود و این موضوع،نشان می‌دهد که روش گچ‌ گرفتن محکومانِ به مرگ،حتی در دوره ی پس از انقلاب مشروطه و سال‌های 1285هـ.ش به بعد نیز،رواج داشته است،گچ گرفتن در بیشتر مواقع،برای مجرمانی در نظر گرفته می‌شد که به راهزنی مشغول بودند،پیکره ی گچی آن ها در حاشیه مسیرهایی نصب می‌شد که محل تاخت و تازشان بود و از این طریق، دیگر راهزنان یا افرادی را که در فکر راهزنی بودند،متنبّه می‌کردند،با این حال،بسیار پیش می‌آمد که بی‌گناهانی که تنها در برابر ستمگری حکام ایستاده بودند هم،به این عقوبت دردناک مبتلا می شدند.

محکومی که دور وی را گچ گرفته اند در کنار چهار نفر سرباز

محکومی که دور وی را گچ گرفته اند در کنار چهار ژاندارم

عقاب خونین

وایکینگ ها در زمان فتح قلمروهای آنگِلیای شرقی و نورثامبِریا در بریتانیا،پادشاهان آنها را اعدام می کردند،روایت های مختلفی در مورد شیوه های اعدام آنها وجود دارد،اما همگی به یکسان مخوف و بی رحمانه هستند،بر طبق روایتی آنها را به درخت می بستند و آن قدر با تیر می زدند تا بمیرند،اما اکنون بیشتر تاریخدانان معتقدند که آنان احتمالاً به شیوه ای وایکینگی کشته شده اند که عقاب خونین نام دارد،در این نوع اعدام قفسه ی سینه ی قربانی را از روی نخاعش باز می کردند و شش هایش را بیرون می کشیدند به طوری که جسدش به عقابی شبیه شود که بال های خونین او از پشتش بیرون زده است.

وضعیت فردی که به روش عقاب خونین اعدام شده است

وضعیت فردی که با روش عقاب خونین اعدام شده است

زنده سوزاندن

در دوران تفتیش عقاید در اروپا،عده ی زیادی از مردم به جرم بدعت گذاری در دین یا اتهام جادوگری و البته در بعضی موارد هم به خاطر توطئه چینی،زنده زنده در آتش سوزانده شدند،این کار با پشتیبانی پاپ ها انجام می شد و هدف اصلی آن هم استمرار سلطه ی کلیسا بر جامعه بود،زنده سوزی معمولاً مجازات بدعت گذاران غیرنادم بود،مثلاً در اسپانیا این کار با مراسم و تشریفات پرزرق و برق انجام می شد و چگونگی زنده سوزی هم اینگونه بود:

«انبوه مردم با پی بردن به این که فرد گنهکار به شیطان واگذاشته شده است،فریاد می زدند: بگذار ریش سگ را کوتاه کنیم،منظورشان این بود که بگذار صورتش را بسوزانیم،این کار را با بستن تکه های یک گیاه خاردار به سر یک تیرک بلند و نگهداشتن بوته ی شعله ور در برابر صورت قربانی انجام می دادند،تا زمانی که صورت وی بر اثر سوختگی سیاه می شد،از ریخت افتادگی چهره ی قربانی و فریادهای “تو را به خدا رحم کنید” او،بخش مهمی از سرگرمی جمعیت را تشکیل می داد،از نظر آنها،اگر قربانی به خاطر هر جرم شرم آوری که مرتکب شده بود،عذاب مرگ را به روشی کم تر بی رحمانه تحمل می کرد،نشانه ی نوعی دلسوزی و ترحم در حق او بود.»

هنگامی که ریش کوتاه می شد،ماموران توده ی خارهای پای چوبه ی مرگ را آتش می زدند،در روزی که بادی نمی وزید،شعله های آتش محل بسته شدن قربانی را فرا می گرفت و شروع به سوزاندن پاهای او می کرد و او در ظرف نیم ساعت جان می باخت،اما اگر نسیمی از جانب رودخانه می وزید،شعله ها دیرتر به محل قربانی می رسیدند و دوره ی جان کندن او طولانی تر می شد و او معمولاً برای یک ساعت و نیم تا دو ساعت هوشیار می ماند و عذاب وحشتناکی را باید تحمل می کرد،شاهدان جیغ و فریادهای از سر درد او را با چنان شادی و لذتی می شنیدند که هیچ نمایش دیگری نمی توانست چنین کند،به نظر می رسد که مقامات ترتیبی می دادند که همه،این منظره را ببینند و نعره های ناشی از عذاب فرد در حال مرگ را بشنوند.

زنده سوزاندن متهمان در دوران تفتیش عقاید

زنده سوزاندن متهمان در دوران تفتیش عقاید

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,