ناپلئون بناپارت

ناپلئون بناپارت
دی 7, 1402
65 بازدید

ناپلئون نابغه نظامی در سال ۱۷۹۸میلادی،ناپلئون نیروهایش را در مصر پیاده کرد که آن زمان جزء قلمروی عثمانی بود،هدف از این لشکرکشی حفظ منافع تجاری فرانسه بود،فرانسوی ها قصد داشتند راه دسترسی تجاری انگلیسی ها با هند را مسدود کنند و در ضمن مطالعاتی علمی در منطقه انجام دهند،هدف دوم از آنجا ناشی میشد که […]

ناپلئون نابغه نظامی
در سال ۱۷۹۸میلادی،ناپلئون نیروهایش را در مصر پیاده کرد که آن زمان جزء قلمروی عثمانی بود،هدف از این لشکرکشی حفظ منافع تجاری فرانسه بود،فرانسوی ها قصد داشتند راه دسترسی تجاری انگلیسی ها با هند را مسدود کنند و در ضمن مطالعاتی علمی در منطقه انجام دهند،هدف دوم از آنجا ناشی میشد که دوران شکوفایی علمی بود،در اردوی ناپلئون ۱۶۷ دانشمند و محقق هم حضور داشتند،سنگ نبشته ی روزتا،آنجا کشف شد و کشف آن به بازگشایی رمز خطوط هیروگلیف انجامید که گذشته های مصر را آشکار کرد،علم مصرشناسی پایه گرفت،دستگاه چاپ اشاعه پیدا کرد و روزنامه ها و کتاب های زیادی به زبان فرانسه و عربی منتشر شد،انگاره هایی نظیر ناسیونالیسم و لیبرالیسم شکل گرفت،تأسیس انستیتو فرانسه در مصر،موجب پرورش دانشمندان جدیدی شد،محققان فرانسوی سرزمین مصر و امکانات طبیعی و منابع آن را بررسی کردند.

ناپلئون در میدان نیرد

ناپلئون در میدان نبرد

با این حال عده ای دیگر از محققان معتقدند که دلیل اصلی نمایش های علمی و فرهنگی ناپلئون،پنهان کردن مقصد اصلی اش یعنی فتح سرزمین های جدید و قدرت طلبی بوده است تا در نهایت به تصرف تمام اروپا نائل شود،در تاریخ آمده که ناپلئون درِ بسیاری از مساجد مصر را بست یا دستور داد پرچم فرانسه را بر فراز مناره ها تعبیه کنند،نافرمانی شهروندان موجب میشد تا هر روز سر چندین تن از بدنشان جدا شود،فرانسوی ها هرچه بیشتر در مصر می ماندند،اوضاعشان بدتر میشد،رفتار آنها موجب بدگمانی شدید مصریان شد به هرچه که بوی نظامیگری یا تحول فرهنگی میداد.

ابوالهول چشم در چشم ناپلئون، نام اثری است از ژان-لئون ژروم از لشکر کشی امپراتوری فرانسه به مصر، به سال ۱۸۸۶ میلادی.

ابوالهول چشم در چشم ناپلئون،نام اثری است از ژان-لئون ژروم از لشکر کشی امپراتور فرانسه به مصر،به سال ۱۸۸۶ میلادی.

ناپلئون با رژیم های کهن اروپایی در افتاد و درصدد دگرگونی آنها بود،وی سعی داشت آنها را با دموکراسی و حقوق انسانی آشنا کند اما می خواست این کار را با در دست گرفتن قدرت مطلق و سرکوبی دشمنانش انجام دهد،جاه طلبی های او موجب شد تا درد و رنج سربازان خود را نادیده بگیرد،او فقط به عظمت خود فکر می کرد و فقط این موضوع برای او اهمیت داشت،جاه طلبی های سیاسی او موجب ورشکستگی فرانسه و سقوط منزلت آن در میان قدرتهای سیاسی اروپای قرن ۱۹ شد.
بزرگترین میراث ناپلئون در میدان جنگ،استراتژی هایی بود که سایر ملل اروپایی هم از اواخر قرن هیجدهم تا اواسط قرن نوزدهم از آن تقلید کردند،هسته ی مرکزی استراتژی او در استفاده تمام و کمال از ماشین جنگی استوار بود،برای این کار نیاز به تمرینات سنگین و آموزش سربازان،حمله ی همه جانبه ی پیاده نظام،سواره نظام و توپخانه،هجوم با سرنیزه و استفاده از تفنگ های چخماقی با برد کوتاه و تعداد اندکی توپ بود،اختراع این تفنگ ها،استفاده از چنین استراتژی را ناممکن می ساخت،اما ناپلئون توانست استراتژی جدیدی را ابداع کند،او ترجیح می داد از آتش انعطاف پذیر توپخانه استفاده کند و به جای حرکت خطی از
حرکت ستونی سربازان استفاده می برد،این کار حداکثر کارآیی را به تفنگ های چخماقی کوتاه برد می داد و خطوط دشمن را به هم می ریخت.

سال های ابتدایی زندگی

ناپلئون در سال ۱۷۶۹میلادی،در جزیره ی کُرس (از جزایر فرانسه که در جنوب شرقی این کشور واقع شده است) به دنیا آمد.

نمایی از جزیره کرس فرانسه

نمایی از جزیره کرس فرانسه

او پسر کارلو بوئوناپارته وکیل بود،مادرش لتیسیا رامولینو نام داشت،خانواده ی او از برگزیدگان جامعه ی خود بودند؛گرچه ثروتی نداشتند،فرانسه در همان زمان جزیره کرس را از دولت شهر ایتالیایی جنوا گرفته بود،ناپلئون در فرانسه به مدرسه رفت و در آنجا دوران ابتدایی را گذراند و زبان آموخت،سپس وارد آکادمی نظامی و به سال ۱۷۸۵ فارغ التحصیل شد،او به سمت ستوان دوم واحد آتشبار ارتش فرانسه استخدام شد،پدرش همان سال درگذشت،دوران جوانی ناپلئون هیجان انگیزترین دوران تاریخ فرانسه بود،انقلاب به سال ۱۷۸۹ آغاز شد،ظرف سه سال حکومت فرانسه فرو ریخت،شاه لویی شانزدهم به اعدام با گیوتین محکوم و جمهوری فرانسه برپا شد،ناپلئون قصد داشت افکار انقلابی را به زادگاه خود بکشاند،او هشت سال اول خدمت خود را در جزیره ی کرس گذراند،وی به گروهی که طرفدار دموکراسی بودند پیوست و با فرماندار کرس که دوست پدرش بود متحد شد،در این زمان به مقام ستوان یکمی رسیده بود.
بعد از آن که امیدهایی که مردم به انقلاب فرانسه بسته بودند،هیچ کدام برآورده نشد؛دوران تاریکی که به حکومت ترور (وحشت) معروف شده فرارسید. ماکسیمیلیان روبِسپیر،رهبر انقلاب،تمام کسانی را که با عقاید افراطی او مخالف بودند به تیغ جلاد می سپرد،او و انقلابی های دیگر،تمام نجبا،ثروتمندان و هرکس را که نشانی از مخالفت نشان می داد،از جمله کشیش ها را گردن می زدند،حامیان آنها سرهای بریده محکومان را بر نیزه می زدند و در خیابانها می چرخاندند،دوران وحشت با اعدام روبسپیر به پایان رسید.

ماکسیمیلیان روبسپیر

ماکسیمیلیان روبسپیر

در این دوران پرآشوب ناپلئون درجه سروانی گرفته بود،در سال ۱۷۹۳ دوستی او با فرماندار کرس که قصد داشت جزیره کرس را از فرانسه جدا و اعلام استقلال کند به پایان رسید،در همان زمان ناپلئون و مادرش جزیره کرس را ترک کردند و ناپلئون نام خانوادگی خود را به بُناپارت تغییر داد.

تصرف زندان باستیل در جریان انقلاب فرانسه-این انقلاب بزرگ و تحولاتی که در جهان ایجاد کرد،سرانجام باعث برچیده شدن بساط تفتیش عقاید شد

تصرف زندان باستیل در جریان انقلاب فرانسه

اولین ماموریت مهم
ناپلئون را برای سرکوب شورشی در شهر تولون (شهری در جنوب فرانسه) اعزام کردند،که انگلیسی ها آن را در اشغال خود داشتند،فرانسوی ها علیه حکومت وحشت طغیان کرده بودند،ناپلئون نقشه ای ریخت تا توپخانه ی جمهوری خواهان را تصرف کند،این توپخانه در نقطه ای مستقر بود که بر بندر شهر مسلط بود،ناپلئون توانست با آتش توپخانه،انگلیسی ها را از بندر بیرون کند،وی در این جنگ از ناحیه ی ران پا زخمی شد اما فرماندهی عالی اش در این جنگ موجب شد تا به درجه ی ژنرالی ارتقا پیدا کند،در همان زمان توجه اگوستین روبسپیر،برادر ماکسیمیلیان به او جلب شد،این رابطه برای ناپلئون بسیار پراهمیت بود،گرچه عمر کوتاهی داشت،ناپلئون به سال ۱۷۹۵ شورش دیگری را فرو نشاند،این بار ضد انقلاب ها و سلطنت طلب ها در پاریس همراه با توپخانه سنگر گرفته بودند،فرونشاندن این شورش موقعیت بهتری برای او فراهم کرد و او را به رهبر جدید فرانسه،پُل باراس نزدیک کرد،کمی بعد از آن با ژوزفین بوهارنه،یک بیوه ی اشراف زاده ازدواج کرد،افسر جوان به زودی به پیشرفت های بزرگتری هم نایل شد،بخش عمده ی این پیشرفت به دلیل توانایی فکری زیاد او و قدرت حافظه ی نیرومندش بود،بنا بر روایتی در لشکرکشی سال ۱۸۰۵ یکی از افسران زیردست او نمی توانست موقعیت واحد خود را از روی مدارک و نقشه ها پیدا کند و خود را به آنها برساند،امپراتور به این افسر،موقعیت فعلی واحد او و موقعیت های بعدی آن واحد در شب های بعد،توانایی نظامی آن واحد و سوابق افسر را به دقت بازگو کرد،این افسر یکی از صاحب منصبان قشون ۲۰۰۰۰۰ نفری ناپلئون بود که دائم جابه جا می شد.
ناپلئون بعدها اظهار کرد که مطالعه ی وسیع تاریخ نظامی و بررسی صدها جلد نقشه های جنگی،قبل از آن که فرماندهی واحدی را بر عهده بگیرد،او را به فرمانده ای کارآزموده مبدل کرده بود؛یک بار گفت: من در شصت نبرد شرکت جسته ام و در این جنگها هیچ چیز جدیدی نیاموخته ام،به سزار بنگرید که در اولین جنگ همانند آخرین جنگش عمل کرد.

نبردهای سرنوشت ساز

ناپلئون در ۱۷۹۶ نخستین لشکرکشی خارج از فرانسه را در ایتالیا آغاز کرد،او فرماندهی لشکری خسته با تجهیزاتی ناقص و فرسوده را بر عهده گرفت؛با این حال سربازان این لشکر با تجربه بودند،ناپلئون با فراهم کردن تجهیزات،سرنوشت آنها را دگرگون کرد و به آنها روحیه ی لازم را برای پیروزی داد.
در این نبرد او میباید با دو لشکر کار آزموده روبه رو میشد،لشکری از اتریش و دیگری از ایتالیا،نخستین هدف او این بود که مانع از به هم پیوستن این دو لشکر شود،هنگامی که برای جنگ آماده گردید،فرمانده سپاه اتریش،ژنرال بولیو،در حمله پیشقدم شد اما فرانسوی ها او را شکست دادند.

لشکر ایتالیایی بعد از این شکست عقب نشینی کرد و آتش بس را پذیرفت،اکنون ناپلئون می توانست به اتریشی ها دوباره حمله کند،وی در دره ی پو به آنها حمله برد و راه عقب نشینی آنها را بست،سپس شهر میلان را گرفت،این نبردها شهرت او را در مقام فرماندهی بزرگ به همه جا رساند،ناپلئون سپس در نزدیکی لومباردی به اتریشی ها حمله کرد،اکنون ایتالیا بی دفاع بود،ناپلئون شهر ونیز را به تصرف خود درآورد و ۶۰ میلیون فرانک از این شهر به غنیمت گرفت.
او در این جنگ از ابتکارهایی نوین استفاده برد،وی به جای استفاده از واحدهای بزرگ (دیویزیون) از واحدهایی کوچک که شامل پیاده نظام،توپخانه و سواره نظام بود استفاده کرد،نفرات این واحدها مابين ۱۰,۰۰۰ تا ۳۰,۰۰۰ نفر بودند و در برابر لشکرهای اروپایی که نفرات بسیار زیاد داشتند و از تحرک کمتری برخوردار بودند،بسیار انعطاف پذیرتر بودند و تحرک بیشتری داشتند،این واحدها می توانستند تا زمان رسیدن نیروهای کمکی،جلو سپاه دشمن را بگیرند و کل سپاه ناچار نبود همزمان حرکت کند،بنابراین تدارکات نظامی کمتری لازم بود و حمله های ناگهانی امکان پذیر میشد،هر یک از واحدها می توانست سریع به کمک واحدهای دیگر بشتابد یا در نقاط ضعیف نفوذ کند،هدف،پیشروی انفرادی واحدها و جنگ یکپارچه بود،ناپلئون با نیروهای متحد و بزرگتر از سپاه خود روبه رو شد و کارآیی تشکیلات سپاهش به اثبات رسید،فیلد مارشال اتریشی،کنت فن ورمر به کمک لشکر بولیو آمد،اتریشی ها در حمله ی اول خود در ناحیه ی برسیا به پیروزی رسیدند،اما ناپلئون خیلی سریع دست به ضد حمله ای موفق زد و فاتح نبردهای لوناتو و نبرد کاستیلونه شد،فرانسوی ها همچنین سپاه نیرومند اتریشی ها را در نبرد باسانو شکست دادند و آنها ناچار به عقب نشینی شدند،اتریشی ها سرانجام بعد از شکست در راویولی متوجه شدند که قادر به پیروزی نیستند و تسلیم شدند،ناپلئون که غرق در افتخار و هیجان بود چنان دچار خود بزرگ بینی شده بود که از حدود اختیارات خود پا فراتر نهاد و مفاد صلح نامه ی کامپو فورمیو را خود تنظیم کرد،با این حال رهبران فرانسه با آن موافقت کردند،از جمله مواد این صلح نامه،تصرف بخش هایی از هلند بود که اتریشی ها در اختیار داشتند و تصرف بخش هایی از ایتالیا؛فرانسوی ها اداره ی امپراتوری روم مقدس را هم به دست آوردند،در ۱۷۹۸ رهبران فرانسه درصدد حمله به انگلستان برآمدند اما ناپلئون آنها را متقاعد کرد که در عوض به مصر حمله کنند و خطوط بازرگانی انگلستان با هند را قطع نمایند،ناپلئون سلسله ی مصری مملوکها را که ترکان عثمانی از آنها حمایت می کردند در نبرد اهرام شکست داد،اما ناوگان فرانسوی از ناوگان انگلیسی شکست خورد و نظریه های او درباره ی قدرت برتر انگلستان به اثبات رسید،او برای سلطه بر تصرفات عثمانی به سوریه هم حمله برد اما در محاصره ی شهر عکا ناکام ماند،ناپلئون هنگامی که خبردار شد جانشین او در جنگ ائتلاف دوم شکست خورده و بخشی از ایتالیا را از دست داده،بدون اجازه ی رهبران فرانسه،مصر را ترک کرد و با عجله به فرانسه رفت،او و رهبران کشور،نگران وضعیت سپاه فرانسه و هجوم دشمن بودند اما خوشبختانه اوضاع به نفع او تغییر کرد،ولی کشور در آستانه ی ورشکستگی بود و محبوبیت رهبران فرانسه تنزل پیدا کرده بود،اکنون ناپلئون به دلیل ترقی فوق العاده سریع و فتوحاتی که نصیبش شده بود،بسیار محبوب بود،یکی از اعضای رهبری فرانسه به نام امانویل سییس او را تشویق کرد که حکومت را سرنگون کند.

نبرد ناپلئون در مصر

نبرد ناپلئون در مصر

ناپلئون کنسول های قانونگذار فرانسه را متقاعد کرد تا برای حفظ امنیت خود به قصر سنت کلود نقل مکان کنند،در حقیقت او آنها را از سر راه خود برداشت تا کنسول هایی را که او و سییس انتخاب کرده بودند به کار گمارد،در عمل ناپلئون قدرت را در دست گرفت و خود را کنسول اول فرانسه نامید،او قدرت قانونی را به چنگ آورد…اکنون ژنرالی از جزیره ی کرس رهبر فرانسه بود.
ناپلئون دست به اصلاحات اساسی در حکومت فرانسه زد،او نظام بانکداری متمرکز،نظام دانشگاهی،اصلاحات نظام مالیاتی و کارهایی را که منفعت همگانی داشت به انجام رساند،قوانینی که او تنظیم کرد به معنای تثبیت اصول انقلاب فرانسه بود و منجر به تضعیف قدرت فئودال ها و ثروتمندان فرانسه شد،این قوانین،اشراف را از القاب مادرزادی خانوادگی خلع می کرد،مذهب را در کشوری کاتولیک،آزاد اعلام و ترقی در نظام اداری را منوط به شایستگی افراد می کرد،او با برقراری مقررات پیچیده،در ظاهر قدرت کلیسا را تحکیم بخشید اما در باطن از قدرت پاپ کاست.

با توجه به نوآوری های ناپلئون در میدان جنگ،می توان سه نوع استراتژی نظامی را در نبردهای او تشخیص داد،نوع اول حمله از پشت نام داشت،طی آن در مرحله ی اول با حمله ای فریبنده،دشمن را زمینگیر می کرد و سپس بدنه اصلی سپاه،از پشت به دشمن حمله می برد،یک دهه طول کشید تا دشمنان او راه مقابله با این استراتژی را یاد گرفتند،استراتژی دوم موضع بندی محکم در مقابل دو یا چند ارتش مختلف بود،این کار به او امکان می داد تا با هریک از این دشمنان جداگانه بجنگد و بتواند ارتش های نیرومندتر از خودش را شکست دهد،در جنگ واترلو،ناپلئون قادر بود با لشکرهای پروسی،مارشال بلوخر و مارشال نی که او را مأمور دفع سپاه انگلیسی-هلندی کرد،بجنگد،اما از جایی دیگر ضربه خورد. استراتژی سوم،نفوذ استراتژیک بود،این استراتژی با شکستن خط دفاعی دشمن شروع می گردید،به دنبال آن حمله ای سریع به عمق منطقه ی دشمن انجام میشد تا موضعی مناسب یا دهکده و شهری تصرف شود و از آنجا مرحله ی بعدی جنگ ادامه پیدا می کرد.
ناپلئون در سال ۱۸۰۰ به ایتالیا بازگشت تا یک بار دیگر اتریشی ها را شکست دهد،بعد از نبرد مارنگو،اتریشی ها به طور کامل از ایتالیا بیرون رانده شدند،او در ۱۸۰۱ معاهده ی صلحی با انگلیسی ها منعقد کرد،زیرا هر دو ملت از جنگ خسته شده بودند،اما در مستعمره ی فرانسه،هائیتی،شورشی برپا شد،ناپلئون متوجه شد که دفاع از این مستعمره های دوردست عملاً ناممکن است،بنابراین مستعمره لوییزیانا در آمریکا را به ایالات متحده فروخت و ضمن آنکه خزانه ی فرانسه را پر کرد از گسترش بیشتر سرزمین های فرانسوی خودداری نمود.

ناپلئون امپراتور فرانسه

در ۱۸۰۴ توطئه ای علیه جان ناپلئون کشف شد،او تصمیم گرفت کاری کند که خانواده های مدعی،دستشان از سلطنت کوتاه شود،بنابراین خودش را امپراتور نامید و جانشینانش را هم معین کرد،ناپلئون با تشریفات کامل و در کلیسای نوتردام دوپاری به تخت سلطنت نشست،پاپ پیوس هفتم تاج سلطنت را بر سر او و همسرش ژوزفین نهاد،به پاپ قول داده شده بود که حکومت ایتالیا را به او واگذار کنند؛اما سال بعد ناپلئون خود را پادشاه ایتالیا نامید و عملاً این قول را نادیده گرفت.

تاجگذاری ناپلئون

تاجگذاری ناپلئون

سپس ناپلئون متوجه شد که زمان مناسبی برای حمله به بریتانیاست،انگلیسی ها بعد از جنگهای ائتلاف (۱۸۰۲-۱۷۹۹میلادی) دچار آشفتگی و بحران بودند و از جنگ اکراه داشتند،اما در عین حال متوجه بودند که امپراتور فرانسه قصد کشورگشایی های جدیدی را دارد،بنابراین ائتلاف سوم را با روسیه و اتریش تشکیل دادند،ناپلئون می دانست که عملاً نمیتواند از آبراهه مانش بگذرد و مستقیم به ناوگان انگلیس حمله برد،اما می دانست که می تواند این ناوگان را پراکنده سازد،او زمانی که ناوگان بریتانیا در جایی دیگر سرگرم بود،حمله را آغاز کرد اما نقشه ی او به دلیل عدم آگاهی اش به استراتژی جنگهای دریایی شکست خورد،انگلیسی ها پیروزی قاطعی در نبرد ترافالگار به دست آوردند و برتری آنها در دریاها مسلم شد.

نبرد سه امپراتور
اما در خشکی بخت با ناپلئون همراه بود،در سال ۱۸۰۶ اوج پیروزی های او فرارسید؛او اتریشی ها را در نبرد استرلیتز که به نبرد سه امپراتور هم شهرت دارد،در هم کوبید و آنها را وادار به تسلیم کرد،قبل از نبرد،ناپلئون در توانایی سپاه خود برای رویارویی با ارتش نیرومند روسیه-اتریش که تزار الکساندر اول و فرانسیس دوم،امپراتور روم مقدس،آن را رهبری می کردند،تردید داشت،او توانست فقط ۷۲,۰۰۰ سرباز و ۱۵۷ توپ فراهم کند،در حالی که دشمن ۸۵,۰۰۰ نیرو و ۳۱۸ عراده توپ داشت؛نیروهای متحد،تصمیم گرفتند از برتری قوای خود بهره ببرند و حمله ی فریبنده ای به جناح چپ فرانسوی ها کنند،سپس تزار فرمانده ی سپاه خود ژنرال کوتوزف را برکنار کرد،نیروهای اصلی خود را از جناح راست وارد میدان نمود و تمام نیروهای اصلی و ذخیره ی خود را به فرمانده ی ارتش اتریش،فرانلس فن وپروتر سپرد.

نبرد استرلیتز

نبرد استرلیتز

ناپلئون برای مقابله با این استراتژی،نقشه ی هوشمندانه ای طرح کرد،او توصیه های فرماندهانش مبنی بر عقب نشینی را یکسره رد کرد و نیروهای متحد را با ضعیف نشان دادن جناح راست ارتش خود گول زد،این کار باعث شد نیروهای متحد ارتفاعات آسیب پذیر پراتزن را ترک کنند تا بتوانند به جناح راست حمله نمایند،ناپلئون دست به حمله ای غافلگیرکننده در جناح وسط زد،از طرفی نیروهایش ارتفاعات را گرفتند،سپس به مرکز سپاه متحد حمله بردند و ضربه ای کاری به آنها زدند و آنها را از پشت محاصره کردند.
نخستین ستون ارتش متحد به دهکده ی تل نیتز(جایی که هنگ سوم فرانسوی به عقب رانده شده اما خطوط خود را حفظ کرده بودند) حمله برد،در همان حال نیروهای کمکی فرانسوی سر رسیدند و دشمن را از دهکده بیرون راندند،نیروهای متحد حمله ای کند و ضعیف به جناح راست فرانسوی ها کردند،در همان حال سپاه چهارم روسیه در برابر ارتفاعات پراتزن متوقف شد و تازه آن وقت به اهمیت این ارتفاعات پی برد،اما تزار که به این موضوع پی نبرده بود دستور عقب نشینی داد و این کار باعث ایجاد شکافی شد که فرانسوی ها برای پیروزی به آن نیاز داشتند.
ناپلئون در ساعت ۹ صبح از بالای این تپه ها دستور حمله داد؛سپاهیان فرانسه در مه غلیظی که همه جا را پوشانده بود از سرازیریها پایین رفتند و به ناگاه به سربازان روس حمله کردند،نیروهای متحد ستون های خود را برای مقابله با این حمله فرستادند که به سرعت نابود شدند،سربازان فرانسوی آنها را با سرنیزه و در جنگ تن به تن از سر راه برداشتند،در جناح شمالی میدان،قوای متحد از قوای فرانسوی به فرماندهی ژنرال دومینیک واندام شکست خوردند،او چندین گردان روسی و اتریشی را در هم کوبید،هنگی از روس ها که فرمانده شان برادر تزار، گراند دوک کنستانتین بود،ناامیدانه سعی کردند حمله ای را علیه فرانسوی ها تدارک ببینند،گارد سنگین اسلحه ی ناپلئون به مقابله ی آنها شتافت و آنها را شکست داد،خطوط آنها به هم ریخت و اسب هایی که توپ ها را حمل می نمودند،رم کردند،فرانسوی ها تلفات سنگینی به آنها وارد آوردند و هنگامی که آنها شروع به عقب نشینی کردند،بسیاری از آنها را به هلاکت رساندند،در جبهه ی شمال،سواره نظام سبک اسلحه ی فرانسه جلوی پیشرفت اتریشی ها به فرماندهی شاهزاده ی لیختنشتاین را گرفتند که قوای کمکی روس ها را هم در اختیار داشت.
مرحله نهایی نبرد فرارسید،نیروهای ناپلئون به بخش جنوبی میدان نبرد حمله بردند؛فرانسوی ها و متحدانشان به نبرد برای تصرف شهرهای سوکولنیتز و تلنیز ادامه دادند و توانستند خطوط اتریشیها را در هم بشکنند؛دو ستون از نیروهای متحد فرار کردند،سپاه متحد اکنون دچار وحشت کامل شده بود و از میدان نبرد می گریخت،می گویند روس هایی که از فرانسوی ها شکست خورده بودند،سعی کردند خود را به وین برسانند و با پای پیاده از روی دریاچه ی یخ زده ی ساتچان فرار کردند،در همان حال فرانسوی ها آنها را به توپ بسته بودند؛یخ روی دریاچه شکست و ۲۰۰۰ نفر از روس ها در آب های یخ زده غرق شدند؛گرچه عده ای هم نجات پیدا کردند.

فرانسوی ها ارتش متحد را شکست داده و به اتحاد سوم پایان داده بودند،محاسبات بعد از این نبرد نشان می داد ۲۷۰۰۰ نفر از لشکر متحد کشته شده اند،همچنین ۱۸۰ توپ و ۵۰ پرچم از آنها غنیمت گرفته شده بود،فرانسوی ها ۹,۰۰۰ نفر تلفات دادند؛فرانسه علی رغم تزلزلی که پیش از جنگ پیدا کرده بود به پیروزی درخشانی نایل آمده بود،تزار الکساندر بعدها از این نبرد چنین یاد کرد: ما همچون نوزادانی بودیم در برابر غول؛بعد از این جنگ امپراتوری مقدس روم از بین رفت و کنفدراسیون راین،منطقه ای میان آلمان و فرانسه،شکل گرفت.

تصمیم ناپلئون برای فتح اروپا

چهارمین اتحاد برای مقابله با ناپلئون میان کشورهای اروپایی شکل گرفت،امپراتور فرانسه که به پیروزی های خود غرّه بود،تصمیم به فتح تمام اروپا گرفت؛او پروسی ها را در نبرد جتا-ارشتدت شکست داد،بعد از آن به لهستان حمله برد،فرانسوی ها در آنجا با روس ها مصاف کردند که قصد پیشروی به غرب را داشتند،بعد از منازعه ای خونین در نبرد آلا،معاهده ای میان تزار الکساندر اول و ناپلئون منعقد شد که اروپا را میان خود تقسیم کردند.

تزار الکساندر اول

تزار الکساندر اول

ناپلئون سپس تصمیم گرفت به نفوذ انگلستان از طریق تحریم تجاری خاتمه دهد،این تحریم لطمه ی سنگینی به تجارت انگلستان زد،در میان کشورهای متحد با فرانسه و کشورهای اشغال شده که در این تحریم شرکت داشتند،اسپانیا،ایتالیا،اتریش،پروس،سوییس،سوئد،نروژ،فنلاند و روسیه هم بودند،این اقدام گرچه به انگلستان ضربه زد ولی اقتصاد فرانسه را هم که به واردات از انگلستان متکی بود از کار انداخت،در ۱۸۰۷ روسیه و پرتغال به دلیل لطمه های اقتصادی،خود را از این تحریم کنار کشیدند،ناپلئون از اسپانیا خواست اقداماتی علیه پرتغال انجام دهد،اما هنگامی که اسپانیا این درخواست را رد کرد او به تمام شبه جزیره ایبری حمله نمود،در ابتدا ارتش فرانسه کاری از پیش نبرد تا اینکه ناپلئون خود در این جنگ شرکت کرد و سپس فرانسه،اسپانیا و پرتغال را شکست داد،آنگاه او برادرش ژوزف را شاه اسپانیا کرد،اسپانیا تصمیم به انتقام گرفت،اتریش پیمان صلح با فرانسه را لغو کرد و ناپلئون به فرانسه بازگشت. امپراتوری متزلزلی که ناپلئون بنا کرد دوام نیاورد و از هم پاشید.
در ۱۸۰۹ اتریش با بریتانیا متحد شد و ناپلئون ناچار گردید فرماندهی ارتش خود را در جنگ برعهده بگیرد،در جنگ خونین آسپرن-اسلینگ،ناپلئون علی رغم كثرت قوا نتوانست نتیجه ی قاطعی به دست آورد؛اما در جنگ واگرام پیروز شد،گرچه منابع مالی او رو به اتمام بود؛ناپلئون سعی کرد از طریق سیاسی حامیانی برای خود دست و پا کند،حتی از طریق ازدواج حمایت دولتهای دیگر را جلب کند،او به تازگی ناچار شده بود ژوزفین را که نتوانسته بود برای او فرزند پسری در مقام جانشینش به دنیا بیاورد،طلاق داده و با ماری لوئیز،دوشسِ پارما (در سال ۱۸۱۰) ازدواج کند. ولی با این که متحدی برای خود دست و پا کرده بود،روابط دیگرش رو به گسستن نهاد،بعد از آن که پاپ پیوس هفتم از اتحاد با او سر باز زده بود،سرزمین های تحت نفوذ پاپ را به تصرف درآورد،پاپ او را تکفیر کرد،در جواب نیروهای ناپلئون پاپ را ربودند و او را پنج سال در زندان نگه داشتند.

پاپ پیوس هفتم،وی ناپلئون را تکفیر کرد

پاپ پیوس هفتم،وی ناپلئون را تکفیر کرد

در طی تمام این نبردها ناپلئون اغلب پیروزی نهایی را از طریق شخصیت نافذش به دست می آورد؛اعتماد به نفس فراوان او به دیگران هم سرایت می کرد،او می دانست که داشتن روحیه ی قوی تا چه حد در پیروزی اهمیت دارد،ناپلئون می گفت که روحیه،قدرت انسان را تا سه برابر بالا می برد،برای حفظ این روحیه در سربازان،وفاداری بی چون و چرای آنها را به خود برمی انگیخت و از آنها اطاعت محض می طلبید،او بیشتر افرادش را از میان جوانان و برحسب استعداد و ذکاوت آنها انتخاب می کرد و به منزلت خانوادگی و ثروت کاری نداشت.
اما این قسمت از رفتار او نقطه ضعف او هم محسوب میشد،وسواس او درباره ی مسائل نظامی موجب میشد تا درباره ی جزئیات هم بیش از حد دقیق باشد،او افسرانش را خود برمی گزید و موجبات رشد آنها را فراهم می کرد،اما استقلال کافی را به آنها نمی داد؛ناتوانی ناپلئون در جلوگیری از اتحاد دول اروپایی و خشونت بیش از حدی که در جنگ به آن متوسل میشد،سرانجام به سقوط او انجامید.

جنگ با روسیه
ناپلئون رابطه ی خوبی با تزار الکساندر،امپراتور روسیه،برقرار کرد،اما در ۱۸۱۱ فشار اشراف روسیه و دیپلماسی پنهان بعضی از دولتهای اروپایی،امپراتور فرانسه را به سقوط نزدیک می کرد؛در ۱۸۱۲ انگلستان،روسیه و سوئد پیمان محرمانه ای بر علیه ناپلئون منعقد کردند،روس ها نیروی بزرگی بالغ بر ۳۰۰,۰۰۰ نفر در مرز لهستان مستقر نمودند،ناپلئون هم سپاه بزرگی در مرز روسیه مستقر کرد،او در ماه ژوئن ۱۸۱۲ تصمیم به حمله گرفت،تخمین زده می شود که وی حدود پانصد هزار نفر نیرو بسیج کرده بود،برخلاف پیروزی های قاطع و درخشان او در جنگ استرلیتز،این بار جنگی فرسایشی و نکبت بار گریبان او را گرفت که ناچار به عقب نشینی ها و شکست های مکرر شد،مشاوران ناپلئون از قبل به او درباره ی وسعت سرزمین روسیه و آب و هوای نامساعد آن هشدار داده بودند،اما او خود را ناگزیر می دید برای بقا و عظمت امپراتوریش دست به این اقدام بزرگ بزند،فرمانده ی روس ها،میخاییل باگدانویچ بود که بعد از چند درگیری مستقیم به داخل سرزمین روسیه عقب نشینی کرد،او در راه خود هرچه مزرعه،دام و مواد غذایی بود نابود می کرد تا به دست فرانسوی ها نیفتد،تا ماه سپتامبر ارتش عظیم ناپلئون بر اثر جنگ،بیماری و فرار سربازان به ۱۳۵۰۰۰ نفر تقلیل پیدا کرده بود،اما او به پیشروی خود به سوی مسکو،به امید فتح پایتخت روسیه و پیروزی در جنگ ادامه داد،بعد از پیروزی در نبرد بوردینو به مسکو رسید،اما روس ها شهر را ترک کرده و آن را آتش زدند،در اکتبر ۱۸۱۲ او ناچار به ترک مسکو شد،اما سرمای شدید روسیه از راه رسیده بود،ارتش عظیم او اکنون ۴۰,۰۰۰ سرباز داشت.

ناپلئون در نبرد روسیه

ناپلئون در نبرد روسیه

شکست ناپلئون و تبعید 
در راه بازگشت،ناپلئون ناچار شد با نیرویی به مراتب بیشتر از سربازان خود بجنگد،ائتلاف ششم متشکل از پروس،انگلستان،پرتغال و اسپانیا شکل گرفته بود اما ناپلئون هنوز نمی خواست دست از نقشه های بزرگ خود بردارد؛او از فرانسه و آلمان نیروهایی را فراخواند و در نبرد درسدن،در اوت ۱۸۱۳ دشمن را شکست داد،تلفات ناپلئون ۳۰,۰۰۰ نفر و تلفات نیروهای متخاصم ۱۰۰,۰۰۰ نفر بود؛اما کمی بعد سوئد و اتریش هم به این ائتلاف پیوستند و ناپلئون ناچار به عقب نشینی شد،مشاوران ناپلئون به او توصیه کردند به نفع پسر خود از سلطنت کناره گیری کند،او هم چنین کرد،اما این نقل و انتقال قدرت برای دشمنان او غیر قابل قبول بود،او ناچار به کناره گیری بدون شرط شد،وی را به جزیره ی اِلب تبعید کردند،اما او در ماه مارس ۱۸۱۵ دوباره به فرانسه بازگشت و مدعی تاج و تخت شد،ناپلئون به مدت ۱۰۰ روز قدرت را در دست گرفت،او ارتش خود را به مصاف بلوخر پروسی فرستاد و او را در بلژیک شکست داد،سپس به میدان نبرد واترلو برای مقابله با قوای انگلیس به فرماندهی دوک ولینگتون شتافت.

ناپلئون در نبرد واترلو

ناپلئون در نبرد واترلو

در آنجا حمله را به تعویق انداخت تا میدان نبرد که از باران گل آلود شده بود خشک شود،این کار به نیروهای مارشال بلوخر فرصت داد تا به کمک انگلیسی ها برسند،جمع کل قوای آنها به ۱۰۰۰۰۰ نفر رسید ناپلئون ۷۲,۰۰۰ نفر نیرو داشت،به جز کمبود نفرات،ناپلئون دیگر استراتژی جدیدی هم برای غافلگیر کردن دشمن نداشت،استراتژی های انقلابی او اکنون برای دشمن شناخته شده بود و مانورهای برق آسای او دیگر موجب حمله های ناگهانی و پیروزی های سریع نمی شد،هنگامی که این نبرد به پایان رسید فرماندهی و امپراطوری ناپلئون هم به پایان رسیده بود.

مرگ ناپلئون
ناپلئون دوباره تبعید شد و سال های مابقی عمرش را در جزیره سَنت هِلِن که حدود ۱۷۰۰ کیلومتر از ساحل غربی آفریقا فاصله داشت به سر برد،در آنجا خاطرات خود را نوشت و سلامت او کم کم در اسارت تحلیل رفت،بعضی از هواخواهان او درصدد تدارک نقشه فراری برای امپراتور بودند،اما بسیاری از این نقشه ها غیرعملی بود،مثلاً عده ای از سربازان او که به آمریکا تبعید شده بودند،می خواستند امپراتور را به آمریکا ببرند و امپراتوری ناپلئون را در آن قاره برپا کنند،عده ای دیگر قصد نجات او را با یک زیردریایی ابتدایی داشتند،همه ی این نقشه ها نقش بر آب شد،زیرا سلامتی امپراتور در خطر بود و زندانبان های او قصد جدی معالجه ی وی را نداشتند،بنا بر آزمایش های کالبد گشایی که بعدها انجام شد،بیماری او را سرطان معده اعلام کردند،این فرمانده ی بزرگ در ۵ ماه می سال 1821 میلادی،درگذشت.

نمایی از جزیره سنت هلن،جایی که ناپلئون در آنجا بدرود حیات گفت

نمایی از جزیره سنت هلن،جایی که ناپلئون در آنجا بدرود حیات گفت

افسانه ی او چنان بزرگ می نماید که خلاصه کردن آن بسیار دشوار است،ناپلئون هم کشورش و هم اروپا را برای همیشه متحول کرد،او فرمانده و طراح جنگی بزرگی بود،ابقای نظام اندازه گیری براساس واحد متر،پایان دادن به سلطه ی امپراتوری مقدس روم بر اروپا که هزاران سال بر قاره ی اروپا تسلط داشت،آزادی مذهب و محدود کردن قدرت اشراف فرانسه به نفع مردم عادی،از جمله اقدامات بزرگ او بود،اما کاری که قادر به انجام آن نشد استراتژی ساخت امپراتوری بزرگی بود که بر تمام اروپا و خاورمیانه مسلط باشد،کامیابی های او در زندگی فراوان بود اما به اندازه ی جاه طلبی هایش که بزرگتر از زندگی یک فرد بود،نمی رسید.

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,