شکنجه ها و اعدام های وحشیانه در دوران تفتیش عقاید

شکنجه ها و اعدام های وحشیانه در دوران تفتیش عقاید
فروردین 30, 1402
265 بازدید

ماهیت تفتیش عقاید دوران تفتیش عقاید،دورانی بود که در آن کلیسای کاتولیک،با استفاده از هیئت های داوری بسیار مجهز،می کوشید به یکپارچگی اندیشه و عمل دینی دست یابد و آن را حفظ کند،در آن دوره اعتقاد عمومی مردم بر این بود که تنها،یکپارچگی در امور دینی،می تواند صلح و امنیت را در جامعه ی اروپایی،تضمین […]

ماهیت تفتیش عقاید

دوران تفتیش عقاید،دورانی بود که در آن کلیسای کاتولیک،با استفاده از هیئت های داوری بسیار مجهز،می کوشید به یکپارچگی اندیشه و عمل دینی دست یابد و آن را حفظ کند،در آن دوره اعتقاد عمومی مردم بر این بود که تنها،یکپارچگی در امور دینی،می تواند صلح و امنیت را در جامعه ی اروپایی،تضمین کند.

برای این منظور،کلیسا به کارگزاران خود،که ماموران تفتیش عقاید نامیده می شدند،اختیار داد کسانی را که ممکن بود اعتقادات یا اعمالشان مغایر با آموزه های کلیسا باشد،بیابند.

مردان و زنانی که با چنین اتهاماتی مواجه می شدند،زیر فشار قرار می گرفتند تا مجبور به اعتراف شوند،گاهی این فشار جنبه ی روانی داشت،اما در بسیاری موارد،شکنجه ی شدید جسمانی بود،برخی از این فشارها جان به در می بردند و آزاد می گردیدند،برخی زندانی می شدند یا برای اعدام به مقامات کشوری تحویل داده می شدند.

ماموران تفتیش عقاید در حال بررسی کتب راهنمای تفتیش

ماموران تفتیش عقاید در حال بررسی کتب راهنمای تفتیش

این دستگاه شامل روحانیان قدرتمند و کارگزاران آن ها می شد که نظام بازجویی ها،دادگاه ها و زندان ها را،که به اداره ی مقدس مشهور شد،مدیریت می کردند،دستگاه مذکور در قرن سیزدهم میلادی،در فرانسه پاگرفت و در قرون وسطای پسین (قرن چهاردهم و پانزدهم ) در سرتاسر اروپا گسترش یافت،دستگاه تفتیش عقاید اسپانیا که از همه بدنام تر بود،چندین قرن دوام آورد،اما دیگر دستگاه ها در دوره های کوتاه تری رونق پیدا کردند.

کلیسای کاتولیک،به منزله ی مهم ترین نهاد در اروپای غربی،بر زندگی سیاسی و معنوی مردم تسلط فوق العاده ای داشت،اما قدرت کلیسا در اوج اقتدارش مورد تهدید قرار گرفت،از این رو کلیسا تصمیم گرفت از سلاح تفتیش عقاید برای از بین بردن این تهدیدها استفاده کند،اصلاح گری آیین پُروتِستان و فرقه ی کاتارها (کاتولیک،پروتستان،اُرتُدُکس و کاتار،همگی از فرقه ها و انشعابات دین مسیحیت است،کاتارها فرقه ای از مسیحیان بودند که در اواخر قرن دوازدهم در لانگدوک فرانسه ظهور کردند،آنها مدعی بودند که به مسیحیت راستینِ نخستین،همانطور که عیسی (ع) تعلیم داده بود،عمل می کنند) از جمله مشکلات کلیسای کاتولیک تلقی می شدند،پاپ ها متوجه این مسئله بودند که شک کردن در آموزه های کاتولیکی،قدرت چشمگیر سیاسی و معنوی کلیسا را زایل خواهد کرد،بنابراین تصمیم بر آن شد،به هر قیمتی که شده،جلوی این اتفاق گرفته شود.

در اصل،دستگاه تفتیش عقاید می بایست وظیفه ی خود را از طریق متقاعد کردن افراد به لحاظ فکری انجام می داد،اما سرانجام رهبران آن،برای ایجاد رعب و وحشت،به مجازات های شدید،تا آنجا که انسان ها را زنده زنده می سوزاندند،روی آوردند.

با گسترش دستگاه مذکور،این تشکیلات هدف اولیه ی خود،که ترویج ایمان و بازگرداندن گوسفندان آواره به آغل کلیسا بود را به طرز بی رحمانه ای نادیده گرفت،در قرن پانزدهم،دستگاه تفتیش عقاید به خاطر آزمندی،یهودی ستیزی و اِعمال کنترل بی حاصل اندیشه،بدنام بود.

در سال 1209 میلادی،پاپ “اینوکِنْتیوس سوم” علیه کاتارها،اعلان جهاد کرد.

پاپ اینوکنتیوس سوم فرمان جنگ صلیبی بر علیه کاتارها را صادر کرد

پاپ اینوکنتیوس سوم فرمان جنگ صلیبی بر علیه کاتارها را صادر کرد

این اقدام به جهاد آلبیگایی شهرت یافته است،که نام خود را از شهر آلبی (از شهرهای جنوبی فرانسه،واقع در بخش تارْن می باشد که با شهر تولوز 77 کیلومتر و با پاریس 682 کیلومتر فاصله دارد) پایگاه اصلی کاتارها گرفته است،در طی این جنگ (که جزء جنگهای صلیبی محسوب می شود) جنگجویان صلیبی از سرتاسر اروپا در لانگدوک (بخشی در جنوب فرانسه امروزی که حدوداً در فاصله ی 723 کیلومتری پاریس واقع شده است) پایگاه قدرت کاتارها،گرد آمدند،در این جنگها_که بیش از بیست سال طول کشید_صلیبیها توحش بسیاری از خود بروز دادند،مردم بی گناه زیادی را_در هر سن و مقام و جنسی که بودند_از دم تیغ گذراندند،چشم های بسیاری را از حدقه درآوردند،بینی تعداد زیادی از مردم را بریدند،شهرهای بسیاری را غارت کردند و به آتش کشیدند،اما با این همه تلاش،کلیسای کاتولیک نتوانست کاتارها را نابود کند.

کشتار کاتارها توسط جنگجویان صلیبی

کشتار کاتارها توسط جنگجویان صلیبی

با طولانی شدن جهاد آلبیگایی،پاپ اینوکنتیوس سوم،دستگاه تفتیش عقاید را به راه انداخت،پاپ های بعد از وی نیز هرکدام به نوبه ی خود،فعالیت این دستگاه وحشتناک را گسترش دادند،پاپ گِرِگوریوس نهم،پاپ اینوکنتیوس چهارم،پاپ اَلِکْساندر چهارم،پاپ اوربانوس پنجم،پاپ سیکْستوس چهارم و شماری دیگر از پاپ ها،در این راه قدم گذاشتند.

وضعیت متهمان

کار تحقیق از سوی دستگاه تفتیش عقاید معمولاً هنگامی آغاز می شد که یک مامور تفتیش عقاید و همکارانش وارد ناحیه ای می شدند که گمان می رفت پناهگاه تعداد زیادی از بدعتگذاران باشد،مامور تفتیش غالباً اطلاعات مربوط به حضور چنین بدعتگذارانی را از اسقف ناحیه یا یکی از مقامات محلی دیگر دریافت می کرد،سپس تمام ساکنان آن ناحیه را به مکان مشخصی فرا می خواندند،مثلاً میدان اصلی بزرگترین شهر ناحیه،یا مرکز دهکده ی اصلی،این فراخوان شامل همه ی زنان و مردان،پسران بالای چهارده سال و دختران بالای دوازده سال می شد،سپس مامور تفتیش عقاید برای مردم سخنرانی می کرد و به عنوان یک حکم دینی اعلام می داشت که او و همکارانش آماده اند در یک دوره ی مهلت یک ماهه یا شاید چهل روزه،اعترافات آن ها را بشنوند،اعتراف به گناهانی مانند دیدگاه مذهبی جدید و مغایر با اصول کلیسا،امتناع از حضور در آیین عشای ربانی (یکی از آیین های مسیحیت که در آن کشیش قطعات کوچکی از نان مخصوصی را که با شراب و آب تقدیس شده،بین مومنان تقسیم می کند و به عقیده ی مسیحیان با خواندن دعا،نان و شراب در بدن آنها به گوشت و خون عیسی (ع) تبدیل شده و با او متحد می شود) غَش در معامله،عمل خلاف جنسی و همچنین معرفی کردن کسانی که از این قبیل گناهان مرتکب شده اند،بعد از آن مامور تفتیش به مردم اطلاع می داد که اگر آنها داوطلبانه این کار را انجام دهند،مجازاتشان نسبتاً سبک خواهد بود،اما اگر بعداً معلوم شود که آنها پنهان کاری کرده اند،به شدت مجازات می شوند،بسیاری از مردم برای اینکه مجازات سختی را نبینند،از این مهلت سی یا چهل روزه استفاده می کردند تا اعتراف کرده یا دیگران را لو بدهند،گناه کاران با اعتراف به گناهان خود و توبه کردن،ممکن بود مورد بخشودگی قرار گیرند،برخی افراد هم که به گناهان کوچک خود اعتراف می کردند و مجازات های نسبتاً سبک خود را ،نظیر حضور مکرر در عشای ربانی یا پرهیز از گوشت یا شراب برای یک دوره ی معین،از سر می گذراندند،آزاد بودند که زندگی عادی خود را از سر گیرند،آنها می توانستند دیگر گناهی مرتکب نشوند و در نتیجه بار دیگر با دستگاه تفتیش عقاید مواجه نگردند،اما کسانی که باز هم به راه گناه باز می گشتند،در خطر مجازات های بسیار سخت تر بودند،بعد از پایان دوره ی مهلت،کارکنان دستگاه تفتیش عقاید،شروع به زندانی کردن سایر متهمان می کردند.

پاپ سیکستوس چهارم

پاپ سیکستوس چهارم،وی در زمان شاه فردیناند و ملکه ایزابلا،شاه و ملکه ی اسپانیا،زندگی و با آنها در تفتیش عقاید همکاری می کرد

مظنونان به بدعت گذاری که از نظر کلیسا و دولت،خائن به حساب می آمدند،تسلط بر اموال خویش را از دست می دادند،همسر و فرزندان از تمام تعهدات نسبت به مظنونان،معاف و تشویق می شدند که با ترک متهم،بی گناهی خود را اثبات کنند.

شرایط در زندان های دستگاه تفتیش،بسیار تاسف بار بود،خیلی از این زندان ها از لانه ی حشرات بهتر نبودند،برخی از این سلول ها،چنان تاریک و بدون هوا بودند که زندانیان نمی توانستند روز را از شب تشخیص دهند،در نتیجه به طور پیوسته و کامل از نور و هوا بی بهره بودند،در سلول های دیگری،موجودات مفلوک و بینوا در کُند چوبی (کنده و چوب ستبری که بر پای اسیران و مجرمان می بستند) یا زنجیر آهنی اسیر بودند و نه می توانستند حتی برای حاجات طبیعی خود حرکت کنند و نه می توانستند دراز بکشند،مگر به پشت و روی زمین سرد،آنها برای مدت های طولانی باید شب و روز در این وضعیت عذاب آور باقی می ماندند،زندانیان در بخش های دیگر این زندان ها،نه تنها از نور و هوا،بلکه از غذا هم محروم بودند،مگر نان و آب بخور و نمیری که تازه آن را هم با اکراه می دادند،دستگاه تفتیش عقاید،با فرض به گناهکار بودن،شخص مظنون به بدعتگذاری را برای یک دوره ی نامحدود به زندان می انداخت،به طور مثال مردی که در سال 1301 میلادی،در تولوز به دادگاه تفتیش عقاید احضار شده بود،تا سال 1319 میلادی،آزاد نشد،هرچند که به خاطر هیچ جرمی،محاکمه نگردید.

به افراد متهم فرصت داده می شد که از خود رفع اتهام کنند،اگر دلایل آنها برای بی گناهی پذیرفته می شد،ممکن بود اتهامات علیه آنها منتفی شود،در غیر این صورت اگر اتهامات دیگری باقی می ماند،دستگاه تفتیش کار خود را آغاز می کرد،نخست از متهم مجدداً خواسته می شد که به گناهانش اعتراف کند،مفتشان صبور بودند و به زندانیان نصیحت می کردند که «درون خود را بکاوند،حقیقت را اعتراف کنند و به بخشش دادگاه امید ببندند.»

به هرحال به ندرت پیش می آمد که افراد بتوانند بی گناهی خود را اثبات کنند،دهقانان بی نوا و بی سواد،غالباً در برابر مهارت و شکیبایی مفتشان_یا در نهایت،تکنیک هایی که آنها برای اعتراف گیری به کار می بردند_تاب مقاومت نداشتند،حتی زندانیان ثروتمند و تحصیل کرده،که خیلی چیزها داشتند که از دست بدهند و در نتیجه بیش از همه برای اثبات بی گناهی خود،انگیزه داشتند،به ندرت می توانستند از چنگ دستگاه تفتیش بگریزند،همچنین مفتشان فاسد مشتاق بودند که ثروت این افراد را به چنگ بیاورند.

شکنجه های وحشتناک در زندان های تفتیش عقاید

دستگاه تفتیش عقاید که می کوشید این افراد بخت برگشته را به زور وادار به اعتراف کند،به شکنجه نیز متوسل می شد،در اوایل دوره ی تفتیش عقاید،روحانیون به لحاظ شرعی،نمی توانستند خود دست به شکنجه بزنند،از این رو این وظیفه به دوش افراد دون پایه تر می افتاد،اما سرانجام خود مسئولان تفتیش در سرپرستی اعمال شکنجه مشارکت می کردند،کلیسا که نهادی روحانی بود،از این که سبب خونریزی شود،اکیداً منع شده بود،اما بازجویی های دستگاه تفتیش اغلب باعث جراحت و آسیب دیدگی زندانیان و در موارد بسیاری سبب مرگ آنها می شد.

همچنین هویت مجری شکنجه از زندانی پنهان نگه داشته می شد،این افراد جامه ی سیاه بر تن می کردند و ردایی می پوشیدند که صورتشان را پنهان می کرد،تنها چشمها و دهانشان از میان سوراخ های ردا پیدا بود.

دستگاه تفتیش عقاید،شش شکل عمده ی شکنجه را برای اعتراف گیری به کار می برد:

1) در شکنجه با آب،مقداری آب به زور به زندانی خورانده می شد،چه با یک وسیله ی قیف مانند که در گلو وارد می شد،یا با روش کندتری،چپاندن یک تکه پارچه در گلوی زندانی و خیس کردن آن،یا بستن راه بینی زندانی و ریختن تدریجی آب در گلوی او،زندانیانی که در معرض این شکل شکنجه قرار می گرفتند،به خاطر حضور آب در گلو،نمی توانستند نفس بکشند و پیوسته احساس می کردند که دارند خفه می شوند،شکنجه با آب که مکرراً سبب پارگی رگ های خونی در گلوی قربانی می گشت،آن قدر تکرار می شد تا زندانی یا اعتراف کند یا بمیرد،در جاهایی این شکل شکنجه،حتی از این هم عذاب آورتر می شد،زندانی را به یک چوب بست دارای انحنا،محکم می بستند،به گونه ای که سرش کمی پایین تر از سطح پاهایش قرار گیرد،با یک لوله ی آهنی دهانش را باز نگه می داستند،سوراخ های بینی اش را می بستند و یک تکه پارچه ی بلند را در دهانش می چپاندند،زندانی همیشه در آستانه ی خفگی بود.

در شکنجه با آب غالباً رگ های خونی در گلو پاره می شوند

در شکنجه با آب غالباً رگ های خونی در گلو پاره می شوند

2) در دومین روش شکنجه،شکنجه ی با آتش،به پاهای زندانی روغن (پیه خوک،دنبه یا هر ماده ی سوختنی دیگر) می مالیدند،سپس یک منبع آتش را به تدریج به پاهایش نزدیک و نزدیک تر می کردند،سرانجام اگر زندانی اعتراف نمی کرد،پاهایش کباب می شد،حتی اگر متهم را سرانجام آزاد می کردند،دیگر به زحمت می توانست راه برود،بسیاری از افراد در نتیجه ی کاربرد شکنجه ی با آتش،برای همیشه،زمینگیر شدند.

شکنجه با آتش در یکی از اتاق های شکنجه دستگاه تفتیش عقاید

شکنجه با آتش در یکی از اتاق های شکنجه دستگاه تفتیش عقاید،در بسیاری از موارد،متهم برای همیشه از راه رفتن،محروم می شد

3) روش سوم مستلزم استفاده از قرقره و طناب بود،در این روش پاهای زندانی را محکم به هم می بستند،دست هایش را نیز از پشت می بستند،آن وقت مچ های دست زندانی را به طناب یک قرقره که چند متر بالای سرش قرار داشت،متصل می کردند،سپس زندانی را در این وضعیت اسفبار بالا می کشیدند تا پاهایش از کف اتاق جدا شود،در مواردی برای افزایش درد و رنج او،وزنه هایی به بدن وی متصل می ساختند،گاهی که زندانی از اعتراف خودداری می کرد،او را در همین وضع تازیانه می زدند،اغلب اوقات زندانی را از بالای اتاق شکنجه،ناگهان رها می کردند،که به شدت به زمین کوبیده می شد و بر اثر جابه جایی مفصل ها،درد جانکاهی بر او وارد می گشت.

شکنجه با قرقره و طناب،روش های شکنجه ی دیگر هم در این تصویر دیده می شود

شکنجه با قرقره و طناب،روش های شکنجه ی دیگر هم در این تصویر دیده می شوند

 

4) اتاق های شکنجه ی دستگاه تفتیش عقاید،غالباً دارای چرخ بود،زندانی بیچاره را به چرخ می بستند و شلاق می زدند و گاهی با ابزارهای سخت و نوک تیز بدنش را آماج قرار می دادند،که درد و رنج وصف ناپذیری ایجاد می کرد.

شکنجه در زمان تفتیش عقاید

شکنجه قربانی با چرخ و آتش

5) روش پنجم استفاده از چهارمیخ بود،دست ها و پاهای زندانی را به غلتک هایی در دو سوی یک وسیله ی چوبی پهن یا چهارمیخ می بستند،اگر زندانی خود یا دیگران را به گناهان ناشناخته،متهم نمی کرد،شکنجه گران غلتکها را می کشیدند،اگر این کشیدن مدتی ادامه پیدا می کرد،بدن زندانی آن قدر کش می آمد تا مفصل هایش پاره شود،کسی که از این شکنجه جان به در می برد،اگر برای همیشه زمینگیر نمی شد،تا آخر عمر از درد،رنج می برد.

بدن زندانی را روی چهارمیخ به وسیله ی غلتکها از دو سو می کشیدند که اغلب باعث پارگی مفصل ها یا مرگ می شد

بدن زندانی را روی چهارمیخ به وسیله ی غلتکها از دو سو می کشیدند که اغلب باعث پارگی مفصل ها یا مرگ می شد

ویلیام لیتگو،مردی انگلیسی که اسپانیایی ها او را دستگیر کردند و در سال 1620 میلادی،در مالاگا (شهری در جنوب اسپانیا و در بخش خودمختار اندلس) در دستگاه تفتیش عقاید اسپانیا،به چهارمیخ کشیدند و شکنجه کردند،توانست به طریقی زنده بماند و تجربیات هراس انگیز خود را ثبت کند:

«دژخیم مرا کاملاً عریان کرد و به سوی چهارمیخ برد و روی آن سوار کرد،کمی بعد مرا با دو طناب کوچک،که از زیر بازوهایم رد می شد و از دو حلقه ی آهنی که روی دیوار بالای سرم نصب شده بود عبور می کرد،از کتف های عریانم آویزان کردند،وقتی مامور شکنجه مرا تا ارتفاع مورد نظر بالا کشید،پایین رفت،پاهایم را از دو طرف چهارمیخ سه ضلعی پایین کشید و به دور هر یک از مچهای پایم،طنابی بست،بعد از چهارمیخ بالا رفت و طناب ها را به سمت بالا کشید و با تمام نیرو زانوهایم را به جلو خم کرد،به طوری که رباط های پشت زانوهایم پاره و سر زانوهایم خرد شد،طناب ها را محکم بست و مرا برای یک ساعت تمام،همین طور چلاق،آویزان نگه داشت.»

6) روش دیگر اعتراف گیری شامل “بِرودکین” می شد،در این روش،پاهای زندانی را بین دو قطعه چوب که برودکین نامیده می شد،تحت فشار قرار می دادند،بعد شکنجه گر گُوه های چوبی یا فلزی را بین پای زندانی و برودکین فرو می کرد،اگر زندانی در اعتراف به همه ی آنچه ماموران تفتیش می خواستند بشنوند،درنگ می کرد،ممکن بود تمام استخوان های پایش خرد شود.

شش روشی که شرحش گفته شد،اصلی ترین شکنجه هایی بودند که دستگاه تفتیش عقاید اعمال می کرد،اما گزارش های مستندی از کاربرد بسیاری روش ها و ابزارهای دیگر،از جمله:اِشکِلَک (شکنجه با روش فروبردن تراشه ی نی میان ناخن و گوشت یا نهادن چوب در بین انگشتان و فشردن آن)،چکمه ی آهنی (که پاهای زندانی را تحت فشار قرار می دادند و در نهایت باعث شکسته شدن و خرد شدن استخوان های پا می شدند)،طوق (گردن بند) و کمربند ساخته شده از میخ های وارونه و نشاندن زندانیان روی چهارپایه های فلزی داغ وجود دارد.

اعدام های بی رحمانه دستگاه تفتیش عقاید

دستگاه تفتیش عقاید،به جز اعدام کردن،مجازات های دیگری را هم اجرا می کرد که سبک تر بودند،مثل اعلام گناهان متهمان در حضور بقیه در کلیسا،پوشاندن لباسی که نشان می داد فرد گناهکار است،حضور اجباری متهم در مراسم مذهبی،روزه گرفتن اجباری،محرومیت همیشگی از گوشت یا ماده ی غذایی دیگر،شلاق زدن در ملاعام،فرستادن اجباری به سفرهای زیارتی دور و دراز با پای پیاده،زندانی کردن در زندان هایی با شرایط فاجعه بار،محکوم کردن به کار در کشتی های پارویی و…،اما افراد زیادی را هم به اعدام محکوم می کرد،اعدام گاهی با طناب یا گردن زدن اجرا می شد،اما وحشیانه ترین شکل مجازات دستگاه تفتیش عقاید،اعدام کردن از طریق زنده سوزاندن بود که غالباً به گناهکاران غیرنادم و بدعتگذاران به سر موضع بازگشته اختصاص داشت،البته اگر متهم قبل از بسته شدن به چوبه ی مرگ،به گناهانش اعتراف و اظهار ندامت می کرد،نخست خفه و بعد جسد بی جانش سوزانده می شد،ولی اگر این کار را نمی کرد،زنده زنده و با زجری غیرقابل تصور،جان می داد.

تصویری از زنده سوزاندن متهمان در چوبه های مرگ

تصویری از زنده سوزاندن متهمان در چوبه های مرگ

این زنده سوزی ها،در بعضی کشورها مانند اسپانیا،مراسمی باشکوه و پر زرق و برق داشت که هدف از آن نشان دادن قدرت و اقتدار دستگاه تفتیش عقاید به مردم بود،اعدام ها معمولاً در یک روز جشن بزرگ،نظیر تاجگذاری یا شاید یک عروسی سلطنتی برگزار می شد،زمان و مکان مراسم را از یک ماه پیش اعلام می کردند،تدارکات گسترده ای دیده می شد تا جایگاه تماشاچیان و پرچم ها و بیرق ها،به حد کافی تامین شود و از مهمانان داخلی و خارجی دعوت به عمل آید،در روز اجرای مراسم،تماشاگران برای به دست آوردن جای بهتر،زودتر حضور پیدا می کردند،جایگاه مخصوصی برای خانواده ی سلطنتی،سفیران خارجی و دیگر بزرگان در نظر گرفته می شد،معمولاً جایگاه جداگانه ای برای ماموران تفتیش عقاید و همراهانشان در نظر گرفته می شد که با پرچم های سبز مخصوصی که در کنار جایگاه آن ها به اهتزاز در می آمد،مشخص می گردید،ترتیبات عادی تری برای تامین نیاز جمعیت انبوهی که برای دیدن مراسم می آمد،در نظر گرفته می شد.

نخست مرحله ی رژه با لباس های پرزرق و برق و عصاهای کاغذی بود،غالباً مراسم عمومی و بزرگ آیین عشای ربانی،برگزار و موعظه ای ایراد می شد،سپس مجازات ها اعلام می گردید،کسانی را که به مرگ محکوم شده بودند،به میان جمعی می آوردند که “سانبِنیتو” به تن داشتند،قباهای بی آستین منقوشی که جهنم را مجسم می کردند و گمان می رفت مقصد کسانی است که قرار بود در آتش سوزانده شوند،بعضی از محکومان که خیلی سرسخت بودند را،با دهان بسته می آوردند تا نتوانند عقاید کفرآمیزشان را فریاد بزنند،مراسم اصلی سوزاندن،غالباً در وسط میدان شهر انجام می شد تا شاه و همراهانش و همین طور جمعیت گرد آمده،در شور و هیجان آن سهیم شوند،در بعضی کشورها،مانند هلند،سوزاندن بدعتگذاران به معنای واقعی دستخوش تغییراتی جنون آمیز شده بود،به طوری که باعث می شد قربانی،حد نهایی عذاب را متحمل شود،تاریخدان “النور هیبرت” این شکل از شکنجه را شرح می دهد:

«یکی از روش های بسیار وحشیانه،سوزاندن نوک زبان با آهن گداخته بود،سپس زبان متورم را بین دو صفحه ی فلزی که محکم به هم پیچ می شد،فشار می دادند،بعد متهم را در همین حال به سوی چوبه ی اعدام می بردند تا زنده زنده سوزانده شود،بسیار محتمل بود که قربانی بر اثر درد بسیار شدید،نتواند از ناله و فریاد خودداری کند،اما از آنجا که زبان متورمش بین دو صفحه ی فلزی گیر کرده بود،صدایی شبیه زبانی بیگانه از گلویش خارج می شد،قصد از این کار این بود که بر سرگرمی و تفریح تماشاگران افزوده شود.»

در پرتغال نیز ماموران تفتیش عقاید به خاطر رفتار غیرانسانیشان به هنگام اجرای حکم اعدام زبانزد بودند،محل سوزاندن نزدیک کرانه ی رود تاگوس در لیسبون بود،مقامات عرفی،چوبه ی مرگ را به ارتفاع سه و نیم متر از زمین نصب می کردند و یک تیرک افقی در بدنه ی آن کار می گذاشتند،محکوم را از نردبان بالا می بردند و به آن تیرک زنجیر می کردند،اگر آن شخص از توبه امتناع می کرد،ماموران تفتیش اعلام می کردند که او را به شیطان وا می گذارند،چنین اعلانی همیشه باعث خشنودی جمعیت می شد،چرا که نشانه ی فرصت دیدن شخصی بود که متحمل دردی جانکاه می شد،برای خواننده ی امروزی،لذتِ آشکار بردن از رنج و عذاب جسمانی دیگران توجیه ناپذیر به نظر می آید،اما زندگی در آن روزگار عموماً بی رحمانه بود و جنگ خروس ها،به دام انداختن خرس ها،شلاق زدن و مثله کردن دزدان و مجازات وحشیانه ی بدعتگذاران به زندگی ملال انگیز و نامطمئن،هیجان می بخشید،مضاف بر این،در دورانی که بدعتگذاران را آتش می زدند،توجیه گران بر وجه دینی تاکید بیش از حد می کردند،لذا از نظر عموم مردم آن زمان،این آتش افروزی ها_برای سوزاندن کفار از دین برگشته_ از جمله بزرگترین جشن های عمومی بود،چرا که حکم شرعی تلقی می شد،به گزارش “ویلیام هاریس رول”:

«انبوه مردم با پی بردن به این که فرد گنهکار به شیطان واگذاشته شده است،فریاد می زدند: بگذار ریش سگ را کوتاه کنیم،منظورشان این بود که بگذار صورتش را بسوزانیم،این کار را با بستن تکه های یک گیاه خاردار به سر یک تیرک بلند و نگهداشتن بوته ی شعله ور در برابر صورت قربانی انجام می دادند،تا زمانی که صورت وی بر اثر سوختگی سیاه می شد،از ریخت افتادگی چهره ی قربانی و فریادهای “تو را به خدا رحم کنید” او،بخش مهمی از سرگرمی جمعیت را تشکیل می داد،از نظر آنها،اگر قربانی به خاطر هر جرم شرم آوری که مرتکب شده بود،عذاب مرگ را به روشی کم تر بی رحمانه تحمل می کرد،نشانه ی نوعی دلسوزی و ترحم در حق او بود.»

تصویری از زنده سوزاندن متهمان در چوبه های مرگ

متهمان در حال زنده سوختن

هنگامی که ریش کوتاه می شد،ماموران توده ی خارهای پای چوبه ی مرگ را آتش می زدند،در روزی که بادی نمی وزید،شعله های آتش محل بسته شدن قربانی را فرا می گرفت و شروع به سوزاندن پاهای او می کرد و او در ظرف نیم ساعت جان می باخت،اما اگر نسیمی از جانب رودخانه می وزید،شعله ها دیرتر به محل قربانی می رسیدند و دوره ی جان کندن او طولانی تر می شد و او معمولاً برای یک ساعت و نیم تا دو ساعت هوشیار می ماند و عذاب وحشتناکی را باید تحمل می کرد،شاهدان جیغ و فریادهای از سر درد او را با چنان شادی و لذتی می شنیدند که هیچ نمایش دیگری نمی توانست چنین کند،به نظر می رسد که مقامات ترتیبی می دادند که همه،این منظره را ببینند و نعره های ناشی از عذاب فرد در حال مرگ را بشنوند.

دستگاه تفتیش عقاید مجازات های ذکر شده را برای یهودیان و تازه مسیحیانی که به ایمان آوردن آنها شک داشت نیز اجرا می کرد،با اینکه به لحاظ حقوقی،دستگاه تفتیش حق نداشت علیه کسانی که خارج از مذهب کاتولیک بودند،اقدام کند،همچنین شمار زیادی از یهودیان،تازه مسیحیان و اعراب مغربی را از موطنشان اخراج کرد.

سوزاندن یک زن بی گناه به دست جلادان دستگاه تفتیش عقاید

سوزاندن یک زن بی گناه به دست جلادان دستگاه تفتیش عقاید

همچنین اعضای حریص و مال اندوز دستگاه تفتیش عقاید،در روشی که ابداع کرده بودند،اموال و دارایی اشخاص فوت شده را مصادره می کردند و بقایای جسد وی را نیز،در مراسم اجرای احکام در ملاعام به آتش می کشیدند.

این روش به این صورت بود که مقامات دستگاه تفتیش،با پرونده سازی برای شخص فوت شده و متهم کردن وی به بدعتگذاری،اموالی که برای بازماندگانش به ارث گذاشته بود را به نفع کلیسا ضبط می کردند،از آنجا که دستگاه تفتیش،سوابق و مشخصات افراد را با دقت بسیار بالایی ثبت و نگهداری می کرد،می توانست سالها بعد از مرگ متهم،دوباره پرونده ی او را به جریان بیندازد،اسناد تاریخی بسیاری گواه این ادعاست،برای مثال،استخوان های فردی به نام “آرنو پونجیلوپوس” را که در سال 1260 میلادی درگذشته بود،در سال 1301 میلادی از زیر خاک بیرون کشیدند و آتش زدند،اموال به جا مانده اش را نیز مصادره کردند،همچنین در سال 1330 میلادی،استخوانهای “برنارد آرنو آمبرین” را که 75 سال پیش از آن مرده بود_با اجرای یک نمایش عمومی و چرخاندن استخوان هایش در شهر تولوز(واقع در جنوب غربی فرانسه امروزی)_سوزاندند.

قربانیان مشهور دستگاه تفتیش عقاید

از قربانیان مشهور دستگاه تفتیش عقاید،می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1)فرقه ی والدوسیان:فرقه ای که پیرو “پتروس والدوس” زاهد اهل لیون فرانسه بودند،کلیسا آنها را تهدیدی برای قدرت و استقلال خود می دید و بنابراین تلاش کرد تا آنها را از بین ببرد،در سال 1212 میلادی،چندین تن از آنان را در چوبه های مرگ سوزاندند،گرچه عقاید آنها کاملاً در چارچوب جریان غالب سنت مسیحی بود،اما کلیسا در جایی که قدرتش را در خطر می دید،دست به هر کاری می زد.

مجسمه ای از پتروس والدوس

مجسمه ای از پتروس والدوس

2)گروه فراتیچلی:گروه فرانسیسکن های روحانی یا فراتیچلی(برادران کوچک)،شاخه ای از فرقه ی “راهبان فروتن” بودند،همان راهبان فرانسیسکن که در قلع و قمع کاتارها با دستگاه تفتیش عقاید همکاری داشتند،این گروه هم که رفتارشان منافع کلیسا را به مخاطره می انداخت،توسط پاپ “یوآنس بیست و دوم” و دستگاه تفتیش عقاید از میان برداشته شد و بسیاری از اعضای آن در سال 1318 میلادی،در چوبه های مرگ شهر مارسِی (بندری در جنوب فرانسه و در مجاورت دریای مدیترانه،فاصله ی آن تا پاریس-پایتخت فرانسه_775 کیلومتر می باشد) سوزانده شدند،مانند والدوسیان،این گروه نیز عقایدشان با دین مسیحیت کاملاً مطابقت داشت،اما مثل آنها،قربانی دسیسه چینی های پاپ شدند.

گروهی از فرانسیسکن ها در محضر پاپ

گروهی از فرانسیسکن ها در پیشگاه پاپ

3)شهسواران پرستشگاه:این فرقه،یک گروه نظامی مذهبی بودند که در جنگهای صلیبی با اعراب مسلمان می جنگیدند،آنها در طی سالها با دریافت پاداش های کلانی که در ازای جنگیدنشان دریافت می کردند،بسیار ثروتمند و قدرتمند شدند،به این خاطر حسادت پادشاه فرانسه،یعنی “فیلیپ خوبرو” را برانگیختند،فیلیپ که به ثروت آنها چشم طمع داشت،با همکاری و توطئه چینی پاپ “کِلِمِنس پنجم” تقریباً همه ی آنها را در سال 1307 میلادی،به زندان انداخت و بعد هم با برپایی دادگاه های نمایشی،آنها را بدعتگذار معرفی کرده و بسیاری را در آتش سوزاند،در حالی که این گروه هیچ یک از اصول دین مسیحیت را زیر سوال نبرده بودند،به این ترتیب بود که فیلیپ توانست ثروت آنها را تصاحب کند.

یک نقاشی قرن چهاردهم که شهسواران پرستشگاه را در حال سوختن در چوبه ی مرگ نشان می دهد

یک نقاشی قرن چهاردهم که شهسواران پرستشگاه را در حال سوختن در چوبه ی مرگ نشان می دهد

4)ژاندارک:او دوشیزه ای از اورلِئان (شهری در قسمتهای مرکزی فرانسه می باشد که تا پاریس 124 کیلومتر فاصله دارد) بود که فرانسوی ها را در جنگ علیه انگلیسی ها،رهبری کرد و توانست قسمت هایی از فرانسه را آزاد گرداند،ژاندارک دختری دهقان و کم سن و سال بود،او می گفت صدای قدیسین را شنیده است که او را برای رهبری ارتش فرانسه فرا خوانده اند،وی بدون اینکه آموزش نظامی ببیند،توانست به موفقیتهای حیرت آوری دست یابد که انگلیسی ها را مات و مبهوت کرد،ژاندارک به “شارْل هفتم” کمک کرد تا تاج گذاری کند،او در جریان یک حمله در سال 1430 میلادی،اسیر انگلیسی ها شد،دادگاه تفتیش عقاید فرانسه (که مقامات آن خائن و وابسته به انگلیس بودند) او را به جادوگری و بدعتگذاری متهم کرد و در سال 1431 میلادی،وی را در میدان عمومی شهر “روآن” (شهری در شمال غربی فرانسه و در 136 کیلومتری پاریس) در چوبه ی مرگ سوزاندند،دستگاه تفتیش در پرونده ی ژاندارک دچار مخمصه شده بود،زیرا همگان او را با قدیسین در ارتباط می دانستند،کشتن وی،مایه ی بی آبرویی کلیسا و دستگاه تفتیش عقاید شد،یک سرباز انگلیسی که شاهد سوزاندن ژاندارک بود،اظهار داشت:«تباه شدیم،یک قدیس را سوزاندیم.»

ژاندارک در دوران سخت فرانسه،کشورش را از تنگنا خارج کرد

ژاندارک در دوران سخت فرانسه،کشورش را از تنگنا خارج کرد

5)یان هوس:کشیشی اهل بوهِم (بخشی از جمهوری چک امروزی می باشد) بود که در برابر فساد و بی عدالتی کلیسا و دستگاه تفتیش عقاید ایستاد و نسبت به آن اعتراض کرد،بنابراین وی را از مقام کشیشی خلع کرده و در 6 ژوئیه 1415 میلادی،زنده در آتش سوزاندند.

یان هوس

یان هوس 1415-1369

چگونگی مرگ او در تاریخ آمده،هنگامی که مجری اعدام،آتش را برافروخت:

«استاد بی درنگ شروع به آواز خواندن کرد…و هنگامی که برای سومین بار شروع به آواز خواندن کرد،باد شعله ی آتش را به صورتش پراکند و او در حالی که در دلش دعا می خواند و سر و لب هایش را تکان می داد،جان به جان آفرین تسلیم کرد…پیش از آنکه مرگ کاملاً او را فرا گیرد،انگار که حرکتی کرد و دو-سه بار ‹پدر ما› را با شتاب خواند.»

6)جیرولامو ساوونارولا:یک راهب دومینیکی ایتالیایی بود که تلاش کرد مانند یان هوس،اصلاحاتی را در درون کلیسا انجام دهد،او را نیز به دستور پاپ “آلکساندر ششم” دستگیر کرده و در سال 1498 میلادی،آتش زدند.

جیرولامو ساوونارولا

جیرولامو ساوونارولا 1498-1452

7)جوردانو برونو:او یک فیلسوف،ستاره شناس و ریاضی دان مشهور از اهالی ناپْل (شهری در جنوب ایتالیا و در مجاورت دریای مدیترانه و با فاصله ای حدود 226 کیلومتری از رم است) بود،وی در آثار خود موضوع حرکت زمین به دور خورشید را مطرح کرد،این نظر مغایر آموزه های کلیسا بود که از الگوی زمین محوری طرفداری می کرد،که در آن زمین مرکز عالم تصور می شد،او را دستگیر و در سال 1592 میلادی،در ونیز زندانی کردند،برونو را سال بعد به زندان رم منتقل کرده و از وی خواستند دست از نظریاتش بردارد،اما او این کار را نکرد،بنابراین در 17 فوریه 1600 میلادی،در میدان عمومی شهر رم_که کامپو دِفیوری یا میدان گل ها نام داشت_در حالی که زبانش را در یک زبان بند گذاشته بودند تا نتواند برای مردم صحبت کند،وی را به آتش کشیدند.

جوردانو برونو

جوردانو برونو 1600-1548

8)گالیلِئو گالیله:او ستاره شناس،ریاضی دان و فیزیکدانی ایتالیایی بود که در فلورانس تدریس می کرد،او نیز مثل برونو بر نظریه ی خورشید محوری پافشاری کرد،با دستور پاپ “اوربانوس هشتم” وی را در سال 1632 میلادی به دادگاه تفتیش عقاید رم فراخواندند،او در آن زمان 68 ساله و بیمار بود،گالیله در آنجا قبول کرد که از عقایدش دست بکشد،اما دادگاه بعداً او را به بازداشت خانگی در فلورانس تا آخر عمرش محکوم کرد،وی در سال 1642 میلادی درگذشت.

گالیله در حال بازجویی در دادگاه تفتیش عقاید

گالیله در حال بازجویی در دادگاه تفتیش عقاید

از بین رفتن تدریجی دستگاه تفتیش عقاید

تفتیش عقاید و نفوذ آن به طور ناگهانی و در تاریخ معینی پایان نیافت،بلکه در یک دوره ی بیش از یک قرنی،رسمی ترین نهادهای تفتیش عقاید،نظیر زندان های آن و تحقیقاتش در مورد درست اندیشی دینی  در جاهای مختلف،در نتیجه ی جنگها و عدم استفاده،قدرت ارعاب خود را از دست دادند و به تدریج از میان رفتند.

چشمگیرترین و قطعی ترین حمله ی فکری به اصول بنیادی تفتیش عقاید،با انقلاب 1789 فرانسه،همراه بود،بسیاری از مردم فرانسه با تفتیش عقاید مخالف بودند و آن را مانعی در برابر آزادی و عدالت در زندگی خویشتن می دیدند،همین که سربازان شهروند فرانسه،پهنه ی اروپای غربی را از اسپانیا،ایتالیا،اتریش و پروس گرفته تا کشورهای پئی-با (هلند،بلژیک و لوکزامبورگ) درنوردیدند،اصول انقلابی آزادی مذهب را به همراه بردند،آنها آنچه را که در خارج موعظه می کردند در فرانسه به اجرا می گذاشتند،در نتیجه ی انقلاب فرانسه،برای نخستین بار،یهودیان فرانسه در کنار کاتولیک ها و پروتستان ها،به عنوان شهروند به رسمیت شناخته شدند و حقوق شهروندیشان به آنها بازگشت،سربازان انقلاب،آنچه را که برای مردم فرانسه ضروری می دانستند،در هرجایی که سپاهیان فرانسه با موفقیت وارد شدند،به اجرا درآوردند،از آن گذشته،سربازان فرانسوی هرجا که با نهادهای دستگاه تفتیش عقاید برخورد داشتند،به آنها حمله کردند،به خصوص در اسپانیا و ایتالیا که دستگاه تفتیش در آنها بیشتر از بقیه ی کشورها،دوام آورده بود،سربازان فرانسوی زندان های تفتیش عقاید را ویران کردند،زندانیان آن ها را آزاد ساختند،ماموران تفتیش عقاید را خوار و سرافکنده کردند و چندین بارِ گاری،اسناد به دست آوردند که جنایات کلیسا را بر همگان آشکار می کرد،پس از آنکه فرانسوی ها،اسپانیا را تصرف کردند،ناپُلِئُون بُناپارت (یکی از فرماندهان بزرگ تاریخ و امپراتور فرانسه بود،او در 15 آگوست سال 1769 میلادی،در شهر آژاکْسیو جزیره ی کُرس فرانسه متولد شد و در 5 می سال 1821 میلادی،در جزیره ی سَنت هِلن و در تبعید،درگذشت،او در دوران حکومتش موفق به فتح کردن سرزمین های زیادی به نفع فرانسه شد) ستاد فرماندهی خود را در نزدیکی زندان تفتیش عقاید در مادرید برپا کرد و به سربازانش دستور داد مراکز تفتیش عقاید،مسئولان آنها،اسناد و دارایی هایشان را بگیرند،گفته می شود که سربازان فرانسوی هنگام ورود به کاخ دستگاه تفتیش عقاید در مادرید،کشف فوق العاده ای انجام دادند.

ناپلئون بناپارت 1821-1769

ناپلئون بناپارت 1821-1769

به نوشته ی “النور هیبرت” :

«یکی از افسران فرانسوی،پس از جست و جوی بیهوده برای یافتن سیاه چال هایی که در موردشان شنیده بود،سنگفرش های تالار بزرگ را برداشت و در زیرزمین،سلول ها و اتاق های شکنجه را کشف کرد،شهرت یافت که فرانسویان،قربانیانی زنده را در میان مردگان،یافته اند،در اینجا بود که گفته می شد سربازان،ابزار شکنجه ای معروف به باکره ی آهنی یافته اند،یک مجسمه ی مریم باکره که جلوی آن پوشیده از میخ ها و دشنه های نوک تیز بود،دست های این پیکره را می شد حرکت داد تا قربانی را آن قدر جلو بکشد که میخ ها و دشنه ها به بدنش فرو رود.»

در سال 1813 میلادی،که سایر ملل اروپایی،سرانجام ناپلئون را شکست دادند و او را از قدرت راندند،در بسیاری نقاط،نهادهای قدیمی،از جمله دستگاه تفتیش عقاید،به صحنه بازگشتند،البته نه با قدرت قبل،ارتش فرانسه طی بیست و پنج سالی که پهنه ی اروپا را درمی نوردید،ضرباتی خردکننده بر این دستگاه مخوف وارد ساخت،به طوری که نتوانست،حتی بعد از سقوط ناپلئون،دوباره مثل قبل احیا شود،در بیشتر کشورها بعد از حوادث انقلاب فرانسه،دستگاه تفتیش عقاید آرام آرام  از بین رفت و تاثیر آن بر زندگی مردم،از نیمه ی قرن نوزدهم به بعد،بسیار کمرنگ شد،این دستگاه گسترده و وحشت انگیز چیزی حدود هفت قرن،زندگی انسان ها را تحت سلطه داشت و باعث رنج و عذاب بسیاری از آنها در طول زندگانیشان شد،در پایان،به قسمتی از نامه ای که تاریخدان “ویلیام هریس رول” در سال 1852 میلادی،از یکی از دوستانش دریافت کرده بود،توجه کنید تا به عمق وحشت آفرینی دستگاه تفتیش عقاید پی ببرید،نامه ی مذکور از طرف یکی از اعضای ارتش ایتالیا بوده که در موقع آزادسازی یکی از زندان های تفتیش عقاید،حضور داشته:

«محکوم را در حوضچه ای از آب آهک فرو می کردند (ماده ای به شدت خورنده که گوشت قربانیان را در خود حل می کرد) و به تدریج تا گردن آن ها،حوضچه را پر می کردند،آهک به تدریج آنها را احاطه می کرد یا زنده زنده به دورشان دیوار می کشید،این شکنجه و عذاب،بسیار شدید اما آهسته بود،همین طور که آهک بالا و بالاتر می آمد،تنفس قربانیان رفته رفته دردناک می شد و به خاطر عذاب ناشی از تنگی نفس،به وحشتناک ترین و دردناک ترین شکل ممکن،جان می دادند،گاهی پس از مرگ،سرشان را از بدن جدا می کردند و به داخل گودی هایی که در آهک ایجاد شده بود،می انداختند.»

تصرف زندان باستیل در جریان انقلاب فرانسه-این انقلاب بزرگ و تحولاتی که در جهان ایجاد کرد،سرانجام باعث برچیده شدن بساط تفتیش عقاید شد

تصرف زندان باستیل در جریان انقلاب فرانسه-1789 میلادی-این انقلاب بزرگ و تحولاتی که در جهان ایجاد کرد،سرانجام باعث برچیده شدن بساط تفتیش عقاید شد

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,