وایکینگ ها؛پادشاهان دریا

وایکینگ ها؛پادشاهان دریا
اردیبهشت 13, 1402
192 بازدید

نورس ها؛آخرین بربرها طی قرن های نهم و دهم میلادی،وایکینگ های دریانورد،جنگجویانی درنده خو،از شمال اسکاندیناوی (شبه جزیره ای در شمال اروپا که شامل سه کشور سوئد،نروژ و دانمارک می باشد) به اروپا،از انگلستان تا کُنْستانْتینوپُل (کنستانتینوپل نام قدیمی شهر استانبول امروزی،واقع در شمال غربی ترکیه است) حمله بردند و آن را غارت کردند،این وایکینگ […]

نورس ها؛آخرین بربرها

طی قرن های نهم و دهم میلادی،وایکینگ های دریانورد،جنگجویانی درنده خو،از شمال اسکاندیناوی (شبه جزیره ای در شمال اروپا که شامل سه کشور سوئد،نروژ و دانمارک می باشد) به اروپا،از انگلستان تا کُنْستانْتینوپُل (کنستانتینوپل نام قدیمی شهر استانبول امروزی،واقع در شمال غربی ترکیه است) حمله بردند و آن را غارت کردند،این وایکینگ ها،همه ی کسانی را که با آن ها برخورد داشتند،وحشت زده می کردند و به قول تاریخدان کرین برینتون:

«یورش های وایکینگ ها،ضربه ی شدیدی را به اروپای غربی وارد ساخت،برای فرانسه،کشورهای کم ارتفاع 〈شامل هلند،بلژیک،لوکزامبورگ〉 و جزایر بریتانیا،قرن های نهم و دهم از بعضی جهات،نقطه ی فرود و دوره ی بیشترین فروپاشی و سیاهی بود.»

کشتی های وایکینگ ها بسیار مهارپذیر بودند و می توانستند به یکسان در اقیانوس ها و در مسیر رودخانه ها به حرکت درآیند

کشتی های وایکینگ ها بسیار مهارپذیر بودند و می توانستند به یکسان در اقیانوس ها و در مسیر رودخانه ها به حرکت درآیند

اسکاندیناویایی ها،مشهور به شمالی ها یا نورس ها،از تبار قبایل ژرمنی بودند که به نواحی سوئد،نروژ و دانمارک نقل مکان کرده بودند،از این رو آخرین مردمی بودند که رومی ها،به خاطر ایجاد آشفتگی و ناامنی در اروپا،به آن ها لقب بَربَر (بربر نامی بود که یونانیان و رومیان،افراد بیگانه و به ویژه مهاجم را با آن یاد می کردند،که البته نامی تحقیرآمیز و در توصیف انسان های وحشی و غیر متمدن بود) دادند،در زمانی که یورش های وایکینگ ها آغاز شد،نورس ها هنوز از یک شکل دین قدیمی ژرمنی،پیروی می کردند و هنوز خدایان کهن،نظیر اُدین و تور،را می پرستیدند،آب و هوای سخت و زمستانی اسکاندیناوی،این دین را تحت تاثیر قرار داده بود:

از نظر این شمالی ها،جهنم جایی بود پوشیده از یخ و دارای سرمای سوزناک،که در آن از آتش و گرمای سوزان جهنمِ مسیحیان هیچ خبری نبود.

جهنم در عقاید وایکینگها،جایی پوشیده از یخ و بسیار سرد بود

جهنم در عقاید وایکینگ ها،جایی پوشیده از یخ و بسیار سرد بود

نورس ها چند دهکده بیشتر نداشتند،در واقع اکثر آن ها در کشتزارهای پرت افتاده ای زندگی می کردند،این کشتزارها یک خانه ی بزرگ داشت که در آن همه_خانواده،کارگران و بردگان_اقامت داشتند،افزون بر کشاورزی،شکار و ماهیگیری نیز از منابع عمده ی غذایی آن ها به شمار می رفت،نورس ها بر خلاف قبایل ژرمنی اولیه،هیچ یک از این کارها را به گروه خاصی،مثلاً زنان یا بردگان،محدود نمی کردند،تمام طبقات_نجبا و دهقانان،مردان و زنان_کار می کردند و تقریباً هر شمالی یک صنعتگر بود و به ویژه در کار چوب مهارت داشت.

نورس ها نیز مانند دیگر ژرمن ها،یک اشرافیت جنگجو داشتند،دیپلمات مسلمان قرن دهم میلادی،ابن فضلان ( احمد بن فضلان بن العباس بن راشد بن حماد،بیشتر شهرت وی به خاطر کتابش یعنی سفرنامه ابن فضلان است که در طی سفرش از بغداد به مناطق شمالی دریای خزر نوشته است) یکی از بهترین توصیف ها را از این جنگجویان و زنانشان،که نزدیک رود وُلگا (رودخانه ای در غرب روسیه امروزی) با آن ها برخورد کرده بود،به دست داده است:

«هرگز مردمی با چنین بدن مناسب و کاملی ندیده بودم…آن ها نه قبا می پوشیدند و نه جُبه،بلکه هر مردی یک شنل با خود دارد که نیمی از بدنش را می پوشاند و یک دست را آزاد می گذارد،هیچ کس لحظه ای از تبر،شمشیر و چاقوی خود جدا نمی شود،شمشیرهایشان به طرح فرنگی،پهن،تخت و شیاردار است،هر مردی تعدادی درخت،رخساره و نظایر آن از ناخن انگشت تا به گردنش خالکوبی کرده است،هر زنی روی سینه اش،جعبه ای آهنی،نقره ای،مسی یا طلایی دارد که اندازه و جنس آن،به ثروت مردش وابسته است،به این جعبه حلقه ای متصل است که چاقوی او را نگه می دارد…زن دور گردنش حلقه های طلا یا نقره می اندازد،هنگامی که مردی ده هزار درهم (سکه ی نقره ی مسلمانان) جمع می کند،به زنش یک حلقه ی گردن می دهد،زمانی که بیست هزار درهم دارد،به او دو حلقه می دهد…یک زن اغلب حلقه های زیادی به گردن دارد.»

گرچه مردان بر جامعه ی نورسی تسلط داشتند،اما زنان نیز حقوق و امتیازاتی داشتند،ازدواج بین نورس ها را والدین ترتیب می دادند،اما یک زن حق داشت از پذیرش شوهر پیشنهادی،امتناع کند،از شوهران انتظار می رفت که در مورد کار و کسب،نظر همسرانشان را بخواهند و به طور جدی به آن توجه کنند،همچنین همسران در دارایی شوهرانشان سهیم می شدند،یک سوم به هنگام ازدواج که در پایان بیست سال به نصف افزایش می یافت.

خانواده های نورسیِ ثروتمند،گسترده بودند،زیرا مردان اغلب بیش از یک همسر داشتند،اما خانواده های گسترده یک مشکل ایجاد می کرد،هرچه تعداد پسران یک خانواده بیشتر بود،ارث هر پسر کمتر می شد،شاید این اضافه جمعیت مردان سبب شده بود که برخی از جنگجویان نورس،وایکینگ شوند تا از این طریق برای افزایش ثروت خود راهی بیابند،دیگران نیز بدین سبب وایکینگ می شدند که از خانه و کاشانه ی شمالی خود،تبعید شده بودند،در حالی که بسیاری را نیز صرفاً ماجراجویی به این سو می کشاند.

یورش ها

نخستین یورش های وایکینگ ها،رویدادهای کوچکی بودند و تنها چند کشتی در آن ها درگیر می شدند،اولین یورش ثبت شده ی آنها در 8 ژوئن 793 میلادی،به صومعه ی لیندیسفارن واقع در جزیره ی مقدس از جزایر انگلستان،بوده است. (کلمه ی وایکینگ Viking به معنی سیر و سفر است و اشاره به مردمی از اسکاندیناوی داشته که برای جنگ به سرزمین های دیگر سفر می کردند.)

یورشگران به یک دهکده یا صومعه ی ساحلی دستبرد می زدند و سپس با اموال غارت شده و همین طور چند برده،به وطن خود بازمی گشتند،اما با اطلاع از این که سرزمین های جنوبی،چه چیزهایی برای آن ها دارد،شروع به گردآوری ناوگانی از کشتی ها نمودند تا بتوانند خود را برای حمله به هدف های بزرگتر و غنی تر،نظیر لندن یا پاریس،مهیا کنند،سرانجام یورشگران شمالی زمینی به چنگ آوردند و پایگاه های دائمی بنا کردند تا حملات خود را از آن ها انجام دهند.

وایکینگ ها در حملات خود،بسیار بی رحمانه عمل می کردند

وایکینگ ها در حملات خود،بسیار بی رحمانه عمل می کردند

کشتی های وایکینگ ها برای شمالی ها،در نوع حملات بزن و در رو مورد علاقه شان،مزیت بزرگی بود،این کشتی ها که کوچک بودند و با نیروی پارو و بادبان هر دو حرکت می کردند،بسیار مهارپذیر بودند و به راحتی می توانستند از رودخانه هایی نظیر تایمز (رودخانه ای در انگلستان امروزی که از شهر لندن نیز عبور می کند) در بریتانیا یا سِن (رودخانه ای در فرانسه امروزی که از شهر پاریس هم عبور می کند) در پادشاهی فرانکی غربی،عبور کنند،به قول دیوید نیکولاس:

«جغرافیای اروپای شمال غربی،که از آب راه هایی انباشته شده بود که کشتی های کوچک وایکینگ ها به راحتی می توانستند در آن ها حرکت کنند…منطقه را به طعمه ی آسانی برای حملات دریایی تبدیل کرده بود.»

ورود وایکینگ ها از راه آب،قربانیانشان را به کلی غافلگیر می کرد،نورس ها در حملات خود از راه دریا،درست تا نزدیک ساحل پیش می رفتند و از آنجا برای حمله از راه رودخانه،وارد دهانه ی یک رودخانه می شدند و سپس پاروزنان به سرعت خودشان را به هدفشان می رساندند،در هر دو نوع این حملات،وقتی وایکینگ ها به ساحل می رسیدند،فوج وار بیرون می ریختند و معمولاً با مقاومت اندکی رو به رو می شدند و آنچه را که می خواستند به دست می آوردند،غارت که تمام می شد،وایکینگ ها با کشتی هایشان دور می شدند و پیش از آنکه نیروهای زمینی،که بر اثر وضعیت بد جاده ها یا اصلاً نبود جاده،حرکتشان کند بود،بتوانند به آنها برسند،مدت ها بود که رفته بودند،کشتی های دیگر به ندرت تهدیدی برای آنها به شمار می رفتند،چرا که نسبت به کشتی های وایکینگ ها کندروتر بودند و قدرت مانور کمتری داشتند.

آوازه وایکینگ ها

نورس ها کسانی را که مورد حمله قرار می گرفتند،وحشت زده می کردند،به نظر می رسید شمالی ها،ترس یا رحم و شفقت سرشان نمی شود،آنها در دستبردهای خود دست به وحشیگری،قتل،غارت و آتش سوزی می زدند و پشت سر خود،جز مصیبت و ویرانگری،چیزی بر جای نمی گذاشتند،از آنجا که آنها مسیحی نبودند،در کشتن کشیشان و راهبان و غارت و آتش زدن کلیساها و صومعه ها،درنگ نمی کردند،از نظر اروپای مسیحی،وایکینگ ها از جهنم رها شده بودند.

اسناد دوران این حملات به ظهور منظم مهاجمان شمالی همانند گریزناپذیری آمدن زمستان،اشاره دارند،چنان که می توان در این مدخل های سال های 849 و 848 میلادی یک تاریخ فرانکی مشاهده کرد:

« ‹وایکینگ های› خدانشناس،مثل عادت همیشگیشان،به مسیحیان آسیب وارد کردند.»

وایکینگ ها باعث ترس و دلهره در ساکنین نزدیک به آب ها می شدند

وایکینگ ها باعث ترس و دلهره در ساکنین نزدیک به آب ها می شدند

«کافران شمالی طبق معمول در سرزمین مسیحیت ویرانی به بار آوردند و قدرتشان بیشتر شد.»

این تهاجمات وایکینگ ها بر زندگی مردم اروپای غربی تاثیر عمده ای گذاشت،نظام فئودالی را به زیان اقتدار مرکزی،تقویت کرد،در واکنش به این یورش های مداوم،سرداران،دژها و قلعه هایی بنا کردند که مردم به هنگام تهاجم نورس ها،بتوانند در آن ها پناه بگیرند،بدین ترتیب اربابان این قلعه ها،برای مردم محلی اهمیت بیشتری یافتند تا پادشاهانی که دور از مهلکه بودند و کاری از آنها ساخته نبود.

آلفرد کبیر

بنابر گاه شمار آنگلوساکسون ( نام عمومی قبایل ژرمنی شامل آنگل‌ها،ژوت‌ها و ساکسون‌ها بود که در آغاز قرن پنجم میلادی،جزیره ی بریتانیا را در نوردیدند) اولین مهاجمان به بریتانیا اهل دانمارک بودند و این شامل اکثر وایکینگ های دیگری نیز می شد که به پادشاهی های بریتانیا یورش بردند،در سال 865 میلادی،یعنی کمتر از یک قرن بعد،دانمارکی ها به داخل سرزمین بریتانیا نقل مکان و در مرکز آن برای خود قرارگاه هایی برپا کرده بودند،آن ها از این پایگاه های دائمی،حملات پی در پی خود را به پادشاهی های ساکسون در بریتانیای جنوبی انجام می دادند و در ظرف ده سال،تنها پادشاهی ساکسونی که زیر سلطه ی آن ها قرار نداشت،”پادشاهی وِسکس” بود.

وایکینگ ها در زمان فتح قلمروهای آنگِلیای شرقی و نورثامبِریا در بریتانیا،پادشاهان آنها را اعدام می کردند،روایت های مختلفی در مورد شیوه های اعدام آنها وجود دارد،اما همگی به یکسان مخوف و بی رحمانه هستند،بر طبق روایتی آنها را به درخت می بستند و آن قدر با تیر می زدند تا بمیرند،اما اکنون بیشتر تاریخدانان معتقدند که آنان احتمالاً به شیوه ای وایکینگی کشته شده اند که عقاب خونین نام دارد،در این نوع اعدام قفسه ی سینه ی قربانی را از روی نخاعش باز می کردند و شش هایش را بیرون می کشیدند به طوری که جسدش به عقابی شبیه شود که بال های خونین او از پشتش بیرون زده است.

در سال 871 میلادی،”اِتِلرِد” پادشاه وسکس،در نبرد با دانمارکی ها کشته شد و برادر کوچکترش،”آلفرد”،جانشین او گردید،آلفرد بی درنگ به دانمارکی ها حمله برد،اما چنان شکست سختی خورد که ناگزیر شد برای حفظ پادشاهی اش،به وایکینگ ها خسارت بپردازد،شاه جوان ساکسون در سال 878 میلادی،بار دیگر با سپاه دانمارکی ها،به نبرد برخاست و شکست خورد،اما بعداً و در همان سال،شمالی ها را در نبرد اِتاندون (اِدینگتون کنونی) شکست داد.

مجسمه آلفرد کبیر

مجسمه آلفرد کبیر

آلفرد آن قدر نیرومند نبود که بتواند دانمارکی ها را از بریتانیا بیرون کند اما با صلح وِدمور،توانست خطوط مرزی تازه ای بین پادشاهی خود و متصرفات آنها ایجاد کند،بدین ترتیب آلفرد بر جنوب و مرکز غربی بریتانیا حکومت می کرد،در حالی که دانمارکی ها،شمال از جمله اسکاتلند و نواحی مرکزی شرقی را در اختیار داشتند،این بخش دانمارکی به “دینلا” _یعنی زیر سلطه ی قانون دانمارکی_ معروف شد.

پادشاه ساکسون تا حدی به دلیل این پیروزی اش،در تاریخ به آلفرد کبیر شهرت یافت،اما این لقب به پاس کارهای دیگر او به هنگامی که پادشاه وسکس بود،نیز بود،چنان که تاریخدان ویل دورانت در شرح آن می نویسد:

«او (آلفرد) نیز مانند شارلِمانی (بزرگترین پادشاه کارولِنژیان_از قوم فِرانک_ بود که از سال 771 تا 814 میلادی،فرمانروایی کرد) به سامان دادن کار حکومت همت گماشت،سپاه را تجدید سازمان داد،نیروی دریایی ایجاد کرد،قوانین عرفی را برقرار نمود…دستگاه قضایی را اصلاح نمود،حمایت قانونی از فقرا را تامین کرد،شهرها و شهرک ها را ساخت یا بازسازی کرد و برای کارکنان رو به افزایش حکومت،با سنگ و چوب سراهای شاهانه ساخت،یک هشتم درآمدش به آسایش مستمندان و یک هشتم دیگر به آموزش اختصاص داشت،در پایتختش رِدینگ،یک مدرسه ی سلطنتی دایر کرد و به کارهای آموزشی کلیساها و صومعه ها،کمک فراوانی نمود…از پی دانشوران خارجی فرستاد…تا بیایند و به مردمش و خودش آموزش دهند…تقریباً پیش از هر اروپایی دیگری،به اهمیت روزافزون زبان های بومی توجه کرد و ترتیبی داد که برخی از کتاب های پایه به انگلیسی برگردانده شود (به ساکسونی ترجمه شود) »

دانمارکی هایی که بر اساس بخشی از پیمان خود با آلفرد به مسیحیت گرویده بودند،کاملاً در چارچوب دینلا باقی نماندند و هر از چند گاهی نبردهایی بین آنها و ساکسون ها،در می گرفت،در آغاز قرن یازدهم،اسکاندیناویایی ها موفق شدند یکی از خودشان را به نام “کانوت” بر تخت وسکس بنشانند،کانوت در واقع از راه ازدواج،وارث قانونی به شمار می رفت،گرچه ناگزیر شد برای کسب تاج و تخت،شاه وقت ساکسون را به قتل برساند،او بر ابردولتی مرکب از بریتانیا،دانمارک و نروژ،حکومت کرد،اما این ابردولت چندسالی بیشتر دوام نیاورد،چرا که با مرگ کانوت،تاج و تخت وسکس به ساکسون دیگری منتقل شد.

وایکینگ ها و نورمان ها

وایکینگ ها در سال 841 میلادی،یعنی حدود پنجاه سال پس از آغاز یورش هایشان به بریتانیا،شروع به وارد آوردن ضربات شدید به فرانک های غربی کردند،در سال 885 میلادی،ناوگان بسیار بزرگی،مرکب از هفتصد کشتی (البته برخی از مورخین این تعداد را اغراق می دانند) وایکینگ،رود سن را پیمودند و به پاریس حمله بردند،نورس ها که دیدند نمی توانند شهر را یکسره به تصرف درآورند،به محاصره ی آن دست زدند،که دو سال طول کشید و تنها پس از آن پایان یافت که امپراتور فرانکی آن زمان،شارلِ فربه،مبلغ زیادی پول به آنها بخشید و اجازه داد بخش غربی پادشاهی فرانکی را غارت کنند.

وایکینگ ها درست مانند بریتانیا،این بار در ساحل غربی اروپا،پایگاه های دائمی بنا کردند،اکثر این اقامتگاه ها،که عمدتاً نروژی ها آن ها را برپا کردند،در شمال غربی پادشاهی فرانکی واقع شده بود،فرانک ها این وایکینگ های نروژی را “نورمان” نامیدند و ناحیه ی تحت اشغال نورمان ها به “نورماندی” مشهور شد.(که هنوز هم با همین اسم خوانده می شود.)

یک راهب فرانکی به نام “آبو” وقایع حملات وایکینگ ها به پاریس طی سالهای 886-885 میلادی،را شرح می دهد:

«نورمان ها با هفتصد کشتی بادبانی به پاریس آمدند…و به برج (محافظ شهر) نزدیک شدند و به آن حمله بردند،با ابزارهای (جنگی) خود،آن را به لرزه درآوردند و بارانی از تیر بر سرش باریدند،در شهر غوغا برپا شد،مردم به پا خاستند،همه برای دفاع از برج گرد آمدند…بسیاری از فرانک ها جان باختند…سرانجام دشمن عقب نشست،برج به شدت زیر فشار قرار گرفته بود،اما شالوده هایش هنوز مستحکم بود،مردم شبانه با قطعات چوب به تعمیر آن پرداختند،بر فراز قلعه ی قدیمی،برج چوبی تازه ای،نیمی بلندتر از برج پیشین،احداث شده بود،یک بار دیگر (وایکینگ ها) درگیر نبرد شدیدی با مسیحیان شدند،در هر طرف تیرها باریدن گرفت و خون جاری شد،تیرها با سنگ هایی همراه می شد که از فلاخن ها و ماشین های جنگی پرتاب می گردید،برج از شدت درد می نالید،مردم به این سو و آن سو می دویدند،ناقوس ها می نواختند،جنگجویان گرد هم می آمدند تا از برج که در معرض سقوط بود،دفاع کنند،در میان این جنگجویان یک کنت (بود)… در شجاعت سرآمد همه…(این کنت) اُدو بود که هرگز طعم شکست را نچشیده بود و پیوسته به مدافعان خسته روحیه می داد،او در طول صفوف مدافعان می دوید و مهاجمان را باز پس می راند…در این میان،پاریس نه تنها از شمشیر بیگانگان،بلکه از یک بیماری همه گیر در درون نیز،در عذاب بود،در درون دیوارها،برای دفن مردگان دیگر زمین کافی،نمانده بود،اینک بود که امپراتور شارل (فربه) برآمد،او به شمالی ها اجازه داد کشور سن ها (در کنار رود یون) را غارت کنند و هفتصد پوند نقره به آن ها بخشید،به شرطی که فرانسه را ترک گویند.»

حمله وایکینگ ها به پاریس

حمله وایکینگ ها به پاریس

در سال 911 میلادی،پادشاه فرانکی غربی،شارِل ابله،با رئیس وایکینگ ها “رولو” (که البته نام اصلی وی هرولفور و اهل نروژ بود) پیمانی بست،در صورتی که رولو و سایر نورمان ها از تجاوز دست برمی داشتند و به مسیحیت می گرویدند،شارل،رولو را دوک نورماندی می کرد،رولو این پیشنهاد را پذیرفت و یکی از قدرت های بزرگ قرون وسطای پسین،یعنی دوک نشین نورماندی،متولد شد.

مجسمه رولو،دوک نورماندی

مجسمه رولو،دوک نورماندی

بعدها نورمان ها به تسخیر انگلستان ادامه دادند و دولت های نورمانی در سیسیل،ایتالیای جنوبی و خاور نزدیک (نام منطقه ای است در شرق مدیترانه که بیشتر کشورهای آسیای جنوب غربی را در بردارد) تشکیل شد.

رَگنار لودبروک

بسیاری از قهرمانان وایکینگ،منزلتی شبه اسطوره ای یافتند،یکی از این قهرمانان “رَگنار لودبِروک” بود،داستان هایی که در مورد او روایت می شود،آن قدر در مکان های مختلف اتفاق می افتند،که تقریباً شکی نیست که تمام آنها واقعیت ندارند،او را بیشتر همان رگنار میدانند که اولین حمله ی وایکینگ ها به پاریس در سال 845 میلادی را رهبری کرد.

نام لودبروک به معنای «شلوار پرمو» است،می گویند این اسم را وقتی روی رگنار گذاشته اند که از خندقی پر از مارهای سمی می گذشته است تا به خواستگاری شاهدختی سوئدی به نام «تورا» برود،رگنار که نمی خواست مارها او را بگزند،لباسی از پوست حیوان به تن کرد که بیرون آن لایه ای از مو کشیده شده بود و رویش برای حفاظت با قیر پوشانده شده بود.

رگنار لودبروک

رگنار لودبروک

مکان هایی که می گویند لودبروک به آنها سفر کرده است شامل فنلاند،روسیه،ایرلند و همچنین مناطقی در اروپای غربی بود که امروزه فرانسه را تشکیل می دهند،اطلاعات بیشتری درباره ی جنگجویان وایکینگی که می گویند پسران لودبروک بوده اند در دست است و احتمالاً اقدامات آنان بود که به شکل گرفتن حماسه ی خود لودبروک کمک کرد،این فرزندان از این قرارند:بیورن آیرونساید،وایکینگی که در دهه ی 850 میلادی،به پاریس حمله کرد و اسپانیا،ایتالیا و آفریقای شمالی را غارت کرد،ایوار بی استخوان،اوبی و هالودان،رهبران ارتش بزرگ در انگلستان،هاستین نیز از فرماندهان مشهور وایکینگ و از نزدیکان بیورن آیرونساید بود.

روس و کی یف

در قرن های ششم و هفتم،وایکینگ های سوئدی حمله و سپس اقامت در طول ساحل شمال شرقی بالتیک (بالتیک نام دریایی در شمال اروپا و شرق سوئد است) را آغاز کردند،در پایان قرن هشتم،دسته های وایکینگ ها،حرکت طولانی و تهاجمی خود را به جنوب آغاز کردند،مهاجمان سرانجام در طول مسیر خود،قلعه هایی برای محافظت از خود در برابر ساکنان محلی،نظیر اسلاوها،برپا داشتند،گسترده ترین این قلعه ها،”نووگورود” بود که به معنای قلعه ی جدید است،دست آخر وایکینگ ها به کی یف رسیدند و در آنجا اقامت گزیدند و به “روس” (واژه ی فنلاندی به معنای سوئدی) معروف شدند که نام روسیه از آن مشتق شده است.

در قرن نهم،اسلاوها،روس ها را به بالتیک عقب راندند،اما به زودی در میان خودشان اختلاف و درگیری بروز کرد،به نوشته ی گاه شمار مقدماتی روسیه،اسلاوها در دهه 850 میلادی،بر آن شدند که روس ها را به بازگشت فراخوانند،چرا که:

«در میان آنها (اسلاوها) هیچ قانونی حکمفرما نبود،بلکه قبیله علیه قبیله برمی خاست،در نتیجه اختلاف در میانشان بروز کرد و علیه یکدیگر به جنگ پرداختند،(آن گاه) به خود گفتند،بهتر است در پی شاهزاده ای باشیم که…بر اساس قانون بر ما فرمان براند،در نتیجه در آن سوی دریا به سراغ روس های وارانگی (سوئدی) رفتند… و به مردم روس گفتند: سرزمین ما بزرگ و غنی است،اما در آن هیچ نظمی برقرار نیست،بیایید بر ما فرمان برانید و حکومت کنید.» (البته تعدادی از تاریخدانان این مسئله را رد می کنند)

یک وایکینگ دانمارکی به نام “روریک” این درخواست را دستاویز تسلط بر نووگورود ساخت،”اولِگ”،جانشین روریک،متصرفات روس ها را توسعه داد که یک بار دیگر شامل کی یف شد.

اولگ در سال 907 میلادی،با دو هزار کشتی و هشتاد هزار نفر به کنستانتینوپل حمله برد و چنان شهر را مورد تهدید قرار داد که امپراتور بیزانس با عقد یک معاهده ی تجاری با روس ها،شرایط اولگ را پذیرفت،این معاهده کی یف را به یکی از مراکز عمده ی تجاری در طول سالهای آخر قرون وسطای اولیه و نخستین سالهای قرون وسطای پسین،مبدل ساخت،روس های کی یف،با جاده ای که از کنستانتینوپل تا شرق پادشاهی فرانکی در غرب و اسکاندیناوی در شمال،امتداد داشت،شرق و غرب اروپا را به هم متصل کردند،از شرق،جواهرات،ابریشم،خز،ادویه،نقره و برده می آمد و در عوض از غرب،شراب،گندم،پارچه های پشمی،شمشیر و ابزارهای فلزی صادر می شد.

کاشفان وایکینگ

وایکینگ ها در کشتی سازی مهارت زیادی داشتند و کشتی های آنها از کشتی های دیگری که در قرون وسطای اولیه یا حتی در اوج امپراتوری روم یافت می شد،به مراتب پیشرفته تر بود،اختراع تیرِ ته کشتی از طرف آنها در قرن هفتم،کشتی هایی در اختیار آنها گذاشت که می توانستند حتی از عهده ی آب های پرتلاطم اقیانوس اطلس شمالی برآیند.

کاشفان وایکینگ،با کشتی های بزرگ اقیانوس پیمایی که مخصوص این کار طراحی شده بود،در سال 825 میلادی،ایسلند را کشف کردند و پنجاه سال بعد در آن اقامت گزیدند (شاید بیش از هرجای دیگری،ایسلند کشوری است که آداب و رسوم وایکینگ ها را حفظ نموده است) سایر کشتی های نورسی،به سوی غرب،از ایسلند فراتر رفتند و در سال 985 میلادی،گرینلند (گرینلند توسط اِریک سرخ کشف شد) و در سال 992 میلادی (توسط لِیف اِریکسون پسر اریک سرخ) ساحل آمریکای شمالی در اقیانوس اطلس را،که وایکینگ ها آن را وینلند نامیدند،کشف کردند و در آن اقامت گزیدند،اما بر خلاف مستعمره ی ایسلند،این مهاجرنشین ها،بعدها از بین رفتند و فراموش شدند،یکی از معروف ترین کاشفان وایکینگ،”لیف اریکسون” بود که با کشتی بادبانی خودش،به آمریکای شمالی رسید،البته تا سالها هیچ مدرکی درباره ی اینکه وایکینگ ها اولین اروپایی هایی بوده اند که به آمریکای شمالی رفته اند،وجود نداشت،تا اینکه در سال 1960 میلادی،کشفیات باستان شناسی در “لَنس او مِدوز” در “نیوفاوْندلَند” (در شرق کانادای امروزی) ثابت کرد که وایکینگ ها در واقع اولین اروپایی هایی بوده اند که به آمریکای شمالی رسیده اند،چیزی نزدیک به پانصد سال قبل از “کِریستُف کُلُمب” (دریانورد ایتالیایی که در سال 1492 میلادی،به صورت اتفاقی قاره ی آمریکا را کشف کرد) اما اقامت وایکینگ ها در آمریکای شمالی کوتاه بود،قبایل بومی سرخپوست که از قبل در آنجا زندگی می کردند،از حیث تعداد و سلاح بر آنها غلبه کردند.

لیف اریکسون در ساحل آمریکای شمالی

لیف اریکسون در ساحل آمریکای شمالی

کریستف کلمب نزدیک به پانصد سال بعد از لیف اریکسون وایکینگ بر سواحل آمریکای شمالی قدم گذاشت

کریستف کلمب نزدیک به پانصد سال بعد از لِیف اِریکسون وایکینگ بر سواحل آمریکای شمالی قدم گذاشت

ایسلند در قرن دهم،شاهد یک موج بزرگ جمعیت،شامل هزاران مهاجری بود که در آن اقامت گزیدند،این مستعمره نشین ها از اقتدار روزافزون پادشاه نروژ،می گریختند،با وجود آن که ایسلند مجلس قانون گذاری خودش را،به نام آلتینک،دارا بود که در سال 930 میلادی،برپا گردید و یکی از ابتدایی ترین اشکال حکومت نمایندگی در غرب بود،اما فرمانروا نداشت،خانواده های قدرتمند اشرافی بر ایسلند مسلط بودند و هرکدام متصرفات خود را،همچون یک دولت مستقل اداره می کردند،در نتیجه ی این فقدان اقتدار مرکزی،چیزی وجود نداشت که به دشمنیِ دیرینه و بسیار شدیدی که بین خانواده های ایسلندی طبقه ی بالا،فاصله می انداخت،پایان دهد،چنانچه دیوید نیکولاس می نویسد:

«ایسلند جایی به شدت ناآرام بود که در آن دشمنی های دیرین و خونین خانوادگی برقرار بود،آزادی که اهالی از آن برخوردار بودند،نشانه ی آن است که هیچ کس مایل نبود،پیروی از (اقتدار) جامعه را بپذیرد.»

با آن که ایسلندی ها در سال 1000 میلادی،مسیحی شدند،اما از آنجا که صاحبان میراث اصیل وایکینگ ها بودند،قصه ها و داستان های دین کهن ژرمنی را در آثاری چون،”سرور اِدا” و “حماسه وُلسونگا”،حفظ و ثبت کردند،اما این حماسه های ایسلندی فراتر از صرف افسانه بودند،برخی از آنها،اسناد تاریخ وایکینگ ها و ایسلند است،نیکولاس می نویسد:

«در حماسه های کهن نورسی،که بیشتر آنها در ایسلند به نگارش درآمد،فضای ایسلند با واقع گرایی سخت و شدیدی،بازآفرینی می شود.»

مشهورترین نویسنده ی ایسلندی “اسنوری استورلوسن” بود،که در سال 1241 میلادی،در جریان یکی از دشمنی های به ظاهر بی پایان ایسلندی،درگذشت،حماسه های ایسلندی به حماسه ی ژرمنی “نیبِلونْگِنْلید” در قرون وسطای پسین،الهام بخشید،که همراه با نسخه های اصلی نورسی آن،از سوی ریشارد واگنر،برای تصنیف مجموعه ی اپرایی حلقه نیبلونگن،در قرن نوزدهم،مورد استفاده قرار گرفت.

پایان دوره وایکینگ ها

در پایان قرن دهم،که پایان قرون وسطای اولیه نیز محسوب می شود،حملات وایکینگ ها متوقف شد،بخشی از علت آن،دگرگونی هایی بود که در اسکاندیناوی صورت گرفت،پادشاهی های دانمارک،نروژ و سوئد،مستقر گردید و اشراف نورسی،به جای ادامه ی تاخت و تاز و غارتگری،استعدادهای خود را صرف اداره ی این پادشاهی های جدید کردند،از آن گذشته،مسیحیت در اسکاندیناوی گسترش یافت و جانشین مذهب کهن نورسی گردید،دین تازه بر خلاف دین کهن،ارزش های جنگاوری وایکینگ ها را تشویق و تایید نمی کرد و در نتیجه،این ارزش ها از بین رفت.

 اما از جهتی،پایان دوره ی وایکینگ ها زمانی فرا رسید که آنها در بریتانیا،نورماندی،روسیه و دیگر بخش های اروپا،سکونت دائمی پیدا کردند،اغلب با این جاگیر شدن،آنها و فرهنگشان در فرهنگ جوامع هم جوار محو گردیدند،مثلاً دانمارکی ها به ساکسون و نورمان ها به فرانک تبدیل شدند.

در سالهای پایانی قرون وسطای اولیه،دوره ی وایکینگ ها به سر آمد و اروپا_به ویژه اروپای غربی_ سرانجام پس از پنج قرن،برای نخستین بار از تهدید تهاجم خارجی،رهایی یافت،با پایان این تهدیدها،دنیای غرب می توانست تمدن قرون وسطای پسین را پرورش دهد،یکی از عمده نیروهای پدیدآورنده ی این پرورش نورمان ها،نوادگان رولو و جنگجویان وایکینگش بودند.

 

وایکینگ ها دوران پرتلاطمی را در اروپا ایجاد کردند

وایکینگ ها دوران پرتلاطمی را در اروپا ایجاد کردند

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,