آخرین روزهای عمر هیتلر

آخرین روزهای عمر هیتلر
شهریور 7, 1402
51 بازدید

آدولف هیتلر،رهبر آلمان نازی و یکی از جنایت کارترین انسان هایی بود،که پا به کره خاکی نهاده اند،او کسی بود که مرگبارترین نبرد تاریخ بشریت را به راه انداخت،نبردی که حدود پنجاه میلیون کشته داد. وی در 20 آوریل (یکشنبه عید پاک) سال 1889 میلادی،در شهر “بِرانائو اَم این” اتریش متولد شد،نام پدرش “آلویس هیتلر” […]

آدولف هیتلر،رهبر آلمان نازی و یکی از جنایت کارترین انسان هایی بود،که پا به کره خاکی نهاده اند،او کسی بود که مرگبارترین نبرد تاریخ بشریت را به راه انداخت،نبردی که حدود پنجاه میلیون کشته داد.

لحظه ی بمباران شهر مارینبِرگ آلمان توسط هواپیماهای آمریکایی-1943

جنگ جهانی دوم با پنجاه میلیون کشته،خونین ترین نبرد تاریخ بود

وی در 20 آوریل (یکشنبه عید پاک) سال 1889 میلادی،در شهر “بِرانائو اَم این” اتریش متولد شد،نام پدرش “آلویس هیتلر” و نام مادرش “کِلارا پُولتْزْل” بود.

هیتلر فردی خودرای بود،او در طول جنگ جهانی دوم،در بسیاری از مواقع،به نظر فرماندهان ارتشش،اهمیتی نمی داد و کاری که از دید خودش درست بود را عملی می کرد،به همین علت و البته برخی علل دیگر،آلمان را در موضع شکست قرار داد،هیتلر در نیمه ژانویه 1945 میلادی،بعد از آخرین شکست ارتش آلمان در برابر متفقین،به یک پناهگاه زیرزمینی کاملاً مستحکم در برلین نقل مکان کرد،او در آن جا هرروز اطلاعات نظامی را دریافت می کرد و به گزارش های مایوس کننده ی مربوط به پیشروی توقف ناپذیر متفقین در داخل خاک آلمان،گوش می داد.

هیتلر در حال بررسی نقشه های جنگی،سمت چپ تصویر،هیملر و سمت راست بورمان ایستاده اند

هیتلر در طول جنگ جهانی دوم،در بسیاری از مواقع،به نظر فرماندهان ارتشش،اهمیتی نمی داد

او هرروز ناامیدتر و ضعیف تر از روز قبل می شد،در اواخر آوریل 1945 میلادی،که برلین در محاصره ی ارتش شوروی بود،”زیگفرید کناپ”،افسر جوان آلمانی،وارد پناهگاه زیرزمینی هیتلر شد،او بعدها این صحنه را در کتابش “سولدات-بازاندیشی های یک سرباز آلمانی،1949-1936” توصیف کرد،او نوشت:

«پس از حدود چهل و پنج دقیقه،جلسه ی اطلاع رسانی پایان یافت،هیتلر بیرون آمد و دکتر گوبِلْز،ژنرال کِرِبز،ژنرال وایدلینگ و چند نفر دیگر به دنبالش،من سلام نظامی دادم و هیتلر به طرف من آمد،همین که نزدیک شد،من از ظاهرش تکان خوردم،خمیده بود و بازوی چپش تاب داشت و می لرزید،یک طرف صورتش افتاده بود،انگار که سکته ی مغزی کرده بود و عضلات آن طرف صورتش دیگر کار نمی کرد،هر دو دستش می لرزید و یک چشمش متورم بود،خیلی پیر به نظر می رسید،دست کم بیست سال،مسن تر از پنجاه و شش سالی که داشت،وایدلینگ مرا به هیتلر معرفی کرد: سرگرد کناپ،افسر عملیات من… هیتلر با من دست داد و گفت: وایدلینگ به من گفته که شما چه کاری انجام می دهید،از این بابت به شما خیلی سخت گذشته…

هیتلر خداحافظی کرد و بازهم با من دست داد و در مسیر اقامتگاه گوبلز،از نظر ناپدید شد،هرچند رفتارش از روی بی حوصلگی نبود،ظاهرش ترحم برانگیز بود،هیتلر اینک چیزی جز کاریکاتور فیزیکیِ آنچه قبلاً بود،نبود،در شگفت بودم که چطور ممکن است در ظرف تنها شش سال،این بُتِ تمامِ نسل جوان چون من،به چنین انسان درهم شکسته ای تبدیل شده باشد،آنگاه به ذهنم رسید که هیتلر،هنوز نماد زنده ی آلمان بود،اما آلمان،به صورتی که اکنون بود،در ظرف همان شش سال،این کشور شکوفان و آرزومند،به تلی شعله ور از ویرانه و آوار تبدیل شده بود.»

در ظهر 30 آوریل 1945 میلادی،هیتلر در آخرین همایش نظامی اش حضور یافت و به او گفته شد که روس ها تنها یک راسته با آن جا فاصله دارند،هیتلر و همسرش،اِوا بِراون،با باقی مانده ی دستیاران و ستاد نظامی،آخرین وداع را کردند،سپس به اقامتگاه خصوصیشان بازگشتند،مدت زیادی نگذشت که صدای گلوله ای به گوش رسید،”مارتین بورمان” دستیار هیتلر و گوبلز،وارد شدند و جسد هیتلر را یافتند که روی کاناپه ولو شده بود و از جای اصابت گلوله به گیجگاه راستش،خون می چکید،اوا براون،با سیانور خودکشی کرده بود…

خوشحالی مردم آمریکا بعد از شنیدن خبر مرگ هیتلر در یک ایستگاه ترن-مه 1945

خوشحالی مردم آمریکا بعد از شنیدن خبر مرگ هیتلر در یک ایستگاه ترن-مه 1945

در حالی که گلوله های توپ های روسی،در آن حوالی منفجر می شد،جسدها را به باغ کاخ صدارت اعظم،منتقل کردند،سپس رویشان بنزین ریخته و آنها را آتش زدند،جسد هیتلر و براون می سوخت و دود می کرد و بورمان و گوبلز،رو به آنها،سلام نازی می دادند،سپس باقی مانده ی نیم سوز اجساد را در یک گودی جای گلوله توپ ریختند و دفن کردند…

تیتر صفحه اول روزنامه ستاره ها و راه راه ها آمریکا در 2 مه 1945 درباره مرگ هیتلر

تیتر صفحه اول روزنامه ستاره ها و راه راه ها آمریکا در 2 مه 1945 درباره مرگ هیتلر

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,