
آدولف هیتلر،رهبر حزب نازی،دیکتاتوری بود که بر آلمان حکومت می کرد،وی با حمله به لهستان،جنگ جهانی دوم را به راه انداخت،این جنگ خونین ترین نبرد تاریخ بشریت بود که حدوداً جان پنجاه میلیون انسان را گرفت. در ساعت 4:45 بامداد اول سپتامبر سال 1939 میلادی،ارتش مجهز آلمان،تهاجم خود به لهستان را آغاز کرد،تانک ها و […]
آدولف هیتلر،رهبر حزب نازی،دیکتاتوری بود که بر آلمان حکومت می کرد،وی با حمله به لهستان،جنگ جهانی دوم را به راه انداخت،این جنگ خونین ترین نبرد تاریخ بشریت بود که حدوداً جان پنجاه میلیون انسان را گرفت.

هیتلر با حمله به لهستان باعث شروع جنگ جهانی دوم شد
در ساعت 4:45 بامداد اول سپتامبر سال 1939 میلادی،ارتش مجهز آلمان،تهاجم خود به لهستان را آغاز کرد،تانک ها و لشکرهای ارتش آلمان در تمام طول مرز 2800 کیلومتری این کشور جمع شده بودند و با فرمان پیشروی هیتلر،به لهستانی های بهت زده،نوع تازه ای از جنگ،موسوم به جنگ برق آسا را نشان دادند،منظور از جنگ برق آسا،ضربه زدن سریع و درهم شکستن دشمن بود،پیش از آنکه بتواند استحکامات خود را آماده کند.
با آنکه نفرات ارتش لهستان زیاد بود،اما جنگ افزارهایشان به طرز ناامیدکننده ای،از رده خارج بودند،آلمان تنها به دو هفته زمان نیاز داشت تا بر این سرزمین مسلط شود، ضربه ی نهایی را هم شوروی وارد کرد که از شرق دست به حمله زد،در نهایت لهستان سقوط کرد.

نیروی هوایی آلمان مردم بی پناه لهستان را بمباران می کرد
فاتحان،لهستان را مانند لاشه ی یک حیوان،بین خود تقسیم کردند،ثلث شرقیش به کام شوروی رفت و بقیه،شامل ورشو،پایتخت،بر وسعت امپراتوری آلمان افزود.
ریشارد کاپوچینسکی،تنها هفت سال داشت که او و خانواده اش،حمله ی برق آسای ارتش آلمان را،از نزدیک تجربه کردند،او بعدها تعریف می کند:
«به یاد می آورم که با خواهرم داشتیم در کنار یک گاری اسبی،پای پیاده حرکت می کردیم،آن بالا،روی علوفه های خشک،پدربزرگم روی یک ملافه ی نخی،دراز کشیده بود،او زمین گیر بود،وقتی حمله ی هوایی شروع شد،تمام جماعتی که صبورانه،در حال حرکت بودند،ناگهان دچار وحشت شدند،مردم توی گودال ها و لای بوته های سیب زمینی،دنبال جای امن می گشتند،توی جاده که حالا خالی شده بود،تنها گاری ای به چشم می خورد،که پدربزرگم رویش دراز کشیده بود،می توانست هواپیماهایی را که به طرفش می آمدند ببیند،چقدر ناگهانی به طرف پایین شیرجه رفتند،هواپیماها که رفتند،ما به طرف گاری برگشتیم و مادرم عرق روی صورت پدربزرگ را پاک می کرد،پس از هر حمله،عرق از صورت خسته و نحیف پدربزرگ سرازیر می شد،همه جا با نعش اسب ها روبرو شدیم،اسب های بیچاره،حیوان های بزرگ و بی دفاعی که نمی دانستند،چطور پنهان شوند،آن ها بی حرکت ایستادند و منتظر مرگ شدند،همه جا نعش اسب ها-سیاه،کَهَر،ابلق،خرمایی-وارونه افتاده و پاهایشان به طرف هوا بود و سُم هایشان،دنیا را ملامت می کرد،انگار که این جنگ،نه بین آدم ها،بلکه بین اسب ها بود؛انگار که آن ها تنها قربانیان این درگیری بودند.»

بسیاری از مردم بی دفاع لهستان در حمله ارتش آلمان به کشورشان،کشته شدند
نظرات