
دوران پرتلاطم رویدادهای اندکی در طول تاریخ به اندازه ی ابداع سلاح های اتمی در اواخر جنگ جهانی دوم،توانسته است مسیر تاریخ بشر را تا این حد عمیق و جدی تحت تأثیر قرار دهد،ساخت این سلاح های مخرب که در محیط و زمانی به وجود آمدند که نگرانی شدیدی وجود داشت از این که مبادا […]
دوران پرتلاطم
رویدادهای اندکی در طول تاریخ به اندازه ی ابداع سلاح های اتمی در اواخر جنگ جهانی دوم،توانسته است مسیر تاریخ بشر را تا این حد عمیق و جدی تحت تأثیر قرار دهد،ساخت این سلاح های مخرب که در محیط و زمانی به وجود آمدند که نگرانی شدیدی وجود داشت از این که مبادا دانشمندان آلمان نازی زودتر از سایرین بمب اتمی بسازند،جهان را به عصر اتم پرتاب کرد،از آن زمان که نخستین بمب اتمی در سال ۱۹۴۵میلادی،رعد آسا با سر و صدای عظیم،منفجر شد،بشر در معرض نابودی احتمالی به وسیله سلاح های هسته ای قرار گرفت،پیشرفت های علمی ای که راه را برای ساخت بمب اتمی هموار کرد،پس از چند دهه جهانیان را متوجه این نکته کرد که باید بیشتر مراقب جهان خود باشند.

رابرت اوپنهایمر
ساخت بمب اتمی در اواخر جنگ جهانی دوم لکه ای سیاه در تاریخ جهان باقی گذاشت،از آن زمان دیگر بشر در ترس و نگرانی از قدرت مخرب این سلاح به سر
می برد.
در خلال این سال ها،اکتشافات علمی مورد توجه عموم،به ویژه دانشمندان و پژوهشگران بود؛در همین دوران بود که برنامه ی توسعه ی برق آسا،معروف به پروژه منهتن آغاز به کار کرد،با این حال علاقه مندی به ماهیت اتم از کلاس های درس و آزمایشگاه های کوچک فراتر رفت و از عرصه های سیاسی سر درآورد. پژوهشهای فراوان و جدی ای در زمینه ی انرژی اتمی صورت گرفت،که هدف عمده شان اهداف نظامی بود.

آدولف هیتلر رهبر آلمان نازی،کسی بود که جنگ جهانی دوم را به راه انداخت
پیامی فوری
در آن دوران بیم این می رفت که نازی ها پیش از همه به بمب اتم دست یابند و جهان را به ورطه ی نابودی بکشانند،یک دانشمند پناهنده به نام لئو زیلارد مجارستانی،دست به اقدامی قاطع زد،زیلارد تصمیم گرفت به نحوی روزولت رئیس جمهور آمریکا را از ماجرا آگاه کند؛ولی آن قدر مشهور نبود که بتواند توجه رئیس جمهور را به این مسئله جلب نماید،زیلارد از آلبرت اینشتین که فیزیکدانی مشهور بود کمک خواست،اینشتین مانند وی به آمریکا مهاجرت و حتی با روزولت نیز دیدار کرده بود،زیلارد می پنداشت اگر اینشتین با روزولت صحبت کند وی به سخنانش توجه خواهد کرد،زیلارد در دوم اوت ۱۹۳۹ به ملاقات اینشتین در خانه ی ییلاقی اش در لانگ آیلند نیویورک رفت،زیلارد و دیگر هموطن فیزیکدانش،یوجین ویگنر،از اینشتین خواستند که به روزولت اطلاع دهد فیزیکدانان آلمانی اتم اورانیوم را شکافته اند و در موقعیتی هستند که بتوانند سلاح های اتمی بسازند،این سه تن پیش نویس نامه ای را آماده کردند و اینشتین نیز آن را امضا کرد،یوجین ویگنر در این زمینه بعدها گفت:اینشتین ظرف مدت نیم دقیقه خطر را درک کرد،زیلارد بعدها به یاد آورد و گفت:هنگامی که ما در مورد نوشتن نامه بحث می کردیم اینشتین گفت:انسان برای نخستین بار در تاریخ از انرژی ای استفاده می کند که از خورشید گرفته نمی شود.

از چپ به راست اینشتین،زیلارد
در آغاز به نظر می رسید که رئیس جمهور و مقامات نظامی آمریکا تحت تأثیر این اخطارها قرار نگرفته اند؛ولی هنگامی که دانشمندان موفق شدند اتم اورانیوم را بشکافند و پس از آن توانستند یک واکنش زنجیره ای هسته ای را تحت کنترل درآورند،برای رهبران آمریکا روشن شد که ساختن بمب اتمی به راستی امکانپذیر است،روزولت رئیس جمهور آمریکا،اجازه ی پژوهش در این زمینه را صادر کرد،این پژوهش چنان کارساز شد که در فاصله ی سال های ۱۹۴۰تا ۱۹۴۵ نخستین بمب های اتمی آماده شد.

از چپ به راست چرچیل،روزولت و استالین
کار در پروژه ی منهتن بسیار سخت و جدی بود و مستلزم این بود که کارشناسان در نهایت سرعت و در شرایطی بسیار محرمانه کار کنند،این کارشناسان بایست برای ساخت و آزمایش این بمب و اجزای سازنده آن فناوری های تازه ای ابداع می.کردند؛آنها در هر مرحله ای با پرسش های تازه ای روبه رو می شدند:
چگونه مواد کمیاب مورد نیاز را به دست آورند؟ آیا می شد اول بمب را بسازند و بعد واکنش زنجیره ای هسته ای آن را کنترل کنند؟ چه اقدامات ایمنی برای کار در آزمایشگاه ضروری بود؟ بمب را کجا می شد ساخت و آزمایش کرد؟ چگونه باید چنین بمبی را در لفاف پوشاند و بعد حمل و سپس منفجر کرد؟
با وجود تمام این مشکلات باورنکردنی آنهایی که در این پروژه کار می کردند متقاعد شده بودند که باید در این راه موفق شوند،زیرا اگر آلمانی ها یا ژاپنی ها قبل از آنها این بمب را می ساختند،در موقعیتی قرار می گرفتند که می توانستند بر سراسر جهان تسلط یابند،کارشناسانی که در پروژه منهتن کار می کردند گام به گام به کشف رازهای قدرت اتمی نزدیکتر می شدند؛قدرتی که دانشمندان آن را نگران کننده می دانستند،در تاریخ بشر عصری داشت به پایان می رسید و دوره ای مخاطره آمیزتر داشت آغاز می شد.
انتخاب رهبران
در اوایل سال ۱۹۴۲ آشکار شد از آنجا که این تلاش ها به نوعی پروژه ی اسلحه سازی در مقیاس صنعتی است،لاجرم باید تحت نظارت و سرپرستی نظامیان،سازمان یابد،سرپرستی سازمانی که باید روی این پروژه کار می کرد بر عهده سرهنگی به نام جیمز مارشال گذاشته شد،نام رمزی این پروژه را ناحیه مهندسی منهتن وابسته به بخش جنگ گذاشتند و به اختصار آن را پروژه ی منهتن خواندند.
سرهنگ (و بعدها ژنرال) لِسلی ریچارد گرووِز در سپتامبر ۱۹۴۲ به مقام سرپرست نظامی این پروژه منصوب شد،وی در رسته ی مهندسی ارتش خدمت می کرد و در عین حال رهبر نظامی کارآزموده ای بود،گرووز به تازگی کارش در نظارت بر یک پروژه ی بزرگ ساختمانی،پنتاگون در واشینگتن دی سی،به پایان رسیده بود،وی در زمینه ی اجرای به موقع پروژه های بزرگ در زمان تعیین شده و با همان بودجه اختصاص داده شده معروف بود.
یکی از وظایف مهم گرووز پیدا کردن دانشمندی برای سرپرستی این پروژه بود،در همان سال ۱۹۴۲ چند شخصیت پرنفوذ از جمله آرتور کامپتون پیشنهاد کردند رابِرت اوپِنهایمِر،مدیر و سرپرست علمی پروژه شود،ارنست لارنس به جیمز کوننت گفت که اوپنهایمر ویژگی های مهم و اساسی را برای قرار گرفتن در این جایگاه دارد؛از جمله بصیرتی ژرف در جنبه های نظری کل این برنامه همراه با عقل سلیم خلل ناپذیر.

ارنست لارنس،فیزیکدان آمریکایی
اوپنهایمر،زاده و بومی شهر نیویورک،یکی از برجسته ترین فیزیکدانان دوران خود بود،گرووز در اکتبر ۱۹۴۲ در زمان دیدار از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی،اوپنهایمر را ملاقات کرد،اوپنهایمر در آن دانشگاه استاد و پژوهشگر بود. گرووز برای دیدن ارنست لارنس به برکلی رفته بود،لارنس می خواست به گرووز نشان دهد که اختراعش،سیکلوترون،چگونه ایزوتوپ های اورانیوم را از هم جدا می کند،در خلال بحث در این باره که چه مقدار مواد شکافت پذیر برای ساختن یک بمب لازم است گرووز پرسید:ایزوتوپ اورانیوم ۲۳۵ تا چه میزان باید خالص باشد؟ لارنس پاسخ داد:این مسئله هنوز جنبه ی نظری دارد،ولی ممکن است رابرت اوپنهایمر پاسخی برای این مسئله پیدا کند.

اوپنهایمر در کنار گرووز
آنها به دفتر اوپنهایمر رفتند،گرووز تحت تأثیر رفتار و سلوک این فیزیکدان و بیان روشن علمی او قرار گرفت،اوپنهایمر سرپرستی این پروژه را پذیرفت،در ماه نوامبر،گرووز طی تماس تلفنی از اوپنهایمر خواست ملاقاتی سری با هم داشته باشند،آنها در کوپه ی قفل شده ی قطاری که شبانه از واشینگتن دی سی به نیویورک می رفت،با یکدیگر درباره طرح ها و نقشه هایی برای اتمام پروژه منهتن بحث کردند،از جمله نیاز به این که دانشمندان را همه با هم،در محل معینی گرد آورند.
هرچند اوپنهایمر از مارس ۱۹۴۳ رسماً سرپرست علمی پروژه بود،اما از ماه ها قبل،کار بر روی آن پروژه را آغاز کرده بود،اداره ی تحقیقات فدرال (اف.بی.آی) و همچنین سازمان اینتلیجنس سرویس ارتش،از اوایل سال ۱۹۴۲ درباره ی سابقه ی اوپنهایمر تحقیق کرده بودند تا مجوز حضور او را در این کار فوق محرمانه صادر کنند،در طول تاریخ از هیچ دانشمندی با این شتاب،بر عهده گرفتن چنین وظیفه ی خطیری یا گرفتن چنین تصمیمات چالش برانگیزی خواسته نشده بود،اگر قرار بود دانشمندان متفقین به هدف خود برسند،فرصت و جایی برای اشتباه وجود نداشت.
پدر بمب اتمی
رابرت اوپنهایمر که مجله هفتگی تایم،بعدها او را پدر بمب اتمی لقب داد،در نیویورک به دنیا آمد،پدرش تاجر ثروتمندی بود و مادرش هم زنی هنرمند،وی در کودکی عاشق موضوعات علمی بود ولی در عین حال دامنه ی علایق او گسترده بود و از ریاضیات و فلسفه تا موسیقی و هنر را شامل می شد،وی در سال ۱۹۲۵ طی یک دوره ی سه ساله در رشته ی فیزیک با نمره ی عالی از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شد،وی یکی از چند دانشمندی بود که از او دعوت شد برای همکاری با ماکس بوران در کارهای علمی پژوهشی،به دانشگاه گوتینگن آلمان برود،پس از آن او در اروپا با دیگر فیزیکدانان برجسته نیز همکاری کرد،در سال ۱۹۲۷ پس از گرفتن مدرک دکترا به میهن بازگشت و مطالعات علمی خود را ادامه داد و بیشتر توجه خود را روی خواص ذرات زیراتمی – الکترون ها،پوزیترون ها و نیز اشعه های کیهانی – معطوف کرد،وی مقام استادی را هم در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی و هم در بخش تکنولوژی دانشگاه کالیفرنیا (کلتِک) کسب کرد. در خلال دهه ۱۹۳۰ مقالات فراوانی منتشر کرد و در عین حال صدها فیزیکدان تربیت نمود.
در سال ۱۹۳۸ وی نیز مانند همکارانش از جریان آزمایش های آلمانی ها در زمینه ی شکافت هسته ای آگاه شد،نگرانی وی زمانی عمیق تر گردید که از خویشاوندان یهودی اش که از اروپا گریخته بودند،ماجراهای تکان دهنده ای از زندگی در آلمان نازی شنید،در سال ۱۹۴۱ همکاران فیزیکدان اوپنهایمر،به وی اطلاع دادند که آمریکا و انگلستان مشغول پژوهش در زمینه ی هسته ای هستند؛او خود مشغول مطالعه در زمینه ی واکنشهای گرماهسته ای بود،که لسلی گرووز وی را به سرپرستی علمی پروژه منهتن منصوب کرد.
انتخاب محل
یکی از مهم ترین اولویت های اوپنهایمر و گرووز،یافتن محل مناسبی برای گرد آوردن تمام افرادی بود که در پروژه ی ساختن بمب فعالیت می کردند،محل مناسب برای آزمایش های علمی و امتحان های مورد نظر،مستلزم داشتن چند ویژگی مهم بود،این محل بایست به قدری دورافتاده می بود که به لحاظ امنیتی در معرض خطر قرار نمی گرفت و نیز محل آزمایش بزرگی برای انجام دادن آزمایش ها و نیز زمینی خالی و باز برای ساختن بناهای جدید می داشت،آب و هوای آن بایست معتدل می بود تا بتوان در تمام ایام سال در آنجا کار کرد،بالاخره این که محل بایست به قدری از دریا دور می بود که از حمله ی مستقیم دشمن در صورت تجاوز نیروهایش به خاک اصلی آمریکا،در امان باشد.
اوپنهایمر می اندیشید که دقیقاً از چنین محلی آگاه است،وی در پاییز ۱۹۴۲ گرووز را به محلی خوش منظره در نیومکزیکو برد،جایی که نزدیک ویلای تابستانی خود او بود،محلی که اوپنهایمر در نظر داشت قطعه زمین دورافتاده ای بود در فلات پجاریتو در دامنه ی کوهستان جِمز؛در نزدیکی آن یک مدرسه ی شبانه روزی پسرانه به نام لوس آلاموس رَنش،قرار داشت که ساختمان آن برای سکونت موقت دانشمندانی که می خواستند در آنجا کار کنند مناسب بود،این محل در حدود شصت و پنج کیلومتری شمال غرب سانتافه (شهری در جنوب غرب آمریکا) قرار داشت،بدین ترتیب کارکنان ارتش می توانستند لوازم و تجهیزات خود را از آنجا یا از آلبوکرک که در آن نزدیکی قرار داشت خریداری کنند،گذشته از آن ارتش آمریکا از قبل مالک زمین هایی در همان نزدیکی ها در ناحیه وایت سندز میسِل رِنج بود.

لوس آلاموس،جایی که بمب اتم در آنجا متولد شد
پس از آن که گرووز موقعیت محل را تأیید کرد دولت آمریکا مبلغ ۴۱۵,۰۰۰ دلار برای خریداری نه هزار جریب از آن زمین ها در لوس آلاموس پرداخت،در دسامبر ۱۹۴۲ این معامله انجام شد،یعنی یک سال پس از بمباران پرل هاربر (پِرل هاربِر بندری در هاوایی آمریکا است که ژاپن در 7 دسامبر 1941 پایگاه دریایی آمریکا در آن را مورد حمله قرار داد) و حدود چند روز پس از آن که گروه اس یک انریکو فرمی (فیزیکدان ایتالیایی مقیم آمریکا) در زمینه واکنش زنجیره ای هسته ای،موفقیت به دست آورد،بنا به دلایل امنیتی دانشگاه کالیفرنیا این معامله را انجام داد و خود را خریدار اصلی زمین معرفی کرد و به جای نام دولت آمریکا نام دانشگاه کالیفرنیا بر روی اوراق پرونده ثبت شد،این دانشگاه همچنین بیشتر کارکنان مورد نیاز این پروژه را استخدام کرد تا هرچه کمتر نام ارتش آمریکا در این زمینه به کار رود. اوپنهایمر و گرووز به مالکان مدرسه شبانه روزی گفتند که دولت آمریکا از آنها می خواهد که تا اواسط ماه فوریه مدرسه را تخلیه کنند و تنها توضیحشان این بود که این یک ضرورت نظامی است.

ناو یواساس آریزونا متعلق به ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده که در طی حمله به پرل هاربر کاملاً از بین رفت، ۷ دسامبر ۱۹۴۱
مشاورانی که از محل بازدید کردند به اوپنهایمر و گرووز گفته بودند این مدرسه شبانه روزی در اصل برای اسکان سی دانشمندی که میخواهند کار را در پروژه وای.سون شروع کنند جا دارد ولی اوپنهایمر و گرووز این تعداد را به صد دانشمند و نیز حدود صد نفر از کادر اداری و فنی رساندند،این ارقام ظرف دو سال بعدی به طور چشمگیری افزایش یافت؛آشکار بود که به سکونتگاه ها و نیز ساختمان های بیشتری برای پیشبرد کارها نیاز بود،کارکنان ارتش در خلال زمستان ۱۹۴3-۱۹۴2 با سرعت و جدیت مشغول ساختمان سازی شدند،از جمله محل اقامت،اتاق های جلسه،جایگاه انواع دستگاه های ماشینی،آزمایشگاه ها و انبارها،آنها با سیم کشی برق،کار گذاشتن لوله های آب و ساخت سرویس های بهداشتی،امکان زندگی کردن را برای هزاران نفری که می خواستند در لوس آلاموس اقامت کنند فراهم کردند،این خانه های شبه سربازخانه و ساده را رنگ سبز می زدند تا از بیرون کمتر جلب توجه کند.

انریکو فرمی فیزیکدان نابغه ی ایتالیایی
با شروع سال ۱۹۴۳ با ورود نخستین گروه دانشمندان به لوس آلاموس کار پروژه آغاز شد،در ابتدا پیشرفت کار کند بود؛مواد شکافت پذیری که بتوان برای ساخت بمب به کار برد وجود نداشت و هنوز کارگاه هایی که بتوان در آنها این مواد را فراهم کرد ساخته نشده بودند،از دید برخی ناظران،اجرای این پروژه نه تنها دشوار بلکه غیر ممکن بود.
گردآوری گروه
اوپنهایمر شروع به گردآوری گروهی از دانشمندان و تکنیسین های درجه یک به دور خود کرد،با این که در همان حال بسیاری از افراد برجسته و با استعداد در مراحل گوناگون پروژه مشغول کار بودند یا این که در کارهای مهم مربوط به جنگ فعال بودند.
وی این دانشمندان را از میان مدرسان برخی از برجسته ترین دانشگاه های آمریکا برگزید؛از جمله مؤسسه ی تکنولوژیِ ماساچوست،دانشگاه های پرینستون،کلمبیا،راچستر(در نیویورک)،مینِسوتا،ویسکانسین،ایلینویز،پردیو و مؤسسه تکنولوژیِ کالیفرنیا (کلتِک) و جاهای دیگر،افراد دیگری که فراخوانده شده بودند از همکاران و شاگردان سابق اوپنهایمر از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بودند،آزمایشگاه پژوهش های بالستیک (پرتاب شونده) در اَبِردین،آزمایشگاه های پژوهشی وستیگ هاوس و سازمان ملی استاندارد،از جمله سازمان ها و شرکت های علمی ای بودند که کارکنان دیگری به پروژه معرفی می کردند.
گذشته از پژوهشگران آمریکایی و پژوهشگران پناهنده خارجی،گروهی از دانشمندان انگلیسی که در زمینه ی سلاح های اتمی کار کرده بودند نیز به گروه دانشمندان لوس آلاموس پیوستند،در حالی که با خود تجربیات و اطلاعات جالبی به ارمغان آورده بودند،رئیس جمهور روزولت و نخست وزیر انگلستان وینستون چرچیل در پاییز ۱۹۴۳ موافقت کردند که دو دوجین (بیست و چهار نفر) شهروند انگلیسی از جمله دانشمند شهیر جیمز چادویک،به پروژه منهتن بپیوندند،این پروژه شامل فهرستی بین المللی از غول های علمی بود از جمله انریکو فرمی،ارنست لارنس،ادوارد تِلر،جان فون نویمان،امیلیو سِگره،هَرولد یورِی،اوتو فریش و نیلز بور.
مردان و زنانی که به لوس آلاموس آمدند فداکاری های بسیاری کردند،آنها روزهایی دراز در بیابانی دورافتاده کار کردند با امکانات رفاهی محدود و دستمزدی ناچیز،آنها مجبور بودند تحقیقات و بازرسی های امنیتی بسیار شخصی را تحمل کنند و متعهد می شدند در مورد کارشان با هیچ کس حتی اعضای خانواده شان صحبت نکنند؛آمد و رفتشان کاملاً تحت نظر بود،اوپنهایمر بعدها گفت:تصور ناپدید شدن در بیابان برای مدتی نامعلوم و تحت نظارت تقریباً نظامی،موجب ناراحتی بسیاری از دانشمندان و خانواده هایشان می شد.

نیلز بور فیزیکدان دانمارکی
با همه اینها افراد موافقت کرده بودند به این محل بیایند،هم به خاطر میهن پرستی شان و هم به دلیل پیشرفت علم،بسیاری از آنان خود را به سانِ سربازانی می دانستند که در جبهه ی علم می جنگند،ماهیت حیاتی کار آنها روشن بود،یکی از دانشمندان به نام هانس بِت بعدها گفته بود:ما فکر می کردیم ممکن است آلمانی ها آن (بمب اتمی) را زودتر از ما به دست آورند،بنابراین ما در یک مسابقه بودیم.

ادوارد تلر فیزیکدان پناهنده مجارستانی
اوپنهایمر این پژوهش را به بخش های گوناگون تقسیم کرد و سپس با دقت افرادی را برای سرپرستی هر بخش انتخاب نمود،رابرت بَچر رئیس بخش فیزیک آزمایشگاهی شد،جوزف دبلیو. کِنِدی به ریاست بخش شیمی و متالورژی گماشته شد و ویلیام دیک پارسونز که سروان نیروی دریایی و در عین حال فردی دانشمند بود مسئول بخش مهمات شد،هانس بت دانشمند آلمانی – یهودی پناهنده موافقت کرد که مسئول بخش نظری شود.
خانواده های شجاع
خانواده های کسانی که در پروژه منهتن کار می کردند،فداکاری های بسیاری انجام دادند،هزاران زن دست تنها کارهای خانه را بر عهده گرفتند یا خانواده شان را آواره کردند و برای همراهی با شوهرانشان به لوس آلاموس یا دیگر مراکز مهم بردند،این همسران اسباب و وسایل مورد نیازشان را برداشتند و رهسپار بیابان شدند،در حالی که دقیقاً نمی دانستند شوهرانشان چه می کنند یا چه موقع به خانه باز می گردند،هنگامی که این خانواده ها به نیومکزیکو رسیدند،از بسیاری از امکانات رفاهی که به آن عادت داشتند محروم شدند و کمبود آب و دیگر ضروریات روزانه را تحمل کردند،زنان اغلب گذشته از خانه داری،مسئولیت کارهای دیگر را نیز بر عهده داشتند،مدرسه هایی برپا شد و برای فعالیت کودکان طرح های دیگری ریخته شد،به گونه ای که تا حد امکان زندگی آنان به روال عادی برگردد. همان طور که کارها پیش می رفت تعداد خانوارها هم افزایش می یافت؛در سال ۱۹۴۴،کاترین،دختر رابرت اوپنهایمر و همسرش کیتی،به دنیا آمد،او یکی از دویست و هشت نوزادی بود که در خانواده های مقیم لوس آلاموس به دنیا آمده بودند.

کیتی (کاترین) همسر اوپنهایمر
بت که همکارانش به وی لقب کشتی جنگی داده بودند به خاطر روش های محاسباتی دقیق و سنجیده اش مشهور بود،پنج گروه وابسته دیگر تحت سرپرستی بت بودند؛گروه هیدرودینامیک انفجار و چیزی که سالها بعد سوپر یا بمب هیدروژنی نامیده شد (تحت سرپرستی ادوارد تِلر)؛ گروه نظریه انفجار محاسبات،آی.بی.ام و آزمایش های وابسته به آن (تحت سرپرستی رابرت سِربِر)؛ گروه آزمایش ها،محاسبات کارساز و هیدرودینامیک تشعشعی (تحت سرپرستی ویکتور وایسکوف)؛ گروه مشکلات انتشار (تحت سرپرستی ریچارد فاینمن)؛ و گروه محاسبات (تحت سرپرستی دی.ای.فلاندرز)
تازه واردها در سانتافه از قطار پیاده می شدند؛در آنجا دوروتی مَکیبن به استقبالشان می رفت،او مسئول روابط عمومی پروژه در سانتافه بود،از جمله وظایف او عبارت بود از سازماندهی حمل و نقل و آمد و شد به لوس آلاموس،کمک به افراد برای بار کردن اثاثیه شان و آشنا ساختن تازه واردها با محیط اطرافشان،وی بعدها در این باره نوشت:
آنها از راه می رسیدند؛روحشان ناآرام بود،از نفس افتاده،دچار کمبود خواب،پریشان و خسته…بیشتر آنها درباره چیزی که در انتظارشان بود مضطرب و کنجکاو بودند،آنها آزمایشگاه های فیزیک،شیمی و متالورژیشان را ترک کرده بودند،خانه هایشان را فروخته یا اجاره داده بودند،دوستانشان را فریب داده بودند (به سبب محرمانه بودن پروژه) و راهی جهانی شده بودند غیر قابل پیش بینی.
اتومبیل ها آنها را از جاده ای سربالا و پرپیچ و خم و پردست انداز و خاکی سرانجام به مقصد نهاییشان یعنی لوس آلاموس می رساندند.
تدابیر امنیتی سفت و سخت
گرووز در لوس آلاموس تدابیر امنیتی سفت و سختی برقرار کرد،ارتباطات به دقت کنترل می شد و هر زمان که امکان داشت اسم رمز به کار برده می شد،استفاده از واژه فیزیکدان ممنوع بود و آنها را فقط مهندس می نامیدند و همچنین به هرکس لقب ویژه ای داده بودند،دانشمندان شهیر نامهای تازه ای پیدا کردند،مثلاً انریکو فرمی نامش شد یوجین فارمِر،نیلز بور هم شد نیکولاس بِیکر.
هیچ کس اجازه نداشت واژه بمب را به کار برد؛ به جای آن واژه گَجِت (ابزار) یا بیست (حیوان) را به کار می بردند،گرووز اصرار داشت که دانشمندان هیچ اطلاعاتی با یکدیگر رد و بدل نکنند مگر آن که این کار بسیار ضروری باشد. دانشمندان حتی اجازه نداشتند درباره کارشان با همسر و فرزندانشان صحبت کنند،در مورد تمام نامه هایی که به محل وارد یا از آن خارج می شدند،سانسور برقرار بود.
به همین ترتیب مسافرت هم دغدغه ی مهمی بود؛هرگاه کسی از آزمایشگاه های لوس آلاموس خارج می شد،مأموران امنیتی او را تعقیب می کردند و افراد برای ورود و خروج از شهرک باید از دو ایستگاه نگهبانی رد می شدند،نگهبانان مسلح و سواره اطراف ساختمان های پایگاه کشیک می دادند،اطراف این ساختمان ها را سیم خاردار هم کشیده بودند،حتی در مراکز پایگاه،هیچ یک از افراد گروه یا خانواده هایشان نمی توانستند آزادانه رفت و آمد کنند،ولی همه ی افراد لزوم چنین تدابیر امنیتی را درک می کردند،ریچارد فاینمنِ فیزیکدان در این باره بعدها چنین نوشت:
سانسور و همین طور بازرسی در درهای ورودی و مواردی از این دست ناراحتی چندانی برای افراد ایجاد نمی کرد به هر حال… این مسئله قابل درک بود که چنین مقرراتی باید اجرا شود،در حقیقت بیشتر شکایات مبنی بر این بود که تدابیر امنیتی در بعضی محل ها چندان محکم نیست،در حصارهای بیرونی سوراخ های بزرگی وجود داشت که یک نفر ایستاده می توانست از آنها بگذرد،من یک سرگرمی برای خود یافته بودم؛از در ورودی بیرون می رفتم و از سوراخ حصار وارد می شدم و بعد باز هم از در خارج می شدم و دوباره از سوراخ حصار وارد می شدم؛ آن قدر این کار را انجام می دادم تا آنکه آن گروهبان بیچاره دم در ورودی،کم کم متوجه می شد که این آدم (من) چهار بار از محل خارج شده بدون آن که یک بار هم وارد شود.

ریچارد فاینمن فیزیکدان آمریکایی
گام های اولیه
کار در آزمایشگاه های لوس آلاموس با گروهی کوچک و لوازم و تجهیزات عاریه ای آغاز شد،دانشگاه هاروارد برای لوس آلاموس یک سیکلوترون فرستاد؛دانشگاه ایلینویز یک دستگاه شتابنده (تندکن)؛ و دانشگاه ویسکانسین دو دستگاه شتابنده الکترواستاتیک.
از آنجا که در ماههای اول،مواد شکافت پذیری نبود که دانشمندان با آن کار کنند،توجه به پژوهشهای پایه ای معطوف شد؛به طوری که این دانشمندان به تجزیه و تحلیل بخش هایی از فیزیک،شیمی و متالوژی پرداختند که با بمب ارتباط داشت،بعد ها دانشمندان وقت بیشتری صرف فناوری کردند،فناوری در زمینه ی مهندسی خود بمب.
دانشمندان متوجه مسئولیت های سنگین و الزامات اخلاقی در حوزه کاری خود بودند،آنها می دانستند و اکثراً پذیرفته بودند که فعالیتشان برای ساختن سلاحی است که قدرت تخریبی فوق العاده ای دارد؛جوزف او.هيرشفِلدر،شیمیدانی که در لوس آلاموس کار می کرد به یاد می آورد که:
همه موافق بودند که باید جلو هیتلر و ژاپنی ها را گرفت تا دنیای آزاد را نابود نکنند؛این مسئله ای صرفاً آکادمیک نبود؛دوستان و خویشاوندان ما کشته می شدند و ما به شدت نگران بودیم.
گذشته از اینها دانشمندان بر این باور بودند که با دشمن در حال مسابقه اند،دشمنی که برای به کار بردن بمب اتمی اندک تردیدی نخواهد کرد،یوجین ویگنر بعدها در مصاحبه ای چنین گفت:
به اعتقاد من در ساختن بمب اتمی هیچ چاره و انتخاب دیگری نداشتیم؛اکتشاف اولیه که این کار را ممکن می کرد در آلمان انجام شده بود و ما فکر می کردیم که دانشمندان آلمانی در ساخت سلاح هسته ای از ما جلوترند،من حتی از تصور این که اگر آلمان ها پیش از ما موفق می شدند چنین سلاحی به دست آورند چه اتفاقاتی روی می داد،تنم به لرزه می افتد.
مسابقه با زمان
در سال ۱۹۴۴ پروژه بمب به سرعت در حال پیشرفت بود،دانشمندان،تکنیسین ها و گروه پشتیبانی ساعت های طولانی در کارخانه ها،آزمایشگاه ها و ادارات مشغول کار بودند،گرووز و کارمندان نظامی اش در تهیه ی مواد و وسایل مورد نیاز بسیار قاطع و ماهرانه عمل می کردند،سال ها پس از این جریانات،ويكتور وايسكوفِ فیزیکدان کوشید تا برخی از کارهای پرمخاطره ای را که او و همکارانش در لوس آلاموس باید انجام می دادند بیان کند:
لازم بود آنچه در یک انفجار هسته ای رخ می دهد،تمام جنبه هایش به لحاظ نظری پیش بینی شود تا بتوان ساختن بمب را طرحریزی کرد؛این پیش بینی از آن نظر بود که فرصت آزمایش های متعدد نداشتیم؛هنوز ماده ی شکافت پذیری در دسترس نداشتیم،جزئیات فرایند شکافتن بایستی فهم می شد؛آهسته شدن حرکت نوترون ها در ماده و همچنین تئوری انفجار بیرونی و درونی در موقعیت های کاملاً جدید،بایستی بررسی می شد؛فیزیکدانان هسته ای بایستی در عرصه هایی از فیزیک و فناوری که برایشان ناشناخته بود خبره می شدند.

زندگی در لوس آلاموس برای خانواده ها به سختی می گذشت
با وجود بسیاری از ناشناخته ها که دانشمندان با آنها سر و کار داشتند،در هر مرحله ای از پروژه سرعت عمل ضروری بود،اوپنهایمر بعدها گفت: موعد مقرر هرگز تغییر نمی کرد،موعد مقرر عبارت بود از هرچه سریعتر؛این بستگی داشت به این که ما چه موقع آمادگی داشتیم،چه موقع مواد لازم آماده می شد و چه مقدار مواد احتیاج داشتیم.
ساختن مواد
منظور از واژه مواد که اوپنهایمر از آن صحبت می کرد،مواد شکافت پذیر بود،بدون اورانیوم ۲۳۵ یا پلوتونیوم کافی،هیچ بمبی ساخته نمی شد،تا سال ۱۹۴۳ هیچ یک از این دو ماده یاد شده به اندازه کافی فراهم و تولید نشده بود،حتی به اندازه ای که بتوان با چشم غیر مسلح آن را دید،چه برسد به این که با آن بمب اتمی ساخت.
ژنرال گرووز به محض آن که در سال ۱۹۴۲ این مأموریت به او محول شد تلاش کرد این مشکل را حل کند،در پاییز آن سال وی دستور داد تا ۱۲۵۰ تن اورانیوم با کیفیت عالی از کنگوی بلژیک خریداری شود،پس از آن به سرعت در پی یافتن مکانی برای ساخت کارخانه ای برآمد تا در آنجا به تولید مواد شکافت پذیر بپردازند،وی مکانی در نزدیکی ناکسویل در تِنِسی انتخاب کرد که برای به عمل آوردن اورانیوم مناسب بود،دستگاه های هیدروالکتریک در طول رودخانه تنسی مقدار بسیار زیادی انرژی تولید می کردند که مورد نیاز کارخانه های ساخته شده بود،نیاز این کارخانه ها به نیروی برق به اندازه ای زیاد بود که مصرف برق ناحیه اوک ریج از بیست درصد برق مورد نیاز شهر نیویورک پیشی می گرفت.
بیش از هزار نفر از سکنه حوالی اوک ریج بنا به دستور وزارت جنگ خانه هایشان را تخلیه کردند،ساختن آزمایشگاه ملی در اوک ریج که در ماه فوریه آغاز شد،تسهیلات آزمایشگاهی گسترده ای فراهم آورد،هزاران کارگر صدها ساختمان برپا کردند و در خود شهرک نیز صدها خانه ی جدید برای کارمندان ساخته شد،در تنسی سه کارخانه برای تولید اورانیوم ۲۳۵ ساخته شد،همچنین در اوک ریج طرح ساخت یک رآکتور هسته ای برای عمل آوری پلوتونیوم برای استفاده در آزمایش ها ریخته شد،ساخت این رآکتور مخصوص نه ماه به طول انجامید.
صنایع آمریکا کمک های زیادی به این پروژه کردند،از جمله مواد صنعتی،ماشین آلات و خدمات صنعتی و کمک هایی هم به پروژه منهتن کردند،مثلاً شصت هزار گلوله استوانه ای شکل اورانیوم که مورد نیاز کارخانه اوک ریج بود از طرف کارخانه آلومینیوم سازی آمریکا در پوشش های آلومینیومی برای آن کارخانه ارسال شد.
نگرانی بزرگ دیگر در این زمینه،مسئله ی ایمنی و سلامت در کارخانه های عمل آوری مواد بود،دانشمندان می دانستند ذراتی که مواد رادیواکتیو پرتاب می کنند ممکن است آسیب های جدی برای سلامت انسان داشته باشند،کارخانه ها با دیوارهای بتونی ضخیم ساخته شده بودند تا تشعشعات را در خود نگه دارند. سیستم های تهویه مخصوص و نیز سیستم های کنترلی دیگری نصب شده بودند و همچنین آژیرهایی که هنگام افزایش رادیواکتیویته به صدا در می آمدند. این دستگاه ایمنی به طور مرتب کنترل می شد،آرتور کامپتون،که از جمله وظایفش رسیدگی به وضع کارخانه ها بود،موارد احتیاطی و ایمنی کارگران را در اوک ریج بررسی و کنترل می کرد،کارگران هنگام عمل آوری مواد رادیواکتیو از دستکش،ماسک و لباس محافظ استفاده می کردند و تک تک لباس های آنها بعد از اتمام کار به صورت ویژه ای شسته و ضدعفونی می شد تا تشعشع نداشته باشند.
کارگران از جداکننده ی الکترومغناطیس و فرایندی موسوم به انتشار گازی استفاده می کردند تا با جداسازی اورانیوم ۲۳۵ از اورانیوم ۲۳۸ اورانیوم خالص به دست آورند،فرایند انتشار گازی بسیار آهسته پیش می رفت،زیرا به صدها نوع کار و هزاران مایل لوله نیاز داشت،از هر دو تُن اورانیوم ناخالص،مقدار کمی،با قطر کمتر از یک اینچ به دست می آمد،کارخانه ی دیگری در هَنفورد واشینگتن برپا شد،گرووز برای این کار زمینی به مساحت ۱۲۵۰ کیلومتر مربع خریداری کرد،هدف از برپایی کارخانه هنفورد که در جنوب شرقی ایالت واشینگتن،در ناحیه ی دورافتاده ای واقع در شمال رودخانه ی کلمبیا واقع شده بود،تولید پلوتونیوم جهت استفاده در واکنش ها و فرایندهای شیمیایی بود،ژنرال گرووز که خود بومی منطقه فورت لوئیسِ واشینگتن بود،از این جهت هنفورد را انتخاب کرد که این ناحیه با این که جمعیتی پراکنده و اندک داشت،اما به انرژی الکتریکی کافی دسترسی داشت،انرژی ای که از سد تازه ساخته شده گرندکولی تأمین می شد تا این کار شاق پیش برود،بسیاری از این پانزده هزار نفری که برای ساخت اولین رآکتور پلوتونیوم جهان در هنفورد گرد آمده بودند،از ایالت های دیگر آمده بودند،در میان آنها جوانی بیست و سه ساله به نام دان اِبِن بَک بود؛وی در سال ۱۹۴۳ در کارخانه دوپون در کنکاکی واقع در ایلینویز به کار ساختن ماده ی منفجره ی تی ان تی مشغول بود که رئیسش از او پرسید آیا مایل است در کاری فوق محرمانه در راه رسیدن به اهداف جنگ در نقطه ای دور در غرب همکاری کند؟ اِبِن بَک پاسخ مثبت داد،با این که حتی نمی دانست محل کار در کجا واقع شده است،وی بعدها به خاطر آورد و گفت ما سوار قطار شدیم،تنها چیزی که می دانستیم آن بود که ما راهی ایالت واشینگتن هستیم؛تازه این نکته را هم از نوشته ی روی بلیت هایمان فهمیدیم.
کارکنان هر دو کارخانه ساعت های طولانی کار می کردند و در خانه های نه چندان مناسب و آن هم در تنهایی سر می کردند،از آنجا که کارشان در کارخانه بسیار سری بود حق نداشتند حتی به خانواده هایشان بگویند مشغول چه کاری هستند،مشاهده ی منظره ی مردان قوی بنیه ای که به جای خدمت در ارتش در کارخانه ها کار می کردند،افراد از زیر کار در رو آماده به خدمتی را تداعی می کرد که به سبب طرد شدنشان در این کارخانه ها مشغول کار بودند.

جمعی از دست اندرکاران پروژه منهتن در لوس آلاموس
در چهارم نوامبر ۱۹۴۳ نخستین واکنش شکافنده خودنگهدار (دومین واکنش از این نوع در تاریخ) در یک رآکتور در اوک ریج انجام شد،هدف از ساخت این رآکتور بزرگ گرافیتی،تولید مقادیری پلوتونیوم برای آزمایش های پژوهشی بود،بیش از یک سال وقت لازم بود تا کارخانه اوک ریج یا هنفورد بتوانند به اندازه ی کافی مواد شکافت پذیر برای ساخت بمب تولید کنند،پیشرفت به صورت اسفناکی کند بود،کارخانه اوک ریج در مارس ۱۹۴۴ یک نمونه از پلوتونیوم تولید کرد،این نمونه به اندازه ای کوچک بود که چشم غیرمسلح تازه می توانست آن را ببیند،این ماده ی کمیاب را در یک لوله ی آزمایشگاهی گذاشتند و به شیکاگو فرستادند تا در یک آزمایش مقدماتی از آن استفاده کنند،ولی این محموله هرگز به مقصد نرسید،دانشمندی که مسئول بردن این لوله ی آزمایشگاهی بود،سی و شش ساعت گذشته را نخوابیده بود و لوله از دست خسته و لرزانش به زمین افتاد. کارخانه های اوک ریج و هنفورد بدون اتلاف وقت و شبانه روزی کار می کردند تا برای بمب هایی که در لوس آلاموس طرح ریزی می شدند پلوتونیوم و اورانیوم ۲۳۵ تولید کنند،در سراسر آمریکا هزاران دانشمند،ریاضیدان،تکنیسین،مکانیک،کارمند و افراد دیگری زمان و دانش خود را صرف کمک به اجرای پروژه بمب کردند،آنها نیز مانند مردان ساکن لوس آلاموس می دانستند که اگر بخواهند ساختن بمب را قبل از دشمن به پایان برسانند،باید سریع و دقیق کار کنند.
روزهای هجده ساعته
در پایان سال ۱۹۴۴ در لوس آلاموس،هزار و پانصد دانشمند،مهندس و تکنیسین کار می کردند،به طور معمول افراد در هفته شش روز هجده ساعته کار می کردند،خود اوپنهایمر غالباً ساعت های بیشتری کار می کرد،هفته ای شش روز و به ندرت در شبانه روز چهار ساعت می خوابید،روزهای آنها پر بود از تصمیمات و پروژه های چالش برانگیز و غالباً ناکام،کارگران برای کاستن از خستگی و فشار کاری به دنبال زمان هایی برای تفریح بودند،تفریحاتی مثل اسکی،گردش،اسب سواری و سایر ورزش های دسته جمعی،آنها مهمانی هایی ترتیب می دادند و از دورهمی های گاه و بیگاه لذت می بردند،ورق بازی می کردند،آواز می خواندند یا صرفاً درباره ی موضوعات متفرقه صحبت می کردند،شوخی کردن از تنش آنها میکاست،به همین ترتیب محض سرگرمی گاهی شرط بندی هم می کردند،شرط بندی بر سر چند دلار که آیا این آزمایشی که در پیش است به موفقیت می انجامد یا خیر،دانشمندان نیز راه هایی پیدا کردند تا کار را با تفریح درآمیزند،مثلاً هانس بت و ریچارد فاینمن با هم مسابقه می گذاشتند که کدام یک می تواند فلان معادله را زودتر حل کند.

دانشمندان در لوس آلاموس سعی می کردند با شوخی و تفریح از فشار کاری بکاهند
افرادی که در پروژه کار می کردند از نظر اقامت خانواده هایشان در منازل نامناسب و ساعات طولانی کار کردن،فداکاری های بزرگی انجام می دادند. بعدها بسیاری از آنان گفتند با همه این مشکلات برای این رویداد بی نظیر ارزش قائل بودند،به خاطر هیجان اکتشاف و همچنین صمیمیت و رفاقت و باور به این مسئله که آنها کاری بی نهایت مهم انجام می دادند.
اوپی
با آن که اوپنهایمر قبلاً ریاست نهادی را بر عهده نداشت،اما در این پروژه ثابت کرد کاملاً توانایی رهبری و ایجاد انگیزه در کارکنانش را دارد و میتواند به آنها کمک کند به صورت گروهی کار کنند؛اوپی نامی که غالباً او را با آن صدا می کردند در همه جای لوس آلاموس دیده می شد که بر تمام جنبه های نظری،تکنیکی و آزمایشی پروژه نظارت می کرد،این فیزیکدان بلند و لاغراندام همیشه هر جا که لازم بود حاضر می شد تا به همکارانش کمک کند.
پاره ای اوقات ممکن بود در کنار در ورودی یک سالن کنفرانس دیده شود که با دقت به حاضران نگاه می کند و به سخنانشان گوش می دهد،هنگامی که عده ای درباره فرمول یا نظریه ی دشواری با هم جدل می کردند،ممکن بود اوپنهایمر وارد بحثشان شود،چند سؤالی در آن زمینه بکند بعد آنها را راهنمایی کند یا چند خط و فرمول بر روی تخته سیاه بنویسد.

نمایی از لوس آلاموس
هرچند بیشتر اوقات دانشمندان در برنامه های زمانی نامشخص کار می کردند،مقامات و دانشمندانی که برای بازدید به لوس آلاموس می آمدند،تحت تأثیر سرعت و بازدهی کار گروه هایی قرار می گرفتند که در زمینه ی ساخت بمب کار می کردند،مثلاً آرتور کامپتون می دید که ایده ها با سرعت عجیبی شکل می گیرند و توسعه می یابند.
تجهیزاتی که معمولاً برای ساختنشان سال ها وقت لازم بود در اینجا ظرف مدت چند ماه ساخته می شدند،در اواخر تابستان سال ۱۹۴۴ اوپنهایمر اغلب خسته و بی رمق بود،وزنش به حدود پنجاه کیلوگرم رسیده بود،در حالی که قدش نزدیک به دو متر بود،سایر دانشمندان و کارکنان در لوس آلاموس به دلیل کار بیش از اندازه خسته بودند،با وجود این هیچ یک از آنها استعفا نداد یا به علت خستگی جسمی یا روحی کار را ترک نکرد،شاهدان این جریان بر این باور بودند که علت اصلی باقی ماندن اعضای گروه در لوس آلاموس همان کاردانی و مهارت اوپنهایمر در امر رهبری و مدیریت بود،لورا فرمی بعدها در این باره چنین نوشت:
اوپی نشان داد که رئیسی فوق العاده است،روح واقعی پروژه،او با روش آرام و بی سر و صدایش از همه چیز باخبر بود و با همه ارتباط برقرار می کرد،درک عمیق وی از تمام مراحل پژوهش – بخش آزمایشگاهی،نظری و فنی – این امکان را به وی می داد تا تمام این وجوه را با یکدیگر هماهنگ سازد و کار را سرعت بخشد.

اوپنهایمر در کنار اینشتین
طراحی گجت
دانشمندان در لوس آلاموس هر روز با مشکلات پیچیده ای دست و پنجه نرم می کردند،ریچارد فاینمن بیست و چهار ساله که یکی از جوانترین دانشمندان در لوس آلاموس بود می گفت،پیش از هر اقدامی بایستی به چهار سؤال اساسی پاسخ می دادیم:
۱) بزرگی بمب ها چه اندازه باید باشد؟جرم بحرانی برای مواد چقدر باید باشد؟
۲) بهترین مواد برای ایجاد واکنشی که باعث شود تمام نوترون ها متوجه اورانیوم یا پلوتونیوم گردند چیست؟
۳) اورانیوم مورد نیاز تا چه حد باید خالص باشد؟
۴) یک انفجار هسته ای تا چه میزان امواج شوک آور،حرارت و نور ایجاد خواهد کرد؟
هم برای بمب های اورانیومی و هم پلوتونیومی دانشمندان بایستی راهی پیدا می کردند که به صورت آنی و ناگهانی مواد شکافت پذیر کافی کنار هم قرار می گرفتند تا به جرم بحرانی برسد(کمترین مقدار جرمی که بتواند واکنش زنجیره ای ایجاد کند و آنا انفجار صورت گیرد) همچنین ضرورت داشت دانشمندان مطمئن شوند بمب ها درست در لحظه ی تعیین شده پرتاب شوند و نه زودتر،هنگامی که دانشمندان طرح های ساخت بمب را یکی پس از دیگری بررسی می کردند،متوجه شدند که اورانیوم در صورتی می تواند به موقع منفجر شود که یک وسیله ی ساده ی تفنگ مانندِ دوبخشی،درون بدنه ی بمب کار بگذارند،دو پاره کمتر از جرم بحرانی باید به سرعت به سوی یکدیگر شلیک کنند تا به حد جرم بحرانی برسند،کار گذاشتن یک ماشه ی انفجاری استاندارد،انفجار بمب را تا حدودی آسان می کند،طرح ساخت پسر کوچک – لقبی برای بمب اورانیوم ـ به نظر قابل اعتماد می آمد ولی هیچ تضمینی وجود نداشت که بتوان به اندازه ی کافی اورانیوم شکافت پذیر برای ساختن یک بمب تهیه کرد تا چه رسد به چند بمب،طرح ساخت بمب پلوتونیومی معروف به مرد چاق پیچیده تر بود زیرا انفجار پلوتونیوم دشوارتر است،طبق محاسبات دانشمندان،جرم فوق بحرانی برای پلوتونیوم شانزده کیلوگرم بود،این مقدار بسیار بیش از آن چیزی بود که کارخانه های اوک ریج و هنفورد بتوانند تولید کنند،با استفاده از مقداری اورانیوم ۲۳۸ که به شکل لفاف اطراف پلوتونیوم را بپوشاند،مقدار پلوتونیوم مورد نیاز کمتر می شد،بمب پلوتونیومی نسبت به بمب اورانیومی برای انفجار نیازمند مکانیسم انفجاری غیراتمی قوی تر بود و شیوه ی ایجاد انفجار در آن متفاوت بود و دست یافتن به طرح کارآمدتر نیازمند مدت زمان بیشتری بود،بعدها هانس بت در این باره گفت: تا تابستان ۱۹۴۴ نتیجه کارمان فقط ناکامی و شکست بود.
با استفاده از روش آزمون و خطا و نیز پیوستن دانشمندان جدیدی به جمع آنها،سرانجام این گروه به موفقیت رسید،دو دانشمند به نام های ست نِدرمایر،از کلتِک و جورج کیستیاکوفسکی،در زمینه ی انفجار بمب پلوتونیومی ایده های امیدبخشی عرضه کردند،مرد چاق (این لقب را به علت شکل گرد بمب به آن داده بودند) تشکیل می شد از یک توپ (هسته) پلوتونیومی که در مرکزش یک چاشنی نوترون قرار داده بودند و اطرافش را فضایی تقریبا دومتری حاوی مواد انفجاری فوق العاده نیرومند احاطه کرده بود.
در خلال تابستان سال ۱۹۴۴ که پروژه رو به پیشرفت بود،نیروهای نظامی آمریکا در مجموعه جزایری در اقیانوس آرام به نام ماریانا که شامل سایپان،تینیان و گوام می شد با ژاپنی ها در جنگ بودند،این جزایر از نظر مقامات نظامی آمریکا بهترین پایگاه های هوایی محسوب می شدند که بتوان از آنجا خاک ژاپن را بمباران کرد. اوپنهایمر پیش بینی کرد تا پایان تابستان بعدی موفق خواهند شد سه عدد بمب بسازند و پیش بینی اش درست از آب درآمد،وی به گرووز گفت که مواد و وسایل لازم را برای ساختن یک بمب اتمی اورانیومی و دو بمب اتمی پلوتونیومی در اختیار خواهند داشت،حالا دیگر ساخت سلاح های اتمی داشت به واقعیت تبدیل می شد.
آیا این کار شدنی است؟
در اواخر سال ۱۹۴۴ حدود دویست هزار نفر در سراسر آمریکا در تقریباً چهل آزمایشگاه و کارخانه در کار ساخت بمب اتم بودند،پروژه ی منهتن که در آغاز با بودجه ای چندهزار دلاری شروع شده بود حال تا این زمان میلیون ها دلار صرفش شده بود و تا اتمام پروژه هزینه آن به دو میلیارد دلار می رسید،این هزینه ها و فعالیت های جمعی در راه به نتیجه رسیدن بود،در دسامبر ۱۹۴۴ هر روز در اوک ریج نود گرم اورانیوم غنی شده تولید می شد،به همین ترتیب در هنفورد هم به میزان زیادی پلوتونیوم تولید می شد،در ماه دسامبر،دانشمندان در لوس آلاموس به ساخت یک بمب انفجاری کاربردی نزدیک شده بودند.
آماده سازی دقیق
ساخت بمب اتمی در تابستان سال ۱۹۴۵ در مراحل پایانی اش بود،پلوتونیوم به اندازه کافی (به اندازه ی یک پرتقال) در کارخانه هنفورد برای ساخت یک بمب آزمایشی و در اوک ریج نیز اورانیوم ۲۳۵ به اندازه کافی برای ساختن دو بمب تولید شده بود،اکنون دانشمندان مشغول طراحی پوشش بیرونی این دو نوع بمب بودند،پسر کوچک اندازه اش از حدود پنج متر به کمتر از سه متر تقلیل یافته بود و دانشمندان اطمینان داشتند که این بمب آن گونه که انتظار می رود عمل خواهد کرد.

بمب پسر کوچک

بمب مرد چاق
شکل و طرح مرد چاق همیشه بحث برانگیز بود،آزمایش های پرتاب بمب با مرد چاق انجام شد،بمبی که پوشش بیرونی آن مجهز به مواد منفجره ی معمولی بود،ولی این آزمایشهای اولیه به شکست انجامید،زیرا بمب ها به هدف نخوردند،آزمایش مربوط به این انفجار موجب بروز نگرانی هایی شد که مبادا سیستم لنس کار نکند،ولی هنگامی که هانس پت این مسئله را بررسی کرد،گزارش داد که ابزار به کار رفته در این آزمایش قابلیت آن را ندارد که تعیین کند این سیستم کار میکند یا نه.
پژوهشگران برای آگاهی از آن که آیا مرد چاق کار می کند یا نه تصمیم گرفتند خود بمب را آزمایش کنند،این آزمایش که ترینیتی نامیده شد،در صحرایی دوردست واقع در ۳۴۰ کیلومتری جنوب لوس آلاموس در محلی دورافتاده و ایمن به نام آلاموگوردو انجام می شد،دامنه ی پیش بینی ها از نتیجه ی این آزمایش از شکست مطلق تا نگرانی از آتش گرفتن اتمسفر زمین بود،فرمی با صدای بلند هشدار می داد که چه بسا این انفجار بمب،تمام ایالت نیومکزیکو را خاکستر کند. اوپنهایمر در ژوئیه ۱۹۴۵ در پیامی بسیار محرمانه و رمزی به آرتور کامپتون اطلاع داد که آنها می توانند برنامه سفر ماهیگیری خود را بعد از ۱۵ ژوئیه با در نظر گرفتن وضع آب و هوا شروع کنند،کامپتون منظور اوپنهایمر را فهمید: بمب به زودی آزمایش خواهد شد.
گروهی به رهبری جورج کیستیاکوفسکی و یک کارشناس مواد منفجره به نام اَلوان وِسِم،بمب و ترکیبات منفجره اش را به محل آزمایش بردند،شنبه ۱۴ ژوئیه دو روز پیش از اجرای آزمایش ناریس بردبِری،فیزیکدان،سرپرستی گروهی را به عهده گرفت که بمب پلوتونیومی را سوار و آماده می کردند،آماده کردن آنها تمام روز وقت می برد،دو نفر هسته پلوتونیومی بمب را بر روی یک برانکار به سوی زمین صفر حمل می کردند،جایی که قرار بود بمب منفجر شود،آنها با احتیاط تمام هسته را به داخل بمب منتقل کردند و مواظب بودند که مبادا بر اثر اشتباهی واکنش زنجیره ای صورت بگیرد،هنگامی که روی بمب کار می کردند،شمارشگر گایگر را به کار انداختند تا از میزان تشعشع درون بمب آگاه شوند،بردبری در یادداشت هایش در این باره نوشته است که کار بسیار آهسته صورت می گرفت و او با لحنی نیمه شوخی از همقطارانش خواست تا در محوطه،دنبال رد پای خرگوش و شبدر چهار برگ بگردند؛چرا که بنا به یک باور قدیمی اینها خوش شانسی می آورند.
هنگامی که هسته یعنی مواد را به داخل بمب ریختند،جرثقیلی مرکز ثقل بمب را گرفت و آن را بالا برد،اما اشکالی پیش آمد،هسته بزرگتر از آن بود که داخل بمب جای گیرد،چه اتفاقی روی داده بود؟ رابرت تچر یکی از دانشمندان گروه،به این نتیجه رسید که بر اثر گرمای تابستان پلوتونیوم فعال داخل هسته طی این سفر از لوس آلاموس به این نقطه منبسط شده است،فلز پس از خنک شدن حجمش کاهش یافت و داخل بمب جای گرفت.

بمبی که در آزمایش ترینیتی منفجر شد
وزن مرد چاق پس از کامل شدن به حدود پنج تُن می رسید،قرقره های جرثقیل به کار افتادند و بمب را که ارتفاعش حدود ۳/۵ متر و پهنایش حدود ۱/۵ متر بود،بالای برجی سی متری بردند،اعضای گروه تمام طول شب به نوبت کشیک بمب را می دادند.
ساعات پایانی
اوپنهایمر برای آخرین بازرسی روز یکشنبه به زمین صفر رفت،با فرارسیدن شب بازدیدکنندگان به تدریج در محوطه آزمایش گرد آمدند،این بازدیدکنندگان عبارت بودند از کارکنان لوس آلاموس،نظامیان،مقامات دولتی و یک روزنامه نگار به نام ویلیام ال.لارنس از روزنامه نیویورک تایمز،چادرهای محل اقامت بازدیدکنندگان بر روی تپه ای به نام کامپانا برپا شده بود،آنها در کیسه خواب می خوابیدند و در همان چادرها هم شام می خوردند،آنها برای محافظت از خود در برابر اشعه ای که در طول آزمایش ساطع می شد از کرم های ضد آفتاب و عینک های تیره مخصوص استفاده می کردند،دستورهای اکیدی برای حفظ ایمنی و سلامت صادر شد،از جمله آن که به هنگام انفجار در سنگرها یا خاکریزها بر روی شکم دراز بکشند.
آن شب در سراسر ناحیه طوفانی برپا شد که با خود باد و باران شدیدی به همراه داشت،بمب در بالای برج تکان تکان می خورد،در همان نزدیکی رعد و برقی اصابت کرد،جوزف مکیبنِ فیزیکدان،شب را در زمین صفر به نگهبانی محوطه پرداخت،در ساعت دو بعد از نیمه شب مکیبن بر اثر رگبار و صدای تندر از خواب بیدار شد،رعد و برق آسمان را روشن می کرد،اوپنهایمر و گرووز پس از دیدار با کارشناس هواشناسی تصمیم گرفتند آزمایش را به تعویق اندازند و آن را حدود یک ساعت و نیم دیرتر یعنی ساعت چهار بامداد انجام دهند،آنها نگران این بودند که باد و باران شدید اثر نامطلوبی بر آزمایش انفجار و توانایی آنها در اندازه گیری دقیق تأثیرات موج بگذارد و ریزش اتمی رخ بدهد،باران بند آمد و آمادگی برای پیشبرد آزمایش طبق جدول زمانی جدید صورت گرفت،گرووز به یاد می آورد که
وقتی ما به دقایق نهایی رسیدیم،سکوت سنگین تر شد،من در مکان مقرر (در کمپ اصلی) بودم بین (وانیوار) بوش و (جیمز) کوننت،همان طور که در ثانیه های آخر دراز کشیده بودم،تنها فکرم این بود که اگر شمارش معکوس به صفر برسد و هیچ اتفاقی نیفتد چه کار باید بکنم.
شمارش معکوس در تاریخ
فرکانس رادیویی ای که افراد حاضر در این محل و ساکنان لوس آلاموس برای ارتباط با یکدیگر استفاده می کردند،همان فرکانسی بود که فرستنده ی رادیویی به نام صدای آمریکا از آن استفاده می کرد،این ایستگاه فرستنده در همان نزدیکی ها بود،آن صبح دوشنبه،فرستنده رادیویی موسیقی چایکوفسکی پخش می کرد.
با شروع شمارش معکوس در چند ثانیه مانده به ساعت ۵:۳۰ بامداد،نگرانی و اضطراب به اوج خود رسید،یک رشته نور سبز درخشان به نشانه ی اخطار به فضا فرستاده شد،رابرت اوپنهایمر در حالی که عینک تیره محافظ بر چشم داشت،کنار یک تیر ایستاده بود،گویی می خواست خود را محکم نگه دارد،او تصمیم داشت که آزمایش را از درون یک سنگر تماشا کند،اغلب افراد ساکت بودند،مکیبن آخرین فردی بود که از برج نگهدارنده ی بمب دور شد،او آخرین بازدید را به عمل آورد و پس از آن کلید زمان سنج اتوماتیک را چرخاند،بعد از آن با سرعت خود را به اتومبیلش رساند و به سمت پناهگاه زیرزمینی در سه کیلومتری اش حرکت کرد.
قارچ غول آسا
بمب در ساعت ۵:۲۹:۴۵ منفجر شد و برجی را که رویش قرار داشت به بخار تبدیل کرد و آسمان را که هنوز تاریک بود با نور سفید و خیره کننده ای روشن کرد،پس از این انفجار مهیب مکیبن کلید دیگری را زد که با کنترل از راه دور دستگاه های مخصوص اندازه گیری شدت انفجار را فعال می کرد،سپس با شتاب از آنجا خارج شد تا نتایج انفجار را ببیند،بعدها وی به یاد آورد که آنچه دیدم یک توپ بزرگ آتشین بود با رنگهای بسیار درخشان و فوق العاده پرتلاطم،رنگ آن چیزی بود بین سرخ و ارغوانی؛در آن لحظه مکیبن با خود می اندیشید که با این موفقیت،جنگ به زودی به پایان خواهد رسید.

لحظه انفجار در آزمایش ترینیتی
این توپ آتشین اتمی با سرعت ۱۱۰ متر بر ثانیه رو به بالا می رفت،قدرت انفجاری آن برابر با قدرت انفجاری ۲۱ هزار تن تی ان تی بود،مرد چاق حتی سازندگان خود را نیز شگفت زده کرد،هانس بت و ادوارد تلر این منظره را از فاصله ی سی کیلومتری از روی ایستگاه تپه تماشا می کردند،تلر عینک ضخیم دوشیشه ای به چشم زده بود،وی بعدها چنین گفت:عینکم را برداشتم و نگاه کردم،مثل این بود که در یک اتاق تاریک یک مرتبه پرده را پس بزنند،نور به داخل سرازیر شد،آن وقت بود که تحت تأثیر قرار گرفتم.
تماشاگران شگفت زده و در عین حال مجذوب رنگهای زنده و روشن آن شدند،رنگهای طلایی،ارغوانی،خاکستری،بنفش روشن،آبی،نارنجی و قرمز؛همان طور که توپ آتشین در حال بزرگ شدن در آسمان بالا می رفت تماشاگران احساس گرما می کردند.
توماس فارل،ژنرال نیروی هوایی آمریکا جریان را چنین توصیف می کند:
سی ثانیه پس از انفجار موج انفجار به هوا رفت و به شدت با آدمها و اشیا برخورد کرد؛بلافاصله پس از آن غرشی عظیم،طولانی و وحشتناک به گوش رسید که گویی قیامت برپا شده است و با درماندگی احساس کردیم ما موجودات ضعیف و درمانده کفرگویانی هستیم که جرئت کرده ایم نیروهایی را که تا این زمان فقط در ید قدرت قادر متعال بوده اند دستکاری کنیم.

توماس فارل،ژنرال آمریکایی
از دید برخی ناظران بیان و تشریح این واقعه محال بود،فارل،نتیجه کار را این گونه توصیف می کرد:
بی مانند،باشکوه،زیبا،حیرت آور و هولناک؛هیچ پدیده ی ساخت دست بشری تاکنون با چنین قدرت عظیمی رخ نداده است،تأثیر این برق تندرآسا به گونه ای بود که در قالب توصیف نمی گنجد،تمام منطقه با نوری چندین بار شدیدتر از آفتابِ نیمروز روشن شد.
ابر بزرگِ بخار رادیواکتیو،که بعدها نماد بمب اتمی شد،در ارتفاع حدوداً سی هزار پایی (ده کیلومتری) شکل گرفت،این ابر در حدود دوازده هزار پا (۳/۵ کیلومتر) از مرتفع ترین کوه های روی زمین بالاتر رفت،لوئیس دبلیو. آلوارِز،فیزیکدان،در میان گروهی بود که صحنه انفجار را از درون بمب افکن بی۔ ۲۹ در حال پرواز مشاهده می کردند،از ارتفاع حدوداً چهل هزار پایی (حدوداً دوازده کیلومتری) و از فاصله ی حدوداً سی کیلومتری از صحنه ی انفجار،وی تصویر ابر و دود حاصله را بر روی کاغذ کشید و گفت:ظاهر آن شبیه یک قارچ بزرگ بود،بعدها انریکو فرمی صحنه بامداد آن روز را چنین توصیف کرد:
من در حدود پانزده کیلومتری نقطه انفجار در مرکز کمپ در ترینیتی ایستاده بودم،پس از چند ثانیه شعله های بالارونده،روشنی خود را از دست دادند و به صورت ستون بسیار بزرگی از دود درآمدند،با سری منبسط شده به شکل قارچی غول آسا که به سرعت از ابرها بالاتر رفت و احتمالاً به ارتفاع سی هزار پایی (ده کیلومتری) رسید،پس از رسیدن به اوج خود دود برای مدتی ثابت ماند تا آن که باد اندک اندک آن را متفرق کرد.
انریکو فرمی در خلال انفجار تکه های ریزی از کاغذ بر روی زمین می ریخت،او با اندازه گیری فاصله بین کاغذها که بر اثر موج انفجار پراکنده شده بودند،می توانست قدرت انفجار را تخمین بزند،شگفت آن که تخمین های وی همخوانی داشت با محاسبات دستگاه های علمی که در گرادگرد برج و محل آزمایش کار گذاشته بودند،لسلی گرووز که با بوش کوننت و سایرین در سنگری در مرکز کمپ دراز کشیده بودند جریان انفجار را از همانجا تماشا می کردند بعدها گرووز در این باره گفت:
آزمایش از حد انتظار خوشبین ترین افراد هم موفقیت آمیزتر بود و آنها که جریان انفجار را تماشا کردند عمیقاً حیرت زده شدند.
رابرت سِربر،فیزیکدان،شروع انفجار را بدون عینک تماشا کرد وی بعدها گفت:نوری زردرنگ دیدم که آنا تبدیل شد به برق سفید شدیدی،چنان شدید که كاملاً نابینا شدم،هنگامی که چشمانش اندک اندک حالت عادی خود را بازیافت،یک ستون بنفش تیره رنگ به ارتفاع چند هزار پا دید،این ستون تبدیل شد به ابرهایی سفید و درخشان وی گفت: انفجار شبیه رعد و برقی از فاصله ی دور بود،ولی صدایش بلندتر بود.

رابرت سربر،فیزیکدان آمریکایی
صدای غرش انفجار به کوه هایی که آلاموگوردو را محاصره کرده بودند برمی خورد و انعکاس پیدا می کرد،بادهای داغ به همراه خود بوی سوخته و زننده ای را می آوردند که تمام محوطه را به شعاع چند کیلومتر پر می کرد،تماشاگران همگی اتفاق نظر داشتند که صداها و منظره هایی که آن روز شنیدند و دیدند فراموش نشدنی است،اوتو فریش بعدها گفت: هنوز هم می توانم آن صدا را بشنوم،کنِت بِین بریج،فیزیکدان انگلیسی گفت:هرکس آن صحنه را دیده باشد نمی تواند فراموشش کند نمایشی ناگوار و پرهیبت.
تأثیرات گسترده
آن برق و نور که اندازه ی بیست خورشید می درخشید،از فواصل بسیار دوری دیده می شد،حتی در ناحیه ی آماریلو،تگزاس در فاصله هفتصد کیلومتری،برق به اندازه ای شدید بود که دختر نابینایی که در دویست کیلومتری آلاموگوردو زندگی می کرد آن را دید،مردمانی که این نور درخشان غیرعادی را دیدند متعجب بودند که آیا خورشید در آن بامداد دوباره طلوع کرده است،انفجار گرمایی معادل چهار برابر گرمای درون خورشید ایجاد کرد و نیز فشاری معادل صد میلیارد اتمسفر،شیشه های پنجره هایی که در دویست کیلومتری محل انفجار قرار داشتند خرد شدند،در فاصله ی یک کیلومتری کانون انفجار،درجه حرارت زمین به چهارصد درجه سانتیگراد رسید و مردمانی که در پانزده کیلومتری آن جا می زیستند گرمای شدید را احساس کردند.

اوپنهایمر و گرووز در حال بررسی باقیمانده برج انفجار
مردم می خواستند بدانند چه چیزی باعث بروز این وقایع عجیب شده است،نور شدید،صداها،گرما،تکان و لرزش؛داستانی که مقامات رسمی در پاسخ این سؤالات سر هم می کردند این بود که یک انبار مهمات منفجر شده است.
نتایج آشکار این انفجار تأمل برانگیز بود،حرارت انفجار خاک ناحیه آلاموگوردو را به قطعات ریزی از خرده شیشه های سبز رادیواکتیو تبدیل کرده بود،دانشمندان نام این پدیده را ترینیتیت گذاشته بودند،گودالی به شعاع نزدیک به یک کیلومتر در صحرا ایجاد شده بود،تمام حیوانات به شعاع یک و نیم کیلومتری از
مرکز انفجار از بین رفته بودند.
احساسات درهم آمیخته
هنگامی که کاملاً روشن شد آزمایش بمب با موفقیت انجام گرفته،حاضران در صحنه ی آزمایش احساسات متفاوت و گوناگونی پیدا کردند،کیستیاکوفسکی،کارشناس مواد منفجره،بر سر یک ماه حقوقش با اوپنهایمر شرط بسته بود اگر بمب منفجر نمی شد او یک ماه حقوقش را به اوپنهایمر می داد،اگر بمب منفجر می شد ده دلار از او می گرفت،پس از منفجر شدن بمب وی به اوپنهایمر گفت:اوپی ده دلار به من بدهکاری.
کسانی که شاهد آزمایش بودند به تدریج متوجه عواقب غير مستقيم وحشتناک این مسئله برای آینده بشر شدند،ادوین مک میلان،فیزیکدان،به یاد آورد که:فکر می کنم بعدها بود که من و بسیاری از دانشمندان دیگر به فکر عواقب این مسئله افتادیم،درباره ی این که با چنین ابزار قدرتمندی چه میتوان کرد.
من خود مرگ شده ام
رابرت اوپنهایمر که از فراز تپه ی کامپانا در سی کیلومتری شمال غربی زمین صفر،آزمایش را تماشا می کرد،بعدها گفت:پیش از شروع آزمایش احساس ضعف کرده است،سال ها بعد،او احساس خود را پس از پایان یافتن آزمایش به طور کامل بیان کرد،لِن جیووانیتی و فِرد فِرید،در کتاب خود به نام تصمیم برای فروافکندن بمب،واکنش اوپنهایمر را ثبت کردند:ما می دانستیم دنیا دیگر آن دنیای قبلی نخواهد بود،عده ای خندیدند،عده ای گریه کردند،من نوشتارهایی از کتاب مقدس هندوها یعنی بِهاگاواد گیتا را به یاد آوردم:ویشنو می کوشد تا شاهزاده را اغوا کند که وظیفه اش را انجام دهد،چنان او را تحت تأثیر قرار دهد که در هیئت چند بازویی ظاهر شود و می گوید:اکنون من خودِ مرگ شده ام،نابود کننده جهان ها…گمان می کنم همه ی ما این اندیشه را داشتیم که باید یکی از دو راه را برگزینیم،یا این راه استفاده از بمب اتمی یا آن راه به کار نبردن آن،صحبت های جدی فراوانی شنیده می شد که می گفتند این پایان جنگ های بزرگ قرن خواهد بود.

ویشنو در هیئت داشتن بازوهای متعدد
بمباران اتمی ژاپن
در نهایت مقامات آمریکا به این نتیجه رسیدند که تنها راه تسلیم کردن ژاپن و جلوگیری از خونریزی بیشتر در جنگ،استفاده از بمب اتم است،زیرا ژاپن به اعلامیه ی پوتسدام که متفقین در آن از ژاپن خواسته بودند،تسلیم شود،جواب منفی داده بود،بالاخره دستور نهایی توسط هری ترومن،رئیس جمهور وقت ایالات متحده صادر شد و به فاصله ی سه روز از هم،دو شهر هیروشیما و ناگازاکی بمباران اتمی شدند،بعد از آن بود که مقامات ژاپن تصمیم گرفتند تسلیم شوند.

ابرهای قارچی بمب اتمی بر هیروشیما (چپ) و ناگازاکی (راست)
در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ اسناد رسمی مربوط به تسلیم شدن امضا شد و سرانجام جنگ جهانی دوم به پایان رسید،در دو شهر محنت زده ی هیروشیما و ناگازاکی،هزاران نفری که از حادثه جان به در برده بودند،سرپناه،غذا و آب آشامیدنی نداشتند،باند پانسمان،مرهم و ضماد برای سوختگی و وسایل پزشکی بسیار کمیاب بود،بیمارستان ها و درمانگاه ها ویران شده بودند،بسیاری از پزشکان و پرستاران کشته یا زخمی شده بودند و همین باعث کمبود پرسنل باصلاحیت پزشکی برای کمک به قربانیان بی شمار بود.

آثار زخم های ناشی از بمباران اتمی بر پشت یک مرد اهل ژاپن
تعداد جان باختگان ناشی از دو بمب اتمی بین ۰۰۰ ۱۱۵ تا ۳۴۰۰۰۰ نفر تخمین زده می شد،ولی رقم دقیق قربانیان نامعلوم است،آمار دقیقی از سرشماری این شهر پیش از انداختن بمب وجود ندارد؛بسیاری از مردم شهر به هنگام جنگ از این شهر رفته بودند،به همین ترتیب بسیاری از قربانیان هم یا شناسایی نشدند یا به شمارش نیامدند؛گذشته از همه اینها عده ای غیرنظامی و نیز سرباز ژاپنی،تعدادی کارگر کره ای که در کارخانه ها کار می کردند و چهار اسیر جنگی آمریکایی که در آن هفته در هیروشیما بازداشت بودند،همگی ناپدید شدند.

جسد سوخته فردی در ناگازاکی
بمب های اتمی با شتاب طومار جنگ را در هم پیچید،جنگی که جان ده ها میلیون نظامی و غیر نظامی را گرفته بود،خود بمب ها نیز مشکلات بزرگی ایجاد کردند و به کار گرفتن این بمب ها سؤال های اخلاقی جدی و بزرگی را پیش کشید که آیا اصولاً به کار بردن چنین سلاح های قدرتمندی در جنگ درست است،پیشرفت در استفاده از انرژی اتمی بین متفقین سابق نوعی مسابقه ی تسلیحاتی به راه انداخت که خود باعث بروز تنش های سیاسی و وحشت گسترده ای شد،در عین حال باعث صرف بودجه های کلان مالی و سایر منابع گردید.

از چپ به راست چرچیل،هری ترومن و استالین
قربانی جنگ سرد
رابرت اوپنهایمر،یکی از دانشمندانی بود که مخالف توسعه ی بیشتر سلاح های اتمی بود،از جمله ساختن بمب هیدروژنی،نظرات سیاسی وی باعث گردید که تحقیقی طولانی درباره فعالیت های وی توسط کمیته ی کنگره صورت گیرد،این کمیته درباره سوابق افرادی تحقیق می کرد که مظنون بودند به کمونیست بودن یا تمایلات کمونیستی داشتن،در نتیجه ی این تحقیقات،اوپنهایمر از سمت خود در کمیته ی مشورتی وابسته به کمیسیون انرژی اتمی برکنار شد،از زمان تأسیس کمیسیون انرژی اتمی،اوپنهایمر ریاست آن را به عهده داشت،در عین حال به کرات به لحاظ مسائل امنیتی،تحقیقاتی در موردش انجام می شد،در سال ۱۹۵۴،چهار هفته پس از شنود صحبت هایش از اتهام خیانت مبرا شد،اما مجوز امنیتی اش (مجوز دسترسی به اسناد طبقه بندی شده محرمانه) لغو شد،گزارش های قدیمی مربوط به دهه ۱۹۳۰ نشان می داد که وی در سال های رکود بزرگ،در نشست های سیاسی کمونیستی شرکت می کرده است و برخی از دوستانش در آن زمان یا بعدها وارد حزب کمونیست شده اند،ژنرال لسلی گرووز،انریکو فرمی و اتحادیه ی دانشمندان آمریکایی،از جمله مدافعان او بودند،اوپنهایمر پس از ترک کمیسیون انرژی اتمی،کارش را در مؤسسه ی مطالعاتِ پیشرفته،ادامه داد،در آنجا به جای آلبرت اینشتین،ریاست مؤسسه را به عهده گرفت،هنگامی که افراطی ترین جنون ضد کمونیستی به پایان رسید،افراد بیشتری تصدیق کردند که درباره ی اوپنهایمر بی عدالتی شده است،در سال ۱۹۶۳ رئیس جمهور،لیندن جانسون،جایزه ی پراعتبار فرمی را به وی اعطا کرد. لیندن جانسون مدیریت و رهبری اوپنهایمر را در پیشرفت و توسعه ی عرصه ی فیزیک نظری و دستاوردهای منحصر به فرد علمی اش ستایش کرد.
بحث درباره ی به کارگیری بمب اتم در جنگ جهانی دوم تا به همین امروز هم ادامه دارد،خود دانشمندان نیز تا سالها پس از جنگ به بحث در این باره ادامه دادند،مثلاً اوپنهایمر بعدها گفت:
به گمانم این که ترومن از استالین نخواست که با ژاپن مذاکرات بیشتری به عمل آورد،به نوعی خطا بود و نیز اخطار به ژاپن بسیار نارسا و اندک بود.
اوپنهایمر می گفت که انرژی اتمی هم قابلیت به کارگیری برای امور خیر را دارد هم امور شر،او به بیان تردیدها و نگرانی هایی می پرداخت که این اکتشافات جدید به وجود می آوردند،هنگامی که اوپنهایمر در سال ۱۹۴۶ نشان افتخار شایستگی رئیس جمهوری را برای خدماتش در پروژه ی منهتن دریافت کرد،به خبرنگاران گفت:
من در مورد آنچه ساخته ایم،اندکی بیم و نگرانی دارم،هیچ دانشمندی نمی تواند از بیم آن که جهان با اکتشافات وی چه خواهد کرد،پیشرفت های علمی را به عقب بازگرداند.

اوپنهایمر در نهایت بعد از محاکمه از داشتن بعضی امتیازات خود محروم شد
نظرات