حسرت به دل
آذر 2, 1401
چند سالی میشه که بابام فوت کرده،من و مامان پیرم با هم زندگی می کنیم،خیلی دوسش دارم…مامانمو میگم…سعی می کنم تو زندگیش کم و کسری نداشته باشه و هرچی بخواد براش تهیه می کنم. مامانم از اون پیرزنهای قدیمی و سادست،سواد نداره،ولی حرفاش قشنگه،از همه مهمتر دلش خیلی مهربونه،خیلی قربون صدقم میره،همش میگه:الهی درد و […]