اسپارتاکوس؛جنگجوی باشکوه

اسپارتاکوس؛جنگجوی باشکوه
اردیبهشت 31, 1402
511 بازدید

امپراتوری روم یکی از نیرومندترین امپراتوری های دنیای باستان،امپراتوری روم بود،که در دوران خود یک ابرقدرت محسوب می شد،پادشاهان بسیاری در این امپراتوری بر مردم حکومت کردند،برخی از آنها افرادی بسیار ستمگر بودند و بعضی دیگر اینگونه نبودند،به هر روی،در درون این امپراتوری تبعیض و اختلاف طبقاتی زیاد بود،در دوره ی جمهوری «تاریخ امپراتوری روم […]

امپراتوری روم

یکی از نیرومندترین امپراتوری های دنیای باستان،امپراتوری روم بود،که در دوران خود یک ابرقدرت محسوب می شد،پادشاهان بسیاری در این امپراتوری بر مردم حکومت کردند،برخی از آنها افرادی بسیار ستمگر بودند و بعضی دیگر اینگونه نبودند،به هر روی،در درون این امپراتوری تبعیض و اختلاف طبقاتی زیاد بود،در دوره ی جمهوری «تاریخ امپراتوری روم را پس از دوران اساطیر،معمولاً به سه دوره ی،پادشاهی (510-753 قبل از میلاد)،جمهوری (27-510 قبل از میلاد) و امپراتوری (395بعد از میلاد-27 قبل از میلاد) تقسیم می کنند» مردم روم به سه طبقه ی بزرگ تقسیم شده بودند،”پاتریسیَن” که شهروندان قدیمی و آزاد روم و از حقوق شهروندی برخوردار بودند،”پِلِبین” که افراد مطیع رم و در واقع شبیه کسانی بودند که امروزه به کشورهای دیگر مهاجرت می کنند،اما در امپراتوری روم،از بسیاری از حقوق محروم بودند و کار اصلی شان کشاورزی برای پاتریسین ها بود،“بردگان” این گروه افرادی غیررومی و در حقیقت بیگانه بودند،که یا در جنگها اسیر یا از بازار برده فروشان خریداری می شدند،آنها از هر گونه حقوقی محروم و غالباً مورد ظلم و ستم اربابانشان بودند.

معبد مایسون کاری،از معابد روم باستان

معبد مایسون کاری،از معابد روم باستان

اختلاف طبقاتی عظیم

جنگ های پی در پی امپراتوری روم با دیگر سرزمین ها و فتوحات حاصل از آنها،ثروت زیادی برای مردم روم به ارمغان آورد،در نتیجه این امپراتوری به تدریج بزرگ و بزرگتر شد،اما در این دوران،اگر فردی خارجی وارد پایتخت این امپراتوری،یعنی شهر “رم” می شد،متوجه اختلاف طبقاتی عظیمی می گردید،در محله های فقیرنشین هزاران انسان در آلونک های کثیف زندگی می کردند،این بناها از خشت خام درست شده بودند که معمولاً با چند روز باران شدید،فرو می ریختند،اتاق ها فاقد هرگونه وسایل راحتی بودند،در بیرون خانه هیچ کس نبود که زباله های تلمبار شده را از فضای عمومی خارج کند،لذا بیماری های واگیردار شیوع پیدا می کردند،اما در فاصله ی نه چندان دور از این محله های کثیف،آپارتمان های اشراف و ثروتمندان دیده می شد،درون این خانه ها غرق تجمل بود و دیوارهای اتاق ها و حمام از مرمرهای گران بها و مزین به نقاشی پوشانده شده و اثاث خانه بیشتر از عاج یا طلا ساخته شده بودند،اشراف رم عاشق ضیافت هایی بودند که در آنها پرخوری های بی حد و میگساری های بی اندازه،رواج داشت،لباس ثروتمندان رمی از پارچه های فاخر بود و چتر و بادبزن هایی از پر طاووس،در خانه هایشان فراوان وجود داشت.

مجسمه ای از یک شهروند روم باستان

مجسمه ای از یکی از امپراتوران روم باستان

قتل دو برادر اصلاح طلب

وضع زندگی محرومان در امپراتوری روم آنچنان اسفبار بود که برخی به فکر اصلاح آن برآمدند،از جمله اولین افرادی که مبادرت به این کار کردند،دو برادر به نام های “تیبِریوس” و “گایوس گِراکوس” بودند،گرچه آنها خود از ثروتمندان بودند اما از تهی دستان حمایت می کردند،آنها که جزء نمایندگان مردم در نهادهای حکومتی بودند،تلاش کردند تا طرح هایی را در حمایت از محرومان به تصویب برسانند،این اقدامات آنها به مذاق مالکان بزرگ و قشر مرفه روم،خوش نیامد و در نتیجه این افراد تصمیم به قتل آنها گرفتند،ابتدا تیبریوس را توسط اوباش اجیر شده و با ضربات چاقو و دشنه کشتند و چند سال بعد نیز گایوس را،گرچه اصلاحات این دو مرد بزرگ به نتیجه ی نهایی نرسید اما باعث شد افراد دیگر به این کار تشویق شده و در نهایت کمی از مشکلات قشر ضعیف جامعه کاسته شود.

تصویری از سنای رم

تصویری از مجلس سنای رم

شرایط زندگی بردگان

در درون امپراتوری روم،تا مدتها یک قشر شهروند رومی،یعنی کسانی که از حقوق شهروندی برخوردار بودند،از دیگران که شهروند رومی نبودند،خارجی ها،سیاه پوستها یا بربرها،متمایز می شدند،از سال 212 میلادی (طبق منشور کاراکالا) حقوق شهروندی رومی،شامل تمامی مردم آزاده ی امپراتوری شد (کاراکالا یا کاراکالوس امپراتور روم از سال 198 تا 217 میلادی بود) در کنار این انسان های آزاده،توده های بردگان و بردگان آزاد شده (بازخرید شده) قرار داشتند،تمامی این افراد خواه در روم و خواه در ایالات امپراتوری،مشغول کار و زندگی بودند.

تندیس کاراکالا؛یکی از امپراتوران روم باستان

تندیس کاراکالا؛یکی از امپراتوران روم

بردگان درونی (صنعتگران،خدمتکاران،منشیان،مطرب ها و …) یا بردگان بیرونی (کارگران مزارع) در آغاز هیچ حق و حقوقی نداشتند،کالایی بودند که در بازار خرید و فروش می شدند و زندگی و مرگ آنها در دست اربابشان بود،سرنوشت بردگان به انصاف و مروّت اربابان بستگی داشت که می توانستند شرایط زندگی رعایایشان را ملایمتر نموده یا آنها را آزاد کنند،ولی معمولاً بردگان،زندگی پررنج و زحمتی داشتند.

بردگان بیشتر در مزارع به کار گرفته می شدند،مزد آنها در املاک بزرگ عبارت بود از خوراک و پوشاک به حدی که بتوانند به برکت آن تا زمان پیری،هر روز به جز ایام تعطیل،از صبح تا شب کار کنند،اگر یک برده زبان به شکایت می گشود یا نافرمانی می کرد،هنگام کار،زنجیر به قوزک پایش می بستند و مجبورش می کردند تا شب را در سیاه چال،که جزئی از هر کشتزار بزرگ بود،به صبح برساند.

نبرد برای آزادی

رومیان از بردگان برای تفریح و خوشگذرانی استفاده می کردند،یکی از سرگرمی های آنان،تماشای نبرد “گلادیاتورها” بود،گلادیاتورها بردگانی بودند که برای جنگیدن با یکدیگر،آموزش می دیدند.

هنگامی که زمان مسابقه ی مهم فرا می رسید،کسی که مسئول شروع مسابقه بود،پارچه ی سفیدی را روی زمین می انداخت،چهار ارابه که هرکدام را دو اسب تندرو می کشیدند،از دروازه وارد میدان می شد،همین که ارابه رانان شلاق ها را بلند می کردند،ارابه ها با غرش زیاد به راه می افتادند و همهمه از جمعیت برمی خاست،هر حیله و حقه ای در مسابقات ارابه رانی جایز بود،بعضی اوقات یک ارابه ران،سرپیچ،جلوی ارابه ی دیگر ترمز می کرد،ارابه دوم یا واژگون می شد و یا با دیوار تصادف می کرد،اگر ارابه رانی از ارابه اش بیرون می افتاد،احتمال اینکه زیر سم اسبها یا چرخ ارابه های دیگر نرود،خیلی کم بود.

تصویری از مسابقات ارابه رانی در روم

مسابقات ارابه رانی در روم

هرچه مسابقه درهم و برهم تر می شد،جمعیت راضی تر بود،وقتی ارابه ران مورد علاقه ی آنها،باعث می شد که ارابه ران دیگر با دیوار تصادف کند،تماشاچیان او را تشویق می کردند،اما اگر ارابه ران مورد علاقه،ارابه اش واژگون می شد و خودش روی زمین می غلتید،صدای ناله از جمعیت برمی خاست.

مسابقات ارابه رانی،بی رحمانه بود،اما زد و خوردهای گلادیاتوری،از این هم بی رحمانه تر بود،برده ها،اسیرها و زندانیان محکوم شده را،مجبور می کردند با شمشیر و نیزه با یکدیگر بجنگند،این شرکت کنندگان وارد میدان می شدند و آهسته دور هم راه می رفتند،در حالی که هزاران تماشاچی در سکوت و دلهره می خواستند ببینند کدامیک،اول،حریف خود را از پای درمی آورد.

نبرد دو گلادیاتور با یکدیگر

نبرد دو گلادیاتور با یکدیگر

ناگهان یکی از شرکت کنندگان در یک لحظه،دیگری را غافلگیر می کرد و نیزه ی خود را در سینه ی حریف فرو می برد،گاهی حریف بدبخت،فوراً کشته و گاهی زخمی می شد،اگر گلادیاتور مجروح به زمین می افتاد،نفر برنده رو به جمعیت که او را تشویق می کردند می ایستاد و از آنان دستور می خواست،اگر جمعیت فریاد می زدند:بکش،جنگجوی برنده،مجروح را پیش چشم هزاران تماشاچی می کشت،اما اگر به نظر جمعیت،مجروح با شجاعت جنگیده بود یا جمعیت از دیدن کشتار،خسته شده بود،از برنده می خواستند که بر مجروح رحم و از کشتن او صرف نظر کند.

گاهی گلادیاتورها با حیوانات وحشی می جنگیدند،این کار هم خطرناک بود،زیرا مسئله ی کشتن یا کشته شدن بود،گلادیاتور ناچار بود یک شیر خشمگین را با شمشیر کوتاه خود بکشد وگرنه شیر او را پاره پاره می کرد.

این رفتارهای غیرانسانی،موجب شد که چندین بار در شهرهای روم،بردگان بر ضد اربابان بی رحم،طغیان کنند.

نبرد یک گلادیاتور با یک شیر

نبرد یک گلادیاتور با شیر

اولین شورش بردگان در روم باستان،در سال 198 قبل از میلاد،در شهر “سِتیا” اتفاق افتاد،این جنبش با شدت سرکوب شد،در سال 196 قبل از میلاد،جنبش مشهور “تیت لو” در “اِتروری” (نام منطقه ای در روم باستان) اتفاق افتاد،در این جنبش بردگان شورشی،توانستند سپاهی واقعی تشکیل دهند که برای مقابله با آنان لِژیونی ( از تقسیمات ارتش روم که بین سه هزار تا شش هزار نفر سرباز داشت و به این سربازان لِژیونر می گفتند) کامل از سربازان رومی اعزام شد،بردگان در نبردی پرتلفات مغلوب شدند و بسیاری از آنان کشته و یا اسیر گردیدند،رهبران این جنبش را به صلیب کشیده و بقیه را به اربابانشان بازگرداندند.

در “سیسیل” (نام جزیره ای است متعلق به کشور ایتالیا و در جنوب آن که بزرگترین جزیره در دریای مدیترانه نیز محسوب می شود) در بین سالهای 138 تا 132 قبل از میلاد،طغیان بردگان به صورت شورشی عظیم درآمد،که به راستی اشراف رومی را سخت کلافه کرد،بردگان برای مدتی بر سیسیل مسلط شدند،کنسول “پوپلیوس روپیلیوس” که به سبب خشونتش در روم شهرت داشت،در سال 132 قبل از میلاد،به حمله ی قطعی علیه قلمروی بردگان سیسیل دست زد،او پس از شکستن مقاومت بردگان،فرمان داد که اسیران را شکنجه کنند و بسیاری از آنان را از فراز صخره ها به زیر افکنند،علی رغم این سرکوب ها،سی سال بعد،دومین شورش عمومی بردگان در سیسیل درگرفت،این شورش هم سه سال طول کشید و سرانجام به گونه ای وحشیانه سرکوب شد،از آن پس شورش های بسیار دیگری در امپراتوری روم اتفاق افتاد،اما هیچ کدام به عظمت و شهرت شورش بردگان به رهبری “اسپارتاکوس” نرسید.

در شرایطی که جمهوری برده دار روم،اسباب ویرانی خویش را فراهم می ساخت،جنبش عظیم بردگان به رهبری اسپارتاکوس در سالهای 73 تا 71 قبل از میلاد،امپراتوری روم را به لرزه درآورد.

اسپارتاکوس؛از معدن طلا تا طلایه داری لشکر

داستان اسپارتاکوس از معدن های طلا آغاز شد،جایی که بردگان به کار اجباری گرفته شده بودند،اسپارتاکوس دهقان زاده ای بود که از میان همان برده ها برخاسته بود،روزی پدر اسپارتاکوس با دیگر دهقانان از پرداخت مالیات سنگین به ارباب طمعکارشان،خودداری کردند،مالیات بگیران تعداد بسیار زیادی سرباز را به جنگ دهقانان شورشی فرستادند،نبردی بزرگ آغاز شد،سرنوشت نبرد از ابتدا معلوم بود،دهقانان در آن جنگ شکست خوردند و دو هزار نفر از آنها اسیر شدند،مانند همیشه نیمی از دهقانان اسیر را به دار آویختند،پدر اسپارتاکوس هم که از گردانندگان انقلاب دهقانان بود،به دار آویخته شد،اسپارتاکوس نیز که اسیر شده بود،مانند برده فروخته شد تا در معدن های طلا به کار گرفته شود.

کار سخت و هولناک در معدن طلا آغاز شد،نگهبانان معدن طلا،مردانی بسیار خشن بودند و دائماً از بردگان می خواستند که تلاش بیشتری کنند،هرگاه برده ای از شدت ضعف بر زمین می افتاد،نگهبانان تا سرحد مرگ او را شلاق می زدند،اسپارتاکوس برده ی نافرمانی بود و یک بار پای یکی از نگهبانان را که در حال شلاق زدن به برده ای بی نوا بود،گاز گرفت،در همان روز “باتیاتوس” که گرداننده ی یک سیرک گلادیاتوری بود،برای پیدا کردن قربانیان ورزیده،به معدن های طلا رفت و برده های نافرمانی مانند اسپارتاکوس را خریداری کرد،کار گلادیاتوری برای اسپارتاکوس آشنا اما از جهاتی تازه بود،ولی زندگی برای او تفاوت چندانی نکرده بود،او روزی در معدن برای اربابش کار می کرد و اکنون باید در نقش گلادیاتور،برده ی آقای باتیاتوس باشد،اسپارتاکوس فکری باز،دلی روشن و بازوانی قوی داشت،از همه بالاتر اینکه،برده های دیگر به حرف او گوش می دادند.

روزی دو مسئول سرشناس به مهمانی باتیاتوس آمدند،مهمانان برای سرگرمی از او خواستند که نمایشی از مبارزه ی چهار گلادیاتور برای آنها ترتیب دهد،به طوری که در این مبارزه،خون هر چهار گلادیاتور بر زمین ریخته شود،باتیاتوس از دو مهمان سرشناس رومی و زن های همراه آنها خواست که خود،آن چهار گلادیاتور را انتخاب کنند،گلادیاتورها انتخاب شدند،اسپارتاکوس یکی از انتخاب شدگان بود و می بایست خود را برای نبردی دردناک آماده کند.

روز نبرد فرا رسید،در برابر اسپارتاکوس،مردی سیاهپوست و غول پیکر،که زمانی نه چندان دور،دهقانی شریف بود،قرار گرفت،مرد سیاه،نیزه ای سه شاخه در دست داشت،هر دو به جان هم افتادند،مرد سیاه که بسیار نیرومند بود،اسپارتاکوس را بر زمین زد و آنگاه به باتیاتوس و مهمانانش نگاه کرد،یکی از مردان مهمان،شست خود را به علامت فرمان قتل پایین برد و یکی از زن ها فریاد کشید:او را بکش.

برای برده ی سیاهپوست،فرمان قتل بسیار دردناک بود،زیرا که مانند دیگر گلادیاتورها اسپارتاکوس را خیلی دوست می داشت،همه منتظر بودند که غول سیاه،نیزه سه شاخه اش را در قلب اسپارتاکوس فرو کند،اسپارتاکوس هم به او نگاه می کرد،اما مرد سیاهپوست،پس از لحظاتی که بین تردید و دودلی می گذرانید،نیزه اش را با شجاعتی مثال زدنی،به سوی جایگاه مهمانان سرشناس پرتاب کرد.

نبرد گلادیاتورها

نبرد گلادیاتورها

نتیجه اش واضح بود،این عمل خشم باتیاتوس را شعله ور ساخت،مرد سیاه پوست پیش چشمان اسپارتاکوس بلافاصله کشته شد،بعد هم برای عبرت گلادیاتور های دیگر،جسد او و سیاه پوست دیگری را نیز به دار آویختند.

این کار بهانه ی خوبی به دست برده هایی داد که سال ها خون دل خورده و زیر شلاق زنده مانده بودند،در گرماگرم یک روز،در سالن غذاخوری،نخستین قیام بردگان شروع شد،آنها پس از کشتن نگهبانان خود،از شهر خارج شدند،غلام ها و برده ها و دیگرانی که سر از مزرعه های اربابان خود به درمی آوردند،به آنها پیوستند و سرانجام شهر “کاپو”به تسخیر انقلابیون درآمد.

خبر قیام برده ها به سِنای روم (مجلس بزرگان و اشراف رم) رسید،آنها جوانی اشراف زاده ولی سخت کودن را برای مقابله با آنها انتخاب کردند و با سپاهی بزرگ به کاپو فرستادند،غلام ها و برده ها در دامنه ی کوه ها بر لشکریان تازه از راه رسیده ی روم،شبیخون زدند،بردگان شجاع در یک نبرد دلاورانه،رومی ها را شکست سختی دادند و جز یک نفر،کسی از آنها را زنده باقی نگذاشتند،تنها بازمانده ی جنگ،هراسان خود را به سنا رسانید و چگونگی فاجعه را بازگو کرد،آنگاه پیام اسپارتاکوس را برای سِناتورها (اعضای مجلس سنا) خواند،اسپارتاکوس گفته بود:

«شما بزرگواری و نجیب زادگی خود را از راه غارت،چپاول و دزدیدن دسترنج دیگران به دست آورده اید،این را بدانید که اکنون همه ی برده ها با هم هستند،ما بردگی را از میان خواهیم برد و دنیایی از صلح،صفا و بهروزی خواهیم ساخت.»

اعضای سنا به مقتدرترین سردار خود،که “کِراسوس” (مارکوس لیکینیوس کراسوس،سردار و سیاستمدار رومی 53-115 قبل از میلاد)نام داشت،متوسل شدند،کراسوس با سپاهی عظیم به جنگ اسپارتاکوس و یارانش رفت،درست در همین هنگام،سپاه رومی دیگری که به آفریقا رفته بود،از سفر بازگشت و در فاصله ای نزدیک به مقر لشکر اسپارتاکوس،توقف کرد،همه ی تلاش اسپارتاکوس بر این قرار گرفت که نگذارد این دو سپاه به هم بپیوندند،ولی تلاش او بیهوده ماند و جنگ درگرفت.

کراسوس

کراسوس

بار دیگر در طول تاریخ،سپاه محرومان،گرسنگان و بردگان،در برابر سپاه اشراف و مزدوران آنها،قرار گرفت،نبردی سخت و هولناک،نبرد میان کسانی که می خواستند پاسدار شرف و آزادی خود باشند و کسانی که می خواستند به بهای محرومیت دیگران،صاحب همه چیز باشند،درگرفت.

سرانجام بردگان شکست خوردند،عده ی زیادی از آنان کشته شدند و تعداد بسیاری اسیر گشتند،اسپارتاکوس در میان اسیران بود،بردگان اسیر دیگر سعی کردند که کراسوس او را نشناسد،ولی کراسوس او را شناخت و دستور داد تا او را مانند اسیران بی شمار دیگر،به صلیب بکشند،کراسوس،برای عبرت دیگر بردگان،شش هزار اسیر را در حاشیه ی جاده ی معروف ویا آپیا (شاهراه رُم به جنوب ایتالیا) به صلیب کشید.

در نهایت اسپارتاکوس به همراه هزاران نفر از یارانش به صلیب کشیده شد

در نهایت اسپارتاکوس به همراه هزاران نفر از یارانش به صلیب کشیده شد

گفتنی است که حدود 18 سال بعد،در سال 53 قبل از میلاد،کراسوس که گمان می کرد،خودش و سپاه رومیان شکست ناپذیر هستند،در هنگام حمله به ایران،در نبردی معروف به نبرد حران،شکست مفتضحانه ای از ایرانیان خورد و خودش،پسرش و تعداد بی شماری از سپاهیانش،کشته شدند،فرماندهی لشکر ایران بر عهده ی “سورِن” سردار بزرگ سلسله ی مقتدر اشکانیان بود،وی و سربازان کارکشته ی پارتی،دشت حران را به جهنمی برای رومیان مبدل ساختند.

نبرد حران

نبرد حران

سورن

سورن

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,